ایدهای برای رابطهسازی با اهلبیت (علیهمالسلام)
تابستانها، روزهای عید و میلاد که میرسید، دلم حسابی برای مدرسه تنگ میشد. شور و اشتیاق دانشآموزان برای جشن یک ربع، بیستدقیقهای اول صبح حتی روی من که معلمشان بودم هم تأثیر میگذاشت و مرا هم به وجد میآورد. آن روز حال و هوای همه فرق داشت. این دغدغه مدیران مدرسه بود که هر طور شده برنامهای تدارک ببینند و مدحی خوانده شود. از پولهایی که خود دانشآموزان و معلمها روی هم میگذاشتند، شیرینی و شکلات تهیه میکردند. سقف و دیوارها را آذین میبستند و آن روز بچهها آزاد بودند بهجای مقنعه، روسریهای رنگی سر کنند. انرژی مثبتی که در فضا پراکنده بود در وصف نمیآمد. سرانجام هم ثمرهی جشنهای کوچک مدرسه این میشد که در روزهای شادی اهلبیت (علیهمالسلام) و بهترین خلایق خدا، همه در مدرسه شاد بودیم و روزمان با روزهای قبلی متفاوت بود. اینکه دانشآموزان میدانستند کمتر مدرسهای چنین برنامهای در جشن اهلبیت (علیهمالسلام) برای دانشآموزانش تدارک دیده، مزید بر علت شادیشان بود.
شادی کمرنگ
اما بین مرور این خاطرات، یک حسرت هم همیشه در دلم زنده میشد، اینکه چرا مناسبتهای شاد دینی در دیگر مدارس یا حتی در متن جامعه کمرنگ بوده و بهخوبی به آن پرداخته نشده است؟ به خلاف ایام عزاداری که خیلیها سعی میکنند به هر نحوی در مصائب ائمه (ع) اندوه خود را نشان دهند، اعیاد و خوشیهای مذهبی کمتر موردتوجه قرار میگیرند. غالب افراد نذرها و هزینههایشان را برای ایام عزا کنار میگذارند. هیئتهای متعدد برگزار و در مراسمات شرکت میکنند. در ظاهر و لباسشان ماتم خود را نشان میدهند. از هر کوچه و خیابانی که رد میشوی، صدای نوحهای بلند است و در خانهای به روی عزاداران باز؛ اما در اعیاد کمتر شاهد نمودهای شادی هستیم. گاهی وقتها میلاد یک امام آنقدر مهجور واقع میشود که دور از انتظار نیست اگر در میان مشغلههای ریزودرشت زندگی اصلاً متوجه مناسبت روز نشویم. همه اینها در حالی است که در کلام معصومین (علیهمالسلام) به همان اندازه که به حرمت گذاردن بر عزا و غم ایشان سفارش شده، شادی و سرورشان نیز جایگاه و منزلت دارد. امام رضا (ع) به ریان بن شبیب فرمودند: «اگر دوست داری که در بهشت همراه ما باشی به هنگام حزن ما اندوهگین باش و بهوقت شادمانی ما شاد باش».۱ در این روایت و روایات مشابه دیگر تأکید شده است که نهتنها میان پاسداشت حزن و شادی اهلبیت (علیهمالسلام) کوچکترین فرقی گذاشته نشود؛ بلکه باید به یک اندازه ارج نهاده شود؛ بنابراین اهتمام ورزیدن بر هر یک از شادی و غم، از ارزشهای اسلامی است که در جایگاه خود باید آن را بزرگ شمرد.
پیشوایان، پیشگامان جشنها
ائمه (علیهمالسلام) همانطور که در مصیبتها، اندوهگین میشدند و به شیعیان خود سفارش میکردند چنین باشند، در اعیاد اسلامی هم به اطعام کردن، دیدوبازدید، لباس نو پوشیدن، تبریک و تهنیت گفتن و… که همگی از نمودهای شادی و انتقالدهنده سرور به دیگران بودند، دعوت میکردند. خود نیز پیش از همه چنین میکردند تا الگویی برای پیروانشان در تمام ادوار قرار گیرند؛ مثلاً علامه مجلسی از عید غدیری مینویسد که امام علی (ع) به همراه فرزندان و جمعی از شیعیان به منزل امام حسن (ع) میرفتند تا مهمان سفرهای باشند که حضرت به همین مناسبت تدارک دیده بود.۲
در خصوص سیره امام رضا (ع) نیز نقلشده است: هرکه در روز عید به خانه امام میآمد، به جهت اطعام نگه داشته میشد و هنگام رفتن هدایایی از پارچه و انگشتری و غیره به ایشان داده میشد تا برای اهلوعیالش ببرد.۳
این رفتارها جزئی از روش عملی اهلبیت (علیهمالسلام) است و قطعاً وظیفه پیروان واقعی آنها، جز امتثال به سیره مقتدای خود است. ولی واقعاً چه میشود که از اهمیت یک مهم کاسته و برخوردها با آن سطحی میشود؟ اینکه در اسلام شادی مهم است را نباید سرسری گرفت. اینکه میفرمایند اندوه مؤمن در دل او و شادیاش در چهره اوست، تأکید بر این مهم است.
دلی کافی نیست
نباید در هنگامه شادی مناسبتهای مذهبی، فقط به دل و درون خود اکتفا کرد. نشان دادن و همگانی کردن شادیها باید خیلی بیشتر ازآنچه اکنون شاهدش هستیم اتفاق بیفتد. شاد بودن و جشن گرفتن، جنبهای از دین است که بهنوبه خود کارکردهای فوقالعادهای دارد. ازجمله این کارکردها میتوان به چند مورداشاره کرد:
- جاذبهای که در جشنهای مذهبی برای گروهی از افراد، خصوصاً کم سن و سالترها وجود دارد، میتواند بهمراتب مؤثرتر باشد و دین را در نظرشان زیباتر کند. هرچند که در اندوه اهلبیت (ع) هم جز زیبایی نمیتوان دید و همانگونه که حضرت زینب کبری (س) فرمود، همگی مصداق «ما رأیت الا جمیلاً» هستند؛ اما دیدن زیبایی در غم، بصیرتی را میطلبد که ممکن است در دیدهی خیلیها وجود نداشته باشد؛ بنابراین با مغتنم شمردن خوشیهای مذهبی میتوان دامنه جذب دین را گستردهتر کرد.
- جشنهای مذهبی پتانسیل آن را دارند که شکل و قالب صحیح شاد بودن اسلامی را به نمایش گذارند. الگویی که باارزشهای دینی در تعارض نباشد و نشان دهد که میتوان بدون گناه هم شادی کرد. این خود میتواند یک راهکار درمانی باشد برای مجالسی که در جامعه اسلامی با گناه توأم شدهاند. چهبسا کسانی که علاقه دارند پا از حدود دین فراتر نگذارند؛ اما شیوه آن را بلد نیستند. گاهی آنقدر در این زمینه کمکاری وجود دارد که برخی از مردم تصور میکنند اصلاً چیزی بهعنوان نشاط دینی وجود ندارد و ازنظر آنان عدم محض است.
- در روزگاری که افرادی سعی دارند با آمارسازی و بازیهای رسانهای، دین اسلام را دین حزن نشان بدهند، مردم ایران را غمگینترین مردم جهان بنامند و مسلمانان را مردمی خالی از نشاط و افسرده نشان دهند، نشان دادن شادیهای سفارششده اسلامی میتواند مانع پذیرش این ادعا از طرف مردم شود و جامعیت دین را در نظرشان خدشهدار نکند. هرچند ثابتشده آنچه در ظاهر نوحهسرایی و اشک و ماتم است، در باطن نشاط معنوی میآورد؛ اما لازم است با شادیهایی که نمود بیرونی علنیتری دارند، مانع از بهانهتراشیهای بدخواهان شویم. اسلام واقعی، آیینی است که به شادی حقیقی دعوت میکند. چیزی که با فطرت و سرشت آدمی سازگار است. نه شادیهایی که چیزی جز لهو و لعب و منافی باارزش وجودی انسان نیستند.
- مجالس جشن میتوانند محلی برای اجتماع مسلمان و مؤمنان و تعامل مثبت آنها باشند. در جمع میتوان زمینه تکامل فردی را فراهم کرد و هرچه بیشتر بهسوی معنویت سوق پیدا کرد. اجتماعی که عجین با خیر باشد، همواره در اسلام پسندیده بوده و چه چیزی بهتر از جمعی که مناقب اهلبیت را میگویند و نُقلشان ذکر است و نباتشان صلوات.
باوجود سفارشهای ذکرشده، کارکردها و آثار مثبت و نشاطآوری که جشنهای مذهبی و اسلامی دارند، کملطفی است که به آنها بیتوجه باشیم. هرچند بعضی از آدابورسوم ما از گذشته با این اعیاد گره خورده است. مثل برگزاری مراسم عروسی در همین مناسبتها که اتفاقات خوش و خاطرهانگیز زندگیمان را با روزهای فرخنده مذهبی گره میزند؛ اما لازم است به نفس این مناسبتها بیشتر ارج بگذاریم و به آنها موضوعیت ببخشیم. مراسم بگیریم برای میلاد. چراغانی کنیم برای اعیاد. اصلاً چه ایرادی دارد در خانهمان جشن کوچکی بگیریم و اهل محل را دعوت و از آنها با شیرینی و شربت پذیرایی کنیم؟ چهبسا همین کار جرقهای شود در ذهن بقیه تا به این نوع کارها مبادرت ورزند و ما هم سبب خیر شویم.
پینوشتها:
- عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۶۹٫
- بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۱۱۸٫
- وسایل الشیعه، ج ۱۰، ص۴۴۴٫