مبارزۀ ازلیِ ابدی
اواخر تیرماه ۱۳۶۷ بود. قرار بود امام خمینی پیام صلحی بنویسد؛ صلحی که عقلای قوم سرمستش بودند، برای خمینی جام زهر بود. ولی پیام صلح امام، به جای آنکه هجو جنگ و نوید آرامش و ساختن کشور باشد، گستردن دایرۀ مبارزات و مشتی بر زمین تکیدۀ دنیازدگی بود. او در پیامش تا توانسته بود نفی طاغوت کرده بود. نفاق اسلام حاکم بر ممالک مسلمین، آمریکا، اسرائیل و شوروی پروندههای بعدی روی میز بودند. گویا فقط پروندۀ صدام بسته شده بود! در این میان اما رأس افعی معلوم بود؛ حَرَم، حرم بود، اما برای آمریکا! «و کسى که به آمریکا لبیک نگوید و به خداى کعبه رو آورد، سزاوار انتقام خواهد شد.»۱ برای او تازه مبارزۀ اصلی شروع شده بود و از امت خویش میخواست کمربندهاشان را ببندند، که هیچ چیز تغییر نکرده است.۲ بستن کمربندها! درخواستی آشنا برای آنانی که مخاطب تاریخی امام بودند، آن زمانی که نهضت را تازه شروع کرده بود؛ اسفند ۴۱٫
دولت شاه، مشغول لگدپرانی سیاسی به دین خدا بود. حاج آقا روحالله خمینی شاگردان خویش، حوزه و ایران را به بستن کمربندها توصیه میکرد: «خود را آماده کنید براى کشته شدن، خود را آماده کنید براى زندان رفتن… خود را آماده کنید براى تحمل مصایبى که در راه دفاع از اسلام و استقلال براى شما در پیش است. کمربندها را محکم ببندید.»۳ او خود البته سالها قبل جزم بودن عزمش را نشان داده بود؛ یادگاری در کتابخانۀ وزیری یزد برای تاریخ و پرتکرارترین نصیحت خدا از زبان خمینی:۴ «قُل انّما أعظُکُم بِواحِدَهٍ أن تَقوموا لِلّهِ مَثنی وَ فُرادی».۵
از شروع نهضت به بهانۀ تصویبنامۀ انجمنهاى ایالتى و ولایتى، تا اولین باری که شمشیرش علیه اسرائیل و آمریکا کشیده شد، فاصلهای نبود. او از همان آغاز گفت «ربُّنا اللَّه؛ مربى ما آمریکا نیست، مربى ما انگلیس نیست، مربى ما اسرائیل نیست، مربى ما خداست.»۶ و هر چه هم پیش رفت، بیشتر با اصل طاغوت درگیر شد: «دنیا بداند که هر گرفتارىاى که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است؛ از آمریکا است…
آمریکا است که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانى مىکند.
آمریکا است که به اسرائیل قدرت مىدهد…
آمریکا است که وکلا را -یا بیواسطه یا باواسطه- بر ملت ایران تحمیل مىکند.
آمریکا است که اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر مىداند…
آمریکا است که روحانیون را خار راه استعمار مىداند…
آمریکا است که به مجلس و دولت ایران فشار مىآورد که چنین تصویبنامۀ مفتضحى را…
آمریکا است که با ملت اسلام معاملۀ وحشیگرى و بدتر از آن مىنماید.»۷
آمریکا است که… آمریکا است که…
انقلاب که پیروز شد، خیلیها میگفتند تاریخ مصرف مبارزه تمام شده؛ همانهایی که به جای بولدوزر، فولکسواگن بودند و هستند! ولی خمینی، روح خدا، پلن نداشت! نمونهاش را که در ایران محقق کرد، سریعاً پروژۀ بعدی کلید خورد؛ «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب.»۸ قیام مستضعفین عالم علیه مستکبرین عالم! «اکنون که نمونهاى از پیوند مستضعفین در بلاد مسلمین تحقق پیدا کرد، این نمونه باید به یک سطح وسیعترى، در تمام قشرهاى انسانهاى تاریخ، تحقق پیدا کند به اسم حزب مستضعفین، که همان حزب اللَّه است و موافق ارادۀ خداى تبارک و تعالى است که مستضعفین، وارث ارض باید بشوند.»۹ در این مبارزه جغرافیا و مرز اعتباری ندارد.۱۰ حتی مذهب و دین در میان نیست. مستضعفین عالم، علیه مستکبرین عالم!
او تلاش کرد به ما نشان دهد که در این منطق، اصالت با مبارزهای حاد است و فقط از سر ناچاری میتوان دست از آن کشید، چنانچه در همان پیام صلحش گفت: «در مقطع کنونى آن [قبول قطعنامه] را به مصلحت انقلاب و نظام مىدانم. و خدا مىداند که اگر نبود انگیزهاى که همۀ ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانى شود، هرگز راضى به این عمل نمىبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود.»۱۱
حضرت امام باید معادلات قدرت را به امت خویش میفهماند. در عین اینکه باید از «شیطان بزرگ بودن» آمریکا حراست میکرد تا «شیطانهای اکبر» دیگران جایگزینش نشوند، گاه مجبور میشد مسیر مبارزات مجاهدین را هم چکشکاری کند. یک بار به مرحوم مغنیه بگوید راه قدس از سعدآباد میگذرد۱۲ و بار دیگر به پاسداران انقلاب بگوید راه قدس از کربلا میگذرد. مقصد اصل بود و معبر فرع، ولی معابر فرعی هم زیاد بودند! و در این بین باید مدام نهیب هم میزد که «تا زمانى که تعادل قوا در جهان به نفع مسلمانان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدّم مىشود؛… راستى اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدى با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟… پس راهى جز مبارزه نمانده است و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصاً آمریکا را شکست.»۱۳ او میدانست اشک کباب موجب طغیان آتش است و عاقبت تنشزدایی مرسوم ختم به کجا است؛ «دشمنان ما و جهانخواران تا کِىْ و تا کجا ما را تحمل مىکنند و تا چه مرزى استقلال و آزادى ما را قبول دارند؟! به یقین آنان مرزى جز عدول از همۀ هویتها و ارزشهاى معنوى و الهىمان نمىشناسند.»۱۴
اما دشمنِ دیگر، در جبهۀ جهاد اکبر بود؛ نفس دنیاطلب! خمینی سواد مبارزه داشت، آب در هاون نمیکوبید! «آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند. و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد با نصیحت و پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مىکنند، آب در هاون مىکوبند.»۱۵ بدینسان، او مخاطب اصلی خویش را تودههای رنج کشیده قرار داد. او به جای طبقۀ متوسط شهری، از مردان خدا گفت؛ آنان که «در سیر و صیرورت ابدى خود نه تنها در میقات حج، که در میقات عمل نیز لباس و حجاب پیوستگى و دلبستگى به دنیا را از تن به در آوردند. همانها که براى نجات محرومان و بندگان خدا، راحتى راحتطلبان را بر خود حرام، و مُحرِم به احرام شهادت شده بودند و عزم را جزم کردند تا نه تنها بندۀ زرخرید آمریکا و شوروى نباشند، که زیر بار هیچ کس جز خدا نروند.»۱۶
خمینی فریب بازان را نمیخورد، چون بر الفبای مبارزه تسلط داشت. او میدانست توسعۀ اقتصادی در ادبیات جریان دنیاطلب به معنای «کشک بودن مبارزۀ انقلابی» است و این، یعنی ساقط شدن از هستی! بر اساس همین سواد بود که در اوج بحرانهای اقتصادی ابتدای انقلاب و زمانی که خیلیها نگران به خطر افتادن سرنوشت روابط تجاری ایران و آمریکا بودند، از قطع رابطه با آمریکا استقبال نمود: «دولت آمریکا ما را [تهدید] کرده بود که اگر چنانچه این اعدامها ادامه پیدا بکند، در روابط ایران با آمریکا یک قدرى خطر مىافتد، اى الهى که به خطر بیفتد! ما روابط با آمریکا را مىخواهیم چه بکنیم؟! روابط ما با آمریکا روابط یک مظلوم با یک ظالم است؛ روابط یک غارتشده با یک غارتگر است.»۱۷ او میدانست که بر اساس «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ، إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ، لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُون»۱۸ نه تنها نمیتوان به استکبار اعتماد کرد، بلکه باید بر او هجوم آورد: «بارها اعلام نمودهایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطۀ جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعهطلبى و تفکر تشکیل امپراتورى بزرگ مىگذارند، از آن باکى نداریم و استقبال مىکنیم. ما در صدد خشکانیدن ریشههاى فاسد صهیونیزم، سرمایهدارى و کمونیزم در جهان هستیم.»۱۹
آقایان و آقازادگان! خمینی تیغ افراخته! شما در این کارزار، نه اگر تیغ، سپر گرفتهاید؟! اولین ناو آمریکایی را نزنید،۲۰ لااقل پای آمدنش را باز نکنید! مستضعفان جهان «اگر روزی هزار بار قطعه قطعه شوند»۲۱ عاقبت «پرچم لا اله الا الله را بر فراز قلل رفیع کرامت و بزرگواری»۲۲ خواهند افراشت. یقۀ سفید شما که برای خصم باکلاسمان پرچم تسلیم تلقی نخواهد شد؟! که فرمود: «فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا».۲۳
امروز، روز هدایت نسلهاى آینده است. کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است.
آری، این پیام صلح روحالله است!
پینوشتها:
(۱) امام خمینی، سیدروحالله: «صحیفۀ امام»، ج۲۱، ص ۷۵٫
(۲) همان، ج۲۱، ص۸۸٫
(۳) همان، ج۱، ص۱۶۳٫
(۴) همان، ج۱، ص۲۱٫
(۵) سبأ(۳۴): ۴۶٫
(۶) امام خمینی، پیشین، ج۱، ص۱۵۹٫
(۷) همان، ج۱، ص۴۱۱٫
(۸) انشراح(۹۴):۷٫
(۹) امام خمینی، پیشین، ج۹، ص۲۸۰٫
(۱۰) همان، ج۲۱، ص۸۷٫
(۱۱) همان، ج۲۱، ص۹۲٫
(۱۲) ستوده، امیررضا: «پا به پای آفتاب»، تهران: پنجره، ۱۳۸۰، ج۶، ص۲۴۸٫
(۱۳) امام خمینی، پیشین، ج۲۱، ص۸۳٫
(۱۴) همان، ج۲۱، ص۹۰٫
(۱۵) همان، ج۲۱، ص۸۶٫
(۱۶) همان، ج۲۱، ص۷۵٫
(۱۷) همان، ج۷، ص۳۵۷٫
(۱۸) توبه(۹): ۱۲٫
(۱۹) امام خمینی، پیشین، ج۲۱، ص۸۱٫
(۲۰) رجایی، غلامعلی: «برداشتهایی از سیرۀ امام خمینی(ره)»، تهران: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸، ج ۴، ص ۲۹۹٫
(۲۱) امام خمینی، پیشین، ج۲۱، ص۸۳٫
(۲۲) همان، ج۲۱، ص۸۸٫
(۲۳) نهجالبلاغه: خطبه ۲۷؛ «والله هیچ قومی در درون خانهاش مورد هجوم واقع نشد، مگر این که ذلیل گشت.»