آوای‌ توحید‌

سید صمد موسوی

آوای توحید در نامه‌ی امام خمینی(ره) به گورباچف

در ۱۱ دی ۱۳۶۷، مصادف با اولین روز سال ۱۹۸۹ میلادی، حضرت امام خمینی(ره) با روحی الهی و بینشی برخاسته از مکتب انسان‌ساز وحی، اقدام به نوشتن نامه‏ای تاریخی به میخائیل گورباچف آخرین رئیس‌جمهور شوروی در زمینه‌ی مرگ کمونیسم و ضرورت پرهیز شوروی از اتکا به غرب نمود.

هدف اصلی این نامه را می‌توان ابلاغ ندای فطرت و پیام توحید، بیان غنی دین مبین اسلام و آمادگی حوزه‌های علمیه‌ی تشیع برای پاسخگویی به نیازهای فکری و اعتقادی نسل معاصر دانست. برقراری رابطه‌ی معنوی و ابراز هم‏دردی و حمایت از مسلمانان شوروی، ایستادگی نظام جمهوری اسلامی بر اصل خدشه‏ناپذیر نه شرقی و نه غربی و مبارزه با استکبار به شیوه‌های مختلف، پیش‏بینی شکست قطعی مارکسیسم در میدان عمل و فروپاشی نظام الحادی کمونیسم و بازگشت قطعی و نهایی جامعه‌ی انسانی به فطرت خداجوی خویش، از جمله ویژگی‏ها و نکات برجسته‌ی این پیام است. به رغم تبلیغات گسترده‌ی رسانه‌های گروهی غرب، این پیام اثراتِ بسیار مثبت و سازنده‏ای داشت. (۱)

این نامه دو روز بعد در ۱۳ دی ماه توسط هیأت منتخب ایشان به سرپرستی آیت‌الله جوادی آملی و همراهی  محمدجواد لاریجانی و مرضیه حدیده‌چی‌ تحویل گورباچوف گردید و رییس جمهور شوروی هم پس از هشت هفته، پاسخ رسمی خود را توسط ادوارد شوارد نادزه ـ وزیر خارجه‌ی وقت شوروی ـ در تهران تسلیم بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران کرد.(۲)

این نامه در شرایطی منتشر شد که اتحاد جماهیر شوروی هنوز خیال حکومت بر بشریت را در سر می‌پروراند و جنگ سرد خاتمه نیافته بود. در آن زمان، دیوار برلین ـ به عنوان نماد جدایی شرق و غرب ـ فرو نریخته بود و حاکمیت مخوف کمونیسم همچنان برقرار بود. با این حال، حضرت امام خمینی(ره) در نامه‌ی عبرت‌آموز خویش به گورباچف، از صدای شکسته شدن استخوان‌های مارکسیسم سخن به میان آوردند و وی را از روی آوردن به غرب برای حل مشکلات اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی برحذر داشتند.

 

تأملی در این پیام

امام خمینی(ره) در این پیام تلاش کردند تا به گورباچف چند نکته را تفهیم کنند:

  1. برخلاف تصور مارکس و لنین، اسلام و ارزش‌های دینی، پدیده‌هایی ماندگار و روح‌بخش ملت‌ها هستند؛
  2. کمونیسم و مکاتب مادی، وهم و خیالند و ناپایدار و فروپاشیدنی هستند؛
  3. غرب تکیه‌گاه قابل اعتمادی برای حل مشکلات روسیه نیست.

اما گورباچف هشدار امام خمینی(ره) را جدی نگرفت و در نتیجه عواقب ناشی از این بی‌توجهی و آن چیزی که در پیام امام خمینی پیش‌بینی شده بود، تحقق یافت؛ و به گورباچف ثابت شد که پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب دردی از شوروی دوا نمی‌کند و پایانی نکبت بار برای کمونیست رقم خورد.

مؤید این نظر، سخنان گورباچف در مصاحبه‌ای با خبرنگار واحد مرکزی خبر در مسکو در سالگرد رحلت امام خمینی در ۱۳۷۸ بود، که  از این‌ که به هشدارهای آن روز بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بی‌اعتنایی کرده بود، اظهار تأسف نمود و اظهار داشت:

«مخاطب پیام آیت‌الله خمینی از نظر من، همه‌ی اعصار در طول تاریخ بود… زمانی که من این پیام را دریافت کردم احساس کردم که شخصی که این پیام را نوشته بود، متفکر و دلسوز برای سرنوشت جهان است. من از مطالعه‌ی این پیام استنباط کردم که او کسی است که برای جهان نگران است و مایل است من انقلاب اسلامی را بیش‌تر بشناسم و درک کنم».(۳)

گورباچف سپس با تشریح نابسامانی‌های اقتصادی و سیاسی روسیه، تصریح کرد: «اگر ما پیشگویی‌های آیت‌الله خمینی را در آن پیام جدی می‌گرفتیم، امروز قطعاً شاهد چنین وضعیتی نبودیم.»

گورباچف در مصاحبه‌ی خود با خبرنگار واحد مرکزی خبر، به روابط روسیه با غرب اشاره کرد و تصریح نمود که: «اقتصاد روسیه از همان ابتدا در حال ریزش و سقوط بود و ما در واقع نمی‌توانستیم همگام با غرب عمل کنیم… ما از جنگ سرد صرفنظر کرده، شروع به برقراری روابط با کشورها نمودیم، اما غربی‌ها در این نبرد، پیروز شدند.»

در ادامه‌ی مقاله، این نامه‌ی الهی را به نظاره می‌نشینیم.

 

اعتماد به غرب اشتباهی نابخشودنی

جناب آقای گورباچف! صدر هیأت رییسه‌ی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی

…اولین مسأله‌ای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد، این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی» و «دین‌زدایی» از جامعه، که تحقیقاً بزرگ‌ترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمایید؛ و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه‌های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه‌ی اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است.

شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه‌ی خویش را دوا نکرده‌اید، که دیگران باید بیایند و اشتباه‌های شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش‌های اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسایل ـ البته به شکل دیگر ـ و نیز در مسایل دیگر گرفتار حادثه است.

مشکل اصلی، مبارزه با خداست

جناب آقای گورباچف!

باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما، مسأله‌ی مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن‌بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما، مبارزه‌ی طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.

اساسی‌ترین درد بشر، بحران عدم اعتقاد به معنویت

جناب آقای گورباچف! برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمی‌توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسی‌ترین درد جامعه‌ی بشری در غرب و شرق است، به در آورد.

آخرین ضربه بر کمونیسم!

آقای گورباچف! ممکن است شما اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده‌ باشید و از این پس هم در مصاحبه‌ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید؛ ولی خود می‌دانید که ثبوتاً این‌گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد؛ و شما دومین و علی‌الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولی از شما جداً می‌خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید.

امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه‌های پوسیده‌ی هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره‌ی تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولت‌های همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان می‌تپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم ـ که صدای شکستن استخوان‌هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است ـ مصرف کنند.

عشق الهی فطری است!

آقای گورباچف! وقتی از گلدسته‌های مساجد بعضی از جمهوری‌های شما پس از هفتاد سال بانگ «الله‌اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمی‌ مرتبت(ص) به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی(ص) را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان‌بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون، معیار شناخت در جهان‌بینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمی‌دانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه می‌دانند. در حالی که معیار شناخت در جهان‌بینی الهی، اعم از «حس و عقل» می‌باشد، و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم می‌باشد؛ گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است، و چیزی که ماده ندارد، می‌تواند موجود باشد. و همان‌طور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است.

قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می‌کند، و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست، و گرنه دیده می‌شد:
«…‏ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتىَ‏ نَرَى اللَّهَ جَهْرَه‌ی…»(۴) می‌فرماید: «لَّا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ  وَ هُوَ اللَّطِیفُ الخبِیر»(۵).

از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم، که از نظر شما اول بحث است. اصولاً میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسایل فلاسفه ـ به خصوص فلاسفه‌ی اسلامی ـ بیندازم. فقط به یکی ـ دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می‌توانند از آن بهره‌ای ببرند، بسنده می‌کنم.

این از بدیهیات است که ماده و جسم، هر چه باشد، از خود بی‌خبر است. یک مجسمه‌ی سنگی یا مجسمه‌ی مادی انسان، هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به عیان می‌بینیم که انسان و حیوان از همه‌ی اطراف خود آگاه است؛ می‌داند کجاست؛ در محیطش چه می‌گذرد؛ در جهان چه غوغایی است. پس، در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی‌میرد و باقی است.

انسان در فطرت خود، هر کمالی را به طور مطلق می‌خواهد؛ و شما خوب می‌دانید که انسان می‌خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد، تا آدمی دل به آن ببندد. آن، خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم؛ گرچه خود ندانیم. انسان می‌خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی، نشانه‌ی وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.

اگر جناب‌عالی میل داشته باشید در این زمینه‌ها تحقیق کنید، می‌توانید دستور دهید که صاحبان این‌گونه علوم، علاوه بر کتب فلاسفه‌ی غرب در این زمینه، به نوشته‌های فارابی و بوعلی‌سینا ـ رحمه‌الله علیهما ـ در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتاب‌های سهروردی ـ رحمه‌الله علیه ـ در حکمت اشراق مراجعه نموده، و برای جناب‌عالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس می‌باشد، نیازمند است؛ و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده‌ی حسی است. از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه‌ی صدرالمتألهین ـ رضوان‌الله تعالی علیه و حشره‌الله مع‌النبیین و‌الصالحین ـ مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده؛ و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.

دیگر شما را خسته نمی‌کنم و از کتب عرفا و به خصوص محی‌الدین ابن‌عربی‌ نام نمی‌برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسایل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریک‌تر از موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر، آگاهی از آن امکان ندارد.

دعوت به اسلام

جناب آقای گورباچف!

اکنون بعد از ذکر این مسایل و مقدمات، از شما می‌خواهم درباره‌ی اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزش‌های والا و جهان شمول اسلام است، که می‌تواند وسیله‌ی راحتی و نجات همه‌ی ملت‌ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام، ممکن است شما را برای همیشه از مسأله‌ی افغانستان و مسایلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می‌دانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری‌های شوروی، نشان دادید که دیگر این‌گونه فکر نمی‌کنید که مذهب مخدر جامعه است.

راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرت‌ها چون کوه استوار کرده است، مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه‌های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرت‌ها و قدرت‌ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است، مخدر جامعه است؛ ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب امریکایی» می‌نامند.

در خاتمه صریحاً اعلام می‌کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگ‌ترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام، به راحتی می‌‌تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید. و در هر صورت، کشور ما همچون گذشته به حسن‌ همجواری روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می‌شمارد.

والسلام‌ علی‌من‌اتبع الهدی.

۱۱/۱۰/۶۷

روح‌الله الموسوی‌الخمینی(۶)

پی‌نوشت:

  1. آوای توحید (نامه‌ی امام خمینی(ره) به گورباچف)، لیلا تفقدی، ماهنامه‌ی گلبرگ، دی ۱۳۸۴، شماره‌ی ۷۰٫
  2. بازخوانی پیام تاریخی حضرت امام(ره) به گورباچف، مهر، ۱۳۸۵/۱۰/۱۲.
  3. روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، ۱۱/۳/۱۳۷۸٫
  4. بقره، ۵۵؛ قوم حضرت موسی به ایشان گفت: «ما به تو ایمان نمی‌آوریم، مگر این که خدا را آشکارا ببینیم.»
  5. انعام، ۱۰۳؛ «او[خدا] را هیچ چشمی درک نمی‌کند و او بینندگان را درک می‌کند، و او نامرئی و آگاه است.»
  6. صحیفه‌ی امام، ج ۲۱، ص ۲۲۰٫
دکمه بازگشت به بالا