توصیف هنر

مجید فیاضی

سرآغاز

هنر پدیده برجسته‌یى است و محتاج تعریف نیست. هنر مثل زیبایى است؛ احتیاج نیست کسى از آن تعریف و تمجید بکند. اگر تعریف هم بکنند یا نکنند، به‌هرحال زیبایى، یعنى زیبایى، یعنى نقطه‌ى مقابل زشتى. هنر، به‌هرحال برجستگى است، زیبایى است، آفرینندگى است، از مقوله‌ى ابتکار و خلق است. درعین‌حال، اگر ما بخواهیم همین هنر به طور مضاعف ارزش پیدا کند، باید آن را در خدمت هدفهاى صحیح قرار بدهیم.[۱]

عطیه الهی

البته هنر از ثروتهایى نیست که یکسره با کدّ یمین و عرق جبین به دست آمده باشد. تا قریحه و استعداد هنرى در شما نباشد، هر قدر هم که زحمت بکشید، باز همچنان در آن خَم اوّل باقى خواهید ماند. آن قریحه، کار و دستاورد شما نیست؛ آن را به شما داده‌اند. خدا همه‌ى نعمتها را به انسان مى‌دهد؛ هرچند مجراى آن، جامعه و پدر و مادر و محیط و چیزهاى دیگر است. شما زحمت کشیده‌اید، اما فرصت و همّت زحمت کشیدن را هم خدا به شما داده است، تا توانستید در وجود خودتان هنر را به اعتلاء برسانید.

حقیقت هنر – هر نوع هنرى – یک عطیّه‌ى الهى است. اگرچه بُروز هنر در چگونگىِ تبیین است، اما این، همه‌ى حقیقت هنر نیست؛ پیش از تبیین، یک ادراک و احساس هنرى وجود دارد و نکته‌ى اصلى آن‌جاست. بعد از آن‌که یک زیبایى، یک ظرافت و یک حقیقت ادراک شد، از آن هزار نکته‌ى باریکتر ز مو که گاهى آدمهاى غیر هنرمند نمى‌توانند یک نکته‌اش را هم درک کنند، هنرمند با همان روح هنرى و با آن چراغ هنر که در درون او برافروخته شده است، ظرایف و دقایق و حقایقى را ابراز مى‌کند. این مى‌شود هنر واقعى و حقیقى که ناشى از یک ادراک و یک بازتاب و یک تبیین است.[۲]

زبان رسا

هنر، زبان رسایى براى همه‌ى موضوعات و بخصوص موضوعات پیچیده‌اى مثل انقلاب است… هرچه امثال من درباره‌ى انقلاب بگوییم، نخواهیم توانست آن حقیقت عظیم را تشریح کنیم؛ مگر این‌که زبان هنر وارد میدان شود. زبان هنر است که مى‌تواند حوادث عظیم را تبیین و تشریح کند و ذهنها را روشن نماید.[۳]

هنر، زبان رسایى دارد که هیچ زبانى به رسایى آن نیست. نه زبان علم، نه زبان معمولى و نه زبان موعظه، به رسایى زبان هنر نیست. یکى از رازهاى موفقیت قرآن، هنرى بودن آن است. قرآن خیلى در اوج هنر است؛ فوق‌العاده است؛ واقعا آن وقت مردم را مسحور کرد، والا اگر پیامبر اکرم بدون زبان هنرى مى‌نشست با مردم همین‌طور حرف مى‌زد، البته عده‌اى علاقه‌مند پیدا مى‌کرد؛ اما آن صاعقه، آن رعد و برق و آن توفان، دیگر به وجود نمى‌آمد. این هنر است که این کارها را مى‌کند. آثار هنرى این‌گونه است.[۴]

هنر این است که انسان مطلب را به شیواترین شکل و به مؤثرترین نحو بیان کند؛ اما هیچ در طرف مقابل حالت امتناع به وجود نیاورد.[۵]

اهمیت هنر

و اما هنر، که من راجع به هنر واقعاً هرچه بگویم، کم گفته‌ام. من بارها هم گفته‌ام که به هنر باید اهمیت داد و بایستى آن را روزبه‌روز اعتلا بخشید و باید شکل فاخر هنر را انتخاب کرد. بدون هنر، حرف عادى جاى خودش را حتى در ذهن کسى پیدا نمى‌کند، چه برسد به این‌که جذابیت داشته باشد و جایگیر و ماندگار شود. هنر مهمترین وسیله است براى گسترش یک فکر درست یا نادرست. هنر، وسیله، ابزار و رسانه است؛ رسانه‌یى بسیار مهم. از هنر و از اعتلاى آن نباید غفلت کرد و آن را مساوى با گناه و غلط و این مقولات نباید دانست. هنر جزو برجسته‌ترین مخلوقات الهى است و جزو ارزشمندترین صنع پروردگار است، که باید آن را ارج گذاشت. در همه‌ى کارها، حتى در یک تبلیغات معمولى، باید هنر را به کار برد. اگر از ابزار هنر در کارهاى علمى و القائات فکرى و علمى که از صدا و سیما پخش مى‌شود، استفاده شود، ماندگارى و جاذبه‌ى آن کارها مضاعف خواهد شد. در همه‌ى بخشها بر روى تحقیقات و بر روى هنر خیلى بایستى تکیه کرد.[۶]

احترام هنر

مسأله‌ى هنر و هنرمند، جزو مسائلى است که هم ظریف است، هم به‌شدّت حساس و دقیق است و مرزهاى دشوارى در این زمینه وجود دارد. اگر ما به این مرزها بى‌توجّه باشیم، ممکن است خطا کنیم و برخلاف آنچه که شایسته است، عمل نماییم؛

امیدوارم که ارزش هنر در همان جایگاه حقیقى خودش، اوّل مورد توجّه اهل هنر قرار گیرد و آنها به ارزش محموله‌ى باارزشى که در وجودشان است، توجّه کنند و آن را احترام نمایند. احترام کردنش هم به این است که آن را در جاى شایسته‌اى خرج کنند. امام سجاد (علیه‌السّلام) در حدیثى مى‌فرمایند: جان و وجود انسانىِ تو ارزشمندترین چیزهاست؛ هیچ چیزى جز بهشت موعود خدا نمى‌تواند بهاى این جان قرار گیرد؛ این را به‌غیر بهشت خدا ندهید.[۱] هنر، بخشى از آن فاخرترین و ارزشمندترین قسمتهاى جان انسانى است؛ باید براى این ارزش قائل شد و آن را براى خدا خرج کرد. البته وقتى مى‌گوییم براى خدا خرج کنید، فوراً ذهن به طرف همان حالت قشریگرى و ریاکارى نرود.[۷]

خاصیت هنر

شعر خوب و شعر هنرى، همان خاصیت عمومى هنر را دارد. خاصیت عمومى هنر این است که بدون این‌که خود گوینده حتى در خیلى از موارد توجه داشته باشد و غالبا بدون این‌که مستمع توجه داشته باشد، اثر مى‌گذارد. تأثیر شعر، نقاشى، بقیه‌ى انواع هنر، صداى خوش و آهنگ‌هاى خوب – که اینها همه هنر است – روى ذهن مخاطب، من حیث لایشعر به وجود مى‌آید؛ یعنى بدون این‌که مخاطب متوجه باشد، آن اثر را در او مى‌بخشد؛ این بهترین نوع اثرگذارى است. شما ببینید خداى متعال براى بیان عالى‌ترین معارف، فصیح‌ترین بیان را انتخاب کرد؛ یعنى قرآن. مى‌شد خداى متعال مثل حرفهاى معمولى، قرآن و معارف اسلامى را با بیان معمولى بگوید؛ اما نه، خدا این را در قالب فصیح‌ترین و زیباترین بیان هنرى ریخته، که خود قرآن هم مى‌گوید نمى‌توانید مثل لفظ و ساخت هنرى آن را بیاورید؛[۸]

ارزش هنر

در دنیا، نگاه مادى به سرمایه‌ها و ثروت معنوى موجب شده است که ثروتهاى معنوى را با محاسبه‌ى امکان تبادل به پول بسنجند؛ این دانش چقدر مى‌تواند تبدیل به پول بشود؛ این هنر چقدر مى‌تواند تبدیل به پول بشود؛ اما در اسلام این معیار وجود ندارد. نه این‌که از تبدیل علم و هنر و سایر سرمایه‌هاى معنوى به پول، ابایى وجود داشته باشد؛ نه، علم وسیله‌ى رفاه زندگى است؛ هنر وسیله‌ى رونق و بهاى زندگى است؛ اشکالى ندارد؛ اما با قطع نظر از این نگاه، خود این ثروت معنوى هم یک ارزش والایى از نظر اسلام دارد. یعنى این هنرمند، حتى اگر هنر او را کسى نشناسد و از هنر او هیچ‌کس بهره نبرد، نفس دارا بودن این هنر با نگاه اسلامى و نگاه معنوى، خود یک ارزش است.

اینکه یک انسانى با معارف فلسفى یا معارف عرفانى یا با دانشى از دانشهاى گوناگون بشر آشناست، یا داراى ذوق هنرى است، این را یک ارزش بدانند؛ ولو کسى نداند؛ ولو تبدیل به پول نشود؛ ولو در بازار تنگ‌نظرى‌ها مشترى درست و حسابى هم نداشته باشد. این فرهنگ، فرهنگ خیلى خوبى است؛ این چیزى است که مى‌تواند جریان دانش و تحقیق و هنر را در کشور توسعه بدهد؛ و ما به این نیاز داریم. این‌جور نباشد که ما تصور کنیم اگر به هنر یا به دانش مى‌پردازیم، براى این است که یک مابه‌ازاى مادى دارد، که اگر این‌جا به‌دست نیاوردیم، برویم جاى دیگر. البته طبیعت انسانها بعضا کشش به این سمت دارد؛ اما فرهنگ دینى و اسلامى این نیست.[۹]

قالب هنر

خاطره­گویی

به نظر من بنیانگذار بناى حفظ حوادث با ادبیات و هنر، زینب کبرى (سلام‌الله‌علیها) است. اگر حرکت و اقدام حضرت زینب نمى‌بود و بعد از آن بزرگوار هم بقیه‌ى اهل بیت (علیهم‌السلام) – حضرت سجاد و دیگران – نمى‌بودند، حادثه‌ى عاشورا در تاریخ نمى‌ماند.

بنابراین خاطره‌گویى و تدوین و پخش خاطرات را باید در جایگاه حقیقى خودش نشاند، که جایگاه بسیار بالا و والایى است و بسیار مهم است.

تأثیر هنر به خواست کسى که مخاطب هنر است، وابستگى ندارد. او بخواهد یا نخواهد، این اثر را خواهد گذاشت.

ادبیات و هنر مقاومت و آنچه مربوط به دوره‌ى خاص دفاع کشور و ملت ماست، حقیقتاً از برجسته‌ترین و مهمترین کارهاست.[۱۰]

داستان نویسی

به نظر من، در زمینه‌های نویسندگی، ما خیلی نیاز به کار داریم. ما می‌بینیم هر جا که یک فیلم خوب ساخته شده است، بر اساس یک قصه و فیلمنامه خوب بوده است. آن جاهایی که جاذبه ندارد، عیب دارد، مشکل اصلی، فیلمنامه است. البته نقیصه‌ای است. من احتمال می‌دهم که زمانی، با بعضی از شما این صحبت را کرده باشم: می‌گویم: شاید ذوق و سلیقه ایرانی در این جهت تربیت نشده است. یعنی ما قصه شعری خیلی داریم. مثلاً شاهنامه، کتابهای نظامی و دیگر شاعران. این قصه‌ها، خیلی هم خوب است و بعضی از قصه‌هایش هم، انصافاً از لحاظ قصه‌پردازی، بسیار قوی است. اما کار قصه‌نویسی از قدیم نداریم. در غرب و اروپا، از پیش از میلاد مسیح کار نمایشنامه‌نویسی و قصه‌نویسی رواج داشته است؛ حالت سنتی داشته است. کما اینکه آنها شعرشان نسبت به ما خیلی ضعیف و بسیار عقب است. ولی این چیزی نیست که نشود تأمین کرد. اینها جزو سرنوشت همیشگی بشر نیست.

خوب، یک وقت هم می‌بینید یک شاعر برجسته، در آنجایی که مهد شعر نیست، به وجود می‌آید: ‌مثل شکسپیر، که نمایشنامه‌هایش هم به شعر است. چه عیبی دارد که ما هم در بین خودمان، ناگهان یک قله‌های هنری در زمینه نویسندگی پیدا کنیم؟ اگر این کار بشود، آن وقت ما در دو زمینه، پیشرفت خواهیم کرد: هم در زمینه فیلم پیشرفت می‌کنیم، هم خود قصه.[۱۱]

رمان­‌نویسی

من در مورد قصه با موضوع انقلاب اسلامی، احساس کمبود زیادی می‌کنم. ما نسبت به انقلاب؛ قصه‌های کمی داریم، شاید بتوان گفت که به یک معنا نداریم. در مورد جنگ هم همین‌طور …

به هر حال، به نظر من کار رمان را باید خیلی جدی بگیرید. این جوانان را پیدا کنید و برای آنان برنامه‌ریزی کنید.[۱۲]

فیلنامه نویسی

ما از داستانگویی چه قصدی داریم؟ چرا گفته می‌شود «برای فرزندانتان داستان بگویید»؟ چرا داستان این‌قدر مورد توجه همه حکمای دوران تاریخ، و از جمله اسلام است؟ چون داستان، در چهره قهرمانهایش، درس زندگی می‌آموزد. در داستان، هر انسانی می‌تواند کمال مطلوب‌ها و راههای زندگی خودش را پیدا کند. لذا چنانچه بنا شود راه غلط به ما نشان بدهد، از آن فلسفه خودش دور افتاده است و دیگر ارزش ندارد. بنابراین، باید روی این نقطه تکیه کرد، که بعضی از داستانها ارزش ندارد. و اما، در همین «مثنوی» یا در «منطق‌الطیر» شیخ عطار، داستانهای زیادی وجود دارد. در همین «هزار و یک شب» معروف، ‌که دنیا را پر کرده، و گمان می‌کنم هر جایی که پای فرهنگ بشری رفته، اسم «هزار و یک شب» هم وارد شده است، داستانهای بسیاری ـ از جمله «علاءالدین و چراغ جادو» و از این قبیل ـ وجود دارد.

واقعاً «هزار و یک شب»، مجموعه عجیبی است! پر است از داستانهای خوب. یا همین «چهل طوطی»؛ که البته روایتهای مختلفی دارد و بعضی از روایتهایش خیلی شیرین‌تر و منطقی‌تر و متین‌تر است، و می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.

ما از اینها می‌توانیم استفاده کنیم؛ و داستانهایشان را به زبان مناسبی درآوریم. چرا باید با وجود این مایه، از لحاظ فیلمنامه‌نویسی و به اصطلاح زمینه‌های داستانی، وضعمان خوب نباشد؟![۱۳]

شعر و مداحی

درباره مقامات صدیقه‌ى طاهره (سلام‌الله‌علیها) زبان و گفتار ما یاراى بیان ندارد؛ نمى‌شود توصیف کرد؛ وصف او از حد این قالبهاى معمولى بیانى ما بالاتر است؛ اما با زبان هنر تا حدودى مى‌شود ذهنها را نزدیک برد؛ این‌که بنده روى مداحى و شعر و سرودهاى اسلامى تکیه مى‌کنم، به همین خاطر است. با بال و پر هنر مى‌شود مقدارى ذهن را نزدیک کرد، ولى به حقیقت آنها در مقام توصیف نمى‌شود رسید.[۱۴]

سینما

هنر سینما – همان‏طور که گفتید – بلاشک یک هنر برتر است؛ یک روایتگر کاملاً مسلط – که هیچ روایتگرى تاکنون در بین این شیوه‏هاى هنرىِ روایت یک واقعیت و یک حقیقت، تا امروز به این کارآمدى نیامده – و یک هنر پیچیده و پیشرفته و متعالى. شما این دریچه را دمِ دست دارید؛ یعنى دریچه‏ى سینما به سوى معارف و پرتوى که از این دریچه به داخل افکنده مى‏شود. این دریچه در اختیار شماست.

اهمیت این هنر، مسئولیت شما را هم بالا مى‏برد. من این را مى‏خواهم عرض بکنم؛ یعنى شماها یک مسئولیت سنگینى دارید. همان‏طور که دوستان گفتند، هیچ‏کس به شماها دستور نداده که بروید کارگردان یا سینماگر بشوید، این میل، استعداد و شوق شما بوده که وارد این میدان شده‏اید؛ اما حالا که وارد شده‏اید، این مسئولیت را بپذیرید. شما مى‏توانید خیلى اثر بگذارید. ببینید! من وقتى به یک واعظ، یک روحانى و یک نویسنده‏ى کتاب دینى – که او هم یک روایتگر حقایق و معارف محسوب مى‏شود – خطاب مى‏کنم و مى‏گویم آقا شما مواظب حرف زدنت، مواظب لغتى که به کار مى‏برى و مطلبى که متناسب با زمان انتخاب مى‏کنى، باش؛ اگر حرفى را که اینجا نباید بزنى، زدى، یا باید بزنى، نزدى، و به خاطر حرف تو یک جوانى به دین بى‏اعتقاد شد یا یک حقیقتى از حقایق دینى را به خاطر گفتار تو کج فهمید؛ تو پیش خداى متعال مسئولى؛ من مى‏خواهم به شما بگویم، این تذکر به شما که برادر و خواهر عزیز ما هستید و این ابزار هنرى بسیار کارآمد در اختیار شماست، طبعاً با یک ضریب خیلى بالایى مضاعف مى‏شود؛ بگویم ده برابر؛ یقیناً بیشتر؛ یعنى شما ببینید تأثیر یک فیلم هنرىِ کارآمد در مقایسه‏ى با یک منبر چقدر فاصله دارد!

خوب، شما مى‏توانید سازنده‏ى اخلاق باشید؛ عکسش هم ممکن است. شما مى‏توانید در نسل جوان این کشور صبر، امید، شوق، انگیزش، سلامت، نجابت و همه‏ى چیزهایى که یک جامعه‏ى پیشرفته نیاز دارد، القاء کنید. مى‏شود هم به جاى امید، نومیدى القاء کرد؛ مى‏شود به جاى شوق، رکود القاء کرد.[۱۵]

سینمای معناگرا و دفاع مقدس

سینماى معناگرا؛ خوب کدام معنا شیواتر و عمیق‏تر از احساس فداکارى و ایثار و گذشت یک جوان هجده، نوزده ساله، که از خانواده‏ى مرفهى بلند مى‏شود مى‏آید اهواز – که من دیدم از این قبیل جوانها؛ حالا چند موردش یادم هست، بالخصوص خودم با اینها معاشرت داشته‏ام و دیدم – خانواده‏ى مرفه، زندگى راحت، پدر و مادر مهربان، نه دچار عقده است و نه دچار کمبود است، مى‏آید در میدان جنگ، آن‏چنان فداکارانه حرکت مى‏کند که انسان مبهوت مى‏ماند. حالا خیلى از این جوانها با توصیه‏ى امثال بنده وارد این میدان شده بودند. من نگاه مى‏کردم و مى‏دیدم، ما کجا، اینها کجا! اصلاً انسان به گَرد اینها نمى‏رسد. خوب، اینها زیبایى است، اینها را توصیف کنید، اینها را استخراج کنید. آقاى حاتمى‏کیا مى‏گویند، من نمى‏دانم راجع به جنگ چه بگویم. خیلى حرف دارید براى گفتن؛ شما سینماگران جنگ، پشت صحنه‏ى جنگ را چقدر تصویر کردید؟ چه شد که این جنگ شروع شد؟ کدام فیلم سیاسىِ بین‏المللىِ پلیسى، مى‏تواند شیرین‏تر از این در بیاید که شما تصویر کنید – اسناد هم الان وجود دارد – چطور شد که صدام حسین به خودش جرئت داد و این گستاخى را کرد که به قصد تسلط بر ایران، به ایران حمله کند؟ نه اینکه همه‏ى ایران را بگیرد، بدون شک، قصد او این بود که خوزستان و یکى، دو استان دور و بر را بگیرد و به عنوان یک همسایه‏ى مقتدر بر حکومت مرکزى ایران – هر که باشد آن حکومت؛ یا جمهورى اسلامى یا هر کس دیگر – مسلط بشود، که مى‏شد؛ یعنى اگر این دفاع جانانه نبود و اگر آن تسلط بر خوزستان انجام مى‏گرفت، مگر ممکن بود یک حکومت مرکزى اینجا سر کار باشد و به آن کسى که بخشى از کشور را قدرتمندانه تصرف کرده، باج ندهد؟! خوب، چه شد که این را وادار کردند که این حمله را انجام بدهد و او حمله کرد؟ و چگونه به او کمک کردند؟ و کدام کارخانجات به او سلاح شیمیایى فروختند؟ آنهایى که آن سنگرهاى هشت‏ضلعى و پنج‏ضلعى را درست کردند، چه کسانى بودند؟ کدام کشورها آن هواپیماها را به او دادند؟ آن مأمورین عالى‏رتبه‏ى سیاسى، امنیتى و نظامى‏اى که از کشورهاى مختلف – از جمله امریکا – به بغداد آمدند و با او و مردان او ملاقات کردند، چه کسانى بودند؟ شما به اینها نپرداختید. اصلاً شخصیت صدام کیست؟[۱۶]

هنر و اخلاق

علاوه بر این، تعهّد در قبال مضمون است. ما چه مى‌خواهیم ارائه بدهیم؟ اگر انسان محترم و عزیز است، دل و ذهن و فکر او هم عزیز و محترم است. نمى‌شود هر چیزى را به مخاطب داد، فقط به صرف این‌که او نشسته و به حرفهاى ما گوش مى‌دهد. باید ببینیم به او چه مى‌خواهیم بدهیم. البته بحث این‌که ما وارد کدام دسته‌بندىِ سیاسى بشویم یا نشویم – این حرفهایى که بعضى از دوستان مى‌زنند – مسائلى است که شما باید از اینها عبور کرده باشید. اینها محلِ‌ّ کلام نیست؛ محلِ‌ّ کلام، اخلاق و فضیلت است. من مطلبى را – به گمانم – از قول «رومن رولان» خواندم که گفته بود در یک کار هنرى، یک درصد هنر، نود و نه درصد اخلاق؛ یا احتیاطاً این‌گونه بگوییم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق. به نظرم رسید که این حرف، حرف دقیقى نیست. اگر از من سؤال کنند، من مى‌گویم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق. اینها با هم منافات ندارند. باید صددرصد کار را با خلاّقیت هنرى ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالى و تعالى‌بخش و پیشبرنده و فضیلت‌ساز پُر کرد و انباشت. آن چیزى که دغدغه‌ى برخى آدمهاى دلسوز در زمینه‌ى مسائل هنرى است، این است که ما به بهانه‌ى آزادى تخیّل یا آزادى هنرى، فضیلت‌سوزى و هتک اخلاق نکنیم. این بسیار مهمّ است. بنابراین هنرِ متعهّد یک واژه‌ى درست است.[۱۷]

هنر متعهد

این غلط است که ما تصور بکنیم شعر خوب مى‌گوییم، یا فرضاً آهنگ خوب مى‌سازیم، یا فلان کار هنرى خوب را انجام مى‌دهیم، فقط براى خود هنر؛ یعنى هنر براى هنر. این، یک مقوله‌ى بسیار غلط و انحرافى است؛ هنر باید در خدمت هدفى باشد. لذا اگر شما نگاه کنید، مى‌بینید که هر کدام از هنرمندان بزرگ عالم، هنرهاى خودشان را در خدمت اهدافى قرار مى‌دادند. اهداف امروز ما، همین مقدسات و ارزشهاى والاى اسلام و انقلاب است. این هنر به این برجستگى را باید در خدمت آن هدفها به کار برد.[۱۸]

تناقض «هنر متعهد»!

بعضى کسان مى‌گویند در هنر متعهّد، کلمه‌ى اوّل با کلمه‌ى دوم تناقض دارد. هنر، یعنى آن چیزى که مبتنى بر تخیّل آزاد انسان است و متعهّد، یعنى زنجیر شده؛ این دو چگونه با هم مى‌سازد!؟ این یک تصوّر است؛ البته تصوّر درستى نیست. بحث مسؤولیت و تعهّد هنرمند، قبل از هنرمند بودن او به انسان بودن او برمى‌گردد. بالاخره یک هنرمند قبل از این‌که یک هنرمند باشد، یک انسان است. انسان که نمى‌تواند مسؤول نباشد. اوّلین مسؤولیتِ انسان در مقابل انسانهاست. اگرچه انسان در مقابل طبیعت و زمین و آسمان هم تعهد دارد، اما مسؤولیت بزرگ او در قبال انسانهاست. درعین‌حال هنرمند به خاطر ویژگى بسیار ممتازش، تعهّد جداگانه‌اى غیر از آن بیانى که قبلاً گفتم، دارد.[۱۹]

تعهد به پیشرفت

هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنرِ خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد. کسى که قریحه‌ى هنرى دارد، نباید به سطح پایین اکتفا کند. این یک تعهّد است. هنرمند تنبل و بى‌تلاش، هنرمندى که براى تعالى کار هنرىِ خودش و ایجاد خلاقیت تلاش نمى‌کند، در حقیقت به مسؤولیتِ هنرى خودش در قبال قالب عمل نکرده است. هنرمند باید دائم تلاش کند. البته ممکن است انسان یک وقت به جایى برسد که بیش از آن نمى‌تواند تلاش کند – بحثى نیست – اما تا آن‌جایى که مى‌تواند، باید براى اعتلاى قالب هنرى تلاش کند. این تعهّد در قبال قالب، بدون یک احساس شور و عشق و مسؤولیت – البته این شور و عشق هم مسؤولیت است؛ آن هم یک دست قوى است که انسان را وادار به کارى مى‌کند و نمى‌گذارد که احساس تنبلى و تن‌آسایى، او را از کار باز بدارد – به دست نمى‌آید.[۲۰]

پشتوانه معرفتی برای هنر

هنرمند باید خود را به حقیقتى متعهّد بداند. آن حقیقت چیست؟ این‌که هنرمند در چه سطحى از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشى از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگرى است. البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانى بالاتر باشد، مى‌تواند به آن درک ظریف هنرى کیفیّت بیشترى بدهد. حافظ شیرازى صرفاً یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندى نیز در کلمات او وجود دارد. این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمى‌آید؛ بلکه یک پشتوانه‌ى فلسفى و فکرى لازم دارد. باید متّکا یا نقطه‌ى عزیمت و خاستگاهى از اندیشه‌ى والا، این درک هنرى و سپس تبیین هنرى را پشتیبانى کند. البته همه در یک سطح نیستند؛ توقّع هم نیست که چنین باشند. این در مورد همه‌ى رشته‌هاى هنرى صادق است. شما از معمارى بگیرید تا نقاشى و طرّاحى و مجسمه‌سازى و تا کارهاى سینما و تئاتر و شعر و موسیقى و بقیه‌ى رشته‌هاى هنرى؛ همین معنا در آنها وجود دارد. یک وقت شما معمارى را مى‌بینید که اندیشه‌اى دارد؛ یک وقت یک معمار از لحاظ اندیشه، لُخت و بى‌هویّت است و متّکى به فکرى نیست. اینها اگر بخواهند بنایى را ایجاد کنند، دو گونه طرّاحى مى‌کنند. اگر ساخت یک شهر را به دست دو نفر آدمِ این‌طورى بدهند، یک نیمه‌ى آن با نیمه‌ى دیگر به‌کلّى متفاوت خواهد بود. به‌هرحال این تعهّد، لازم است.[۲۱]

حقیقتِ «هنر متعهد»

 هنرِ ملتزم و متعهّد، یک حقیقت است و ما باید به آن اقرار کنیم. نمى‌توان رها و یله و بى‌هوا و با انگیزه‌هاى روزبه‌روز و احیاناً پایین و پست یا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجى که در هنرمند وجود دارد – هنرمند بهجت ویژه‌اى دارد که با شادیهاى معمولى فرق دارد و در غیرهنرمند اصلاً دیده نمى‌شود – در صورتى حقیقتاً به وجود خواهد آمد که بداند دنبال چه چیزى مى‌رود و چه کار مى‌خواهد بکند، تا با هنرمندىِ خودش احساس رضایت و بهجت کند که آن کار را انجام مى‌دهد. در این صورت باید اخلاق انسانى، فضیلتها و معارف والاى دینى و الهى مورد توجّه باشند.[۲۲]

هنرمند متعهد

این ملت، برای اینکه حیثیتش و کیان حقیقی و انسانی و اسلامی و انقلابی و فرهنگ ملی‌اش حفظ شود، احتیاج به مجاهدت و مقاومت و ایستادگی در مقابل تهاجم دشمن، و تهاجم کردن به نقاط ضعف دشمن دارد. این را خودیها می‌توانند بکنند.

من حرفم فقط همین است. من می‌گویم:

اگر می‌خواهید هنر این کشور رشد و اعتلا پیدا کند، به هنرمند جوان مؤمن تکیه کنید. او می‌تواند از اسلام و از انقلاب و از این کشور دفاع کند.

 وال‍ّا آن کارگردان یا تهیه‌کننده‌ای که وقتی دارد فیلمی را می‌سازد، از پیش دارد فکر می‌کند که «این نکته را در این فیلم خواهم گنجاند، تا یکی از پایه‌های اعتقادی این نظام را هدف قرار بدهم»، که از اسلام و انقلاب دفاع نمی‌کند! با زبان خاص فیلم و با همان شکلی که در فیلم امکان دارد، کار خودش را انجام می‌دهد. یعنی اکتفا نمی‌کند به اینکه به انقلاب کمک نکند؛ فیلم می‌سازد برای اینکه به انقلاب حمله کند! از اول که دارد این فیلم را می‌سازد، یا این داستان را می‌نویسد، هدفش این است که کارایی نظام اسلامی را زیر سؤال ببرد، و بگوید: «این نظام اسلامی، کارایی ندارد.» از اولی که دارد این مقاله را می‌نویسد یا این اثر هنری را تولید می‌کند، هدفش این است است که نشان بدهد این دولت کارایی ندارد؛ توان اداره ندارد. این، در حال خدمت به مصالح این کشور است یا در حال خیانت؟ به این می‌شود تکیه کرد؟! معلوم است که نمی‌شود تکیه کرد! ما البته تصمیم نگرفته‌ایم کسانی را که خیال کرده‌ایم خدمت نمی کنند یا خیانت می‌کنند، یکی یکی به قانون معرفی کنیم. نه! هنوز خیلی کارها در این کشور در زمینه فرهنگی وجود دارد که باید انجام بگیرد. منظورم این است که در محیطهای فرهنگی، به نیروهای مؤمن تکیه شود. اینها سدی در مقابل تهاجم فرهنگی هستند.[۲۳]

هنر دینی

من مى‌خواهم این را عرض کنم که هنر دینى به‌هیچ‌وجه به معناى قشریگرى و تظاهر ریاکارانه‌ى دینى نیست و این هنر لزوماً با واژگان دینى به وجود نمى‌آید. اى بسا هنرى صددرصد دینى باشد، اما در آن از واژگان عرفى و غیردینى استفاده شده باشد. نباید تصوّر کرد که هنر دینى آن است که حتماً یک داستان دینى را به تصویر بکشد یا از یک مقوله‌ى دینى – مثلاً روحانیت و غیره – صحبت کند. هنر دینى آن است که بتواند معارفى را که همه‌ى ادیان – و بیش از همه، دین مبین اسلام – به نشر آن در بین انسانها همت گماشته‌اند و جانهاى پاکى در راه نشر این حقایق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه کند و در ذهنها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینى است. اینها حقایقى است که همه‌ى پیامبران الهى براى آوردن آنها به میان زندگى بشر، بارهاى سنگینى را تحمّل کردند. نمى‌شود ما این‌جا بنشینیم و تلاشهاى زبده‌ترین انسانهاى عالم را – که مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند – تخطئه کنیم و نسبت به آن بى‌تفاوت بگذریم. هنر دینى این معارف را منتشر مى‌کند؛ هنر دینى عدالت را در جامعه به صورت یک ارزش معرفى مى‌کند؛ ولو شما هیچ اسمى از دین و هیچ آیه‌اى از قرآن و هیچ حدیثى در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید. مثلاً هیچ لزومى ندارد که در محاورات سینمایى یا در تئاتر، نام و یا شکلى که نماد دین است، وجود داشته باشد تا حتماً دینى باشد؛ نه. شما مى‌توانید در باب عدالت، رساترین سخن را در هنرهاى نمایشى بیاورید. در این صورت به هنر دینى توجّه کرده‌اید.[۲۴]

جهت­گیری هنر دینی

آن چیزى که در هنر دینى به‌شدّت مورد توجّه است، این است که این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله‌ى هویّت انسان و جامعه قرار نگیرد. جامعه‌ى ما بعد از پیروزى انقلاب اسلامى احساس هویّت کرد؛ یعنى شخصیت خودش را باز یافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حرکات جهانى، غرق و گم بودیم. انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. انقلاب به ما آموخت که یک ملت مى‌تواند در اساسى‌ترین مسائل جهانى، سخن و موضعى داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجّه به این‌که قدرتمندان و قلدرهاى عالم چه مى‌خواهند، ابراز کند و پاى آن بایستد. ارزش یک ملت در جامعه‌ى بین‌الملل به این چیزهاست، نه به دنباله‌روى کورکورانه؛ آن هم نه از چیزهاى خوب، بلکه از نقاط منفى. براى یک ملت، بله‌قربانگوى دولتهاى گردن کلفت‌تر و قویتر و ثروتمندتر بودن، ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد؛ این به برکت اسلام به ما رسید. امروز هم با قدرتِ تمام، نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران در صحنه‌ى جهانى به عنوان یک ملت شجاع که در زمینه‌ى مسائل گوناگون صاحب ایده‌اند، مطرحند. درعین‌حال ما بیاییم با کمک هنر خود، دائماً از کنار این معنا بساییم، یا آن را به انواع حرفها و لجنها آغشته کنیم. این درست است؟ هنر نباید در این جهت قرار گیرد.[۲۵]

هنر دینی یا هنر متحجر!

هنر دینى را نباید با هنر قشرى و تحجّرگرا – و به تعبیر دوستمان، پیروى از روشهاى فلان مجموعه‌ى جاهل و نادان – اشتباه کرد. بى‌خود به خودتان تهمت نزنید. هنر دینى عبارت است از هنرى که بتواند مجسّم کننده و ارائه کننده‌ى آرمانهاى دین اسلام – که البته برترین آرمانهاى ادیان الهى است – باشد. این آرمانها همان چیزهایى است که سعادت انسان، حقوق معنوى انسان، اعتلاى انسان، تقوا و پرهیزگارى انسان و عدالت جامعه‌ى انسانى را تأمین مى‌کند.[۲۶]

هنر انقلابی

مقوله دیگرى که من مختصراً آن را عرض مى‌کنم، هنر انقلابى است. توقّع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنى بر نگاه زیباشناختى در زمینه‌ى هنر است، که توقّع زیادى هم نیست. ملتى در یک دفاع هشت ساله با همه‌ى وجود به میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداکارى در راه ارزشى که براى آنها وجود داشت، استقبال کردند – البته عمدتاً به خاطر دین رفتند؛ هرچند ممکن است عدّه‌اى هم براى دفاع از میهن و مرزهاى کشور دست به فداکارى زده باشند – مادران و پدران و همسران و فرزندان و کسانى که پشت جبهه تلاش مى‌کردند نیز طور دیگرى حماسه آفریدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدّس را مرور کنید، ببینید براى یک نگاه هنرمندانه به حالت و کیفیّت یک جامعه، چیزى از این زیباتر پیدا مى‌کنید؟ شما در عالیترین آثار دراماتیک دنیا، آن‌جایى که به فداکارى یک انسان برخورد مى‌کنید، او را تحسین و ستایش مى‌کنید. وقتى فیلم، آهنگ، تابلوى نقاشى، زندگى فلان انقلابى – مثلاً ژاندارک – یا سرباز فداکار فلان کشور را براى شما به تصویر مى‌کشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمى‌توانید کار او را تحسین نکنید. هزاران حادثه‌ى به مراتب باارزشتر و بزرگتر از آنچه که در این اثر هنرى نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدّس و در خود انقلاب، در خانه‌ى شما اتفاق افتاد. آیا این زیبایى نیست؟ هنر مى‌تواند از کنار این قضیه بى‌تفاوت بگذرد؟ توقّع انقلاب این است و توقّعِ زیاده‌خواهانه‌اى نیست. مى‌گویند چرا زیبایى دیده نمى‌شود! کسى که به این مقوله بى‌اعتناست، نمى‌خواهد این زیبایى را ببیند؟[۲۷]

توقع انقلاب از هنر

عزیزان من! عدّه‌اى از شما با تاریخ به‌خوبى آشنا هستید. من هم با تاریخ آشنا هستم. من سطرسطر ورقهاى تاریخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مکرّر در مکرّر خوانده‌ام. ما حقیقتاً یکى از گرفتارترین ملتها در پنجه‌ى گردن‌کلفتى و قلدرى قدرتهاى جهانى بوده‌ایم… کشور ایران با همه‌ى این خصوصیات فرهنگى عمیقى که شما مى‌گویید و راست هم مى‌گویید و من هم به همینها اعتقاد دارم، تحقیر شد. پنجاه، شصت سال کسانى بر ما حکومت کردند که آورنده‌ى آنها، نه تنها ما نبودیم – چون در ایران حکومت مردم به این صورت اصلاً سابقه نداشت – بلکه دلاورىِ خودشان هم نبود. اى کاش اگر دیکتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوى خودشان، یا مثل آغامحمدخان با حیله‌گرى خودشان بر سر کار آمده بودند؛ اما این‌طور نبود. دیگران آمدند و آنها را بر این ملت مسلّط کردند و تمام منابع مادّى و معنوى این ملت را به غارت بردند. با رنجها و محنتهاى بسیارى، حرکت عظیمى در مقابل این پدیده‌ى شوم اتّفاق افتاد و توانست با فدا کردن جانها و با عریان کردن سینه‌ها در مقابل دشنه‌ى دشمن غدّار، به جایى برسد. این زیبا نیست؟ هنر چگونه مى‌تواند از کنار اینها بى‌تفاوت بگذرد؟ این توقّعِ انقلاب است. هنر انقلابى که ما از اوّل انقلاب همین‌طور گفتیم و آن را درخواست کردیم، این است. آیا این توقّعِ زیادى است؟ موسیقى و فیلم و تئاتر و نقاشى و سایر رشته‌هاى هنرىِ شما باید به این مقوله بپردازد؛ اینها چیزهاى لازمى است. توقّعِ انقلاب از هنر و هنرمند، یک توقّعِ زورگویانه و زیاده‌خواهانه نیست؛ بلکه مبتنى بر همان مبانى زیباشناختى هنر است. هنر آن است که زیباییها را درک کند. این زیباییها لزوماً گل و بلبل نیست؛ گاهى اوقات، انداختن یک نفر در آتش و تحمّل آن، زیباتر از هر گل و بلبلى است. هنرمند باید این را ببیند، درک کند و آن را با زبان هنر تبیین نماید.[۲۸]

فاصله هنر امروز با انتظارات

البته من انکار نمى‌کنم که بعد از انقلاب در زمینه‌ى هنر دینى – تا آن‌جایى که بنده مجال دارم و درک مى‌کنم؛ چیزهایى هم وجود دارد که ما به عنوان یک مستمع شاید درست نمى‌فهمیم – آثار باارزشى درست شده است که من از کسانى که در این زمینه‌ها کار کردند، از اعماق دل سپاسگزارى مى‌کنم؛ چه بازیگرهایى که نقشهاى عالى را، عالى بازى کردند؛ چه آنهایى که کارگردانى کردند؛ چه آنهایى که متن فیلمنامه‌ها را نوشتند؛ چه بقیه‌ى دست‌اندرکارانى که در زمینه‌هاى گوناگونِ کارهاى هنرى واقعاً وارد بودند. در نقّاشى، خطّاطى، طرّاحى و غیره، کارهاى باارزشى شده که به‌هیچ‌وجه روا نیست انسان آنها را نادیده بگیرد؛ ولى انتظارى که عرض کردم، همیشه بوده، الان هم وجود دارد.[۲۹]

هنر و سیاست

چند جمله‌اى هم در خصوص هنر و سیاست عرض کنم. این دوست عزیز – که مثل فرزند ماست – مى‌گوید من نه مى‌خواهم در این جناح باشم، نه در آن جناح؛ اما از سر من دست برنمى‌دارند! همیشه توصیه‌ى من به هنرمندان و کسانى که با کار هنرى سر و کار دارند، این است که اینها را به بازیهاى خطّى و سیاسى نکشانید. بحث حالا هم نیست؛ از زمانى که بنده رئیس جمهور بودم، هر گاه با وزراى ارشاد وقت و مسؤولان گوناگون مواجه مى‌شدم، این نکته را مى‌گفتم. توصیه‌هاى خاصى هم نسبت به اشخاص گوناگون داشتم که همه در این جهت بوده که نگذارید خطوط سیاسى و جناحهاى سیاسى و شبه‌حزبها بیایند و وارد این مقوله شوند و آن را قبضه کنند؛ زیرا در این صورت همه چیز تباه خواهد شد. اما اشتباه نکنید؛ آن‌جایى که پاى حفظ ارزشها و تداوم بخشیدن به آنهاست، یا صحبت از استحاله‌ى ارزشهاست، یک خط کشى وجود دارد؛ شما نمى‌توانید بگویید من نه این طرف هستم، نه آن طرف. مگر مى‌شود؟ این مى‌شود بى‌هویّتى. مگر مى‌شود آدم به یک ارزش، هم معتقد باشد، هم نباشد؛ یک ارزشى را، هم پاس بدارد، هم ندارد؟ این‌جا آدم باید موضع انتخاب کند و پاى آن بایستد. البته من هیچ نفى نمى‌کنم؛ ممکن است کسى اشتباه کند؛ در این صورت انسان خطا را جبران مى‌کند؛ کمااین‌که در مواردى به بعضى از دوستانى که آثار خودشان را به من ارائه کردند یا از طریق دیگرى من آن آثار را دیدم و به نظرات نقّادانه‌اى رسیدم – چه در بازیها، چه در محاوره‌ها و به قول شما دیالوگها، چه در برخى از صحنه‌پردازیها – به آنها گفتم. البته بعضى اصلاح کردند، بعضى هم اصلاح نکردند. ما از آنهایى که اصلاح کردند، تشکّر کردیم؛ اما از آنهایى که اصلاح نکردند، هیچ وقت گله نکردیم که چرا اصلاح نکردید؛ چه برسد بالاتر از گله. به‌هرحال در این‌جا حدودى وجود دارد. مگر مى‌شود نسبت به این حدود بى‌تفاوت بود؟ همان‌طور که در ابتدا گفتم، نمى‌شود نسبت به ارزشها بى‌تفاوت بود. این را نباید به حساب خطّ و جناح سیاسىِ «الف» و «ب» گذاشت. من در زمان ریاست جمهورى در یک سخنرانى که هر دو جناح حضور داشتند، گفتم شما مثل دو قبیله‌اید – قبیله‌ى «الف»، قبیله‌ى «ب» – دعواهاى شما قبیله‌اى است. امروز همان قبیله‌گرایى – البته با شکلهاى بدش – ادامه پیدا کرده که جاى صحبتش این‌جا نیست؛ من با خود آنها در میان مى‌گذارم و مى‌گویم.[۳۰]

سلاح هنر

اما یک نکته وجود دارد و آن این است که ببینید عزیزان من! سیاست در دنیاى امروز از هنر استفاده‌ى ناشایسته مى‌کند. اگر بگوییم نمى‌کند، دلیل بى‌اطّلاعى است. نه فقط امروز استفاده مى‌کند، بلکه از سابق استفاده مى‌کرده است. چند روز پیش سندى از اسناد منتشر شده‌ى وزارت خارجه‌ى امریکا درباره‌ى جریان کودتاى ۲۸ مرداد را ترجمه کرده و براى من آوردند. البته به هنگام وقوع این حادثه، سنّ من زیاد نبود – چهارده، پانزده سال داشتم – چیزهاى اندکى یادم هست؛ اما از زبانها بسیار شنیده‌ام و در آثار هم زیاد خوانده‌ام؛ ولى به این تفصیل هیچ‌جا وجود ندارد. آنهایى که خودشان دست‌اندرکار این جریان بودند، این اسناد را نوشتند و براى وزارت خارجه و سازمان سیا فرستادند. این اسناد متعلّق به امریکاییهاست. البته عملیات، بین امریکاییها و انگلیسیها مشترک بوده که در این گزارش کاملاً منعکس شده است. آن بخش مورد توجّه من این است: «کیم روزولت» مى‌گوید وقتى ما به تهران آمدیم، یک چمدان بزرگ پُر از مقاله‌هایى که نوشته شده بود و باید ترجمه مى‌شد و در روزنامه‌ها به چاپ مى‌رسید، و نیز کاریکاتورهایى را با خودمان آوردیم! شما فکرش را بکنید، دستگاه سى. آى. اىِ امریکا براى ساقط کردن حکومتى که با آنها ناسازگار بود و منافع آنها را تأمین نمى‌کرد؛ حکومتى که به آراء مردم متّکى بود – برخلاف همه‌ى حکومتهاى دوران پهلوى، این یک حکومت ملى بود که قانونى و با آراء مردم بر سر کار آمده بود – تحت عنوان این‌که ممکن است پشت پرده‌ى آهنین شوروى برود، از همه‌ى ابزارها – از جمله از ابزار هنر – علیه آن استفاده کرد. البته آن روز کاریکاتوریستى که هم به درد اینها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار گیرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان کاریکاتورهاى آماده را آورده بودند! در آن اسناد آمده است که ما به بخش هنرى سازمان سیا سفارش کردیم که این چیزها را تهیه کند! اتفاقاً دو، سه سال پیش نیز ایتالیاییها کتابى نوشتند که به فارسى هم ترجمه شده است؛ آن‌جا هم به وجود بخش هنرى سازمان سیا و فعّالیتهاى گوناگونش اشاره شده است. سیاست، این‌گونه از هنر استفاده مى‌کند. شما در این‌جا مى‌خواهید چه کار کنید؟ اگر همه‌ى سیاستمداران و مستکبران و قلدران و صاحب‌اختیاران دنیا مى‌آمدند در مقابل کتاب مقدّس خودشان قسم جلاله مى‌خوردند که از هنر استفاده نکنند، مى‌شد آدم نسبتاً خیال راحتى پیدا کند و بگوید بسیار خوب، الحمدللَّه، هنر خلاص شد؛ اما آنها از هنر استفاده مى‌کنند. شما مى‌خواهید چه کار کنید؟ آیا شما مى‌خواهید در مقابله با مطامعى که آنها به وسیله‌ى هنر به آن مى‌رسند، از این ابزار بهره نبرید؟ این خردمندانه است؟ نه؛ این خردمندانه نیست…

از تروریسم صحبت مى‌کنند؛ ولى مرادشان این است که چرا جمهورى اسلامى از مبارزان فلسطینى که از وطن خودشان دفاع مى‌کنند، حمایت مى‌کند. از نظر رسانه‌هاى جهانى، حمایت از تروریسم، یعنى حمایت از مبارزان فلسطینى! خراب کردن خانه‌ى فلسطینى روى سرش توسط تانک اسرائیلى و کشتن بچه‌ى چند ماهه، تروریسم نیست؛ اما وقتى نظامىِ خشنِ جنایتکارى در حادثه‌اى کشته مى‌شود، در مطبوعاتِ خودشان عکس زنش را جدا، عکس بچه‌اش را جدا – در حال گریه کردن و شیون زدن – و عکس خاکسپارى‌اش را جدا منتشر مى‌کنند؛ براى این‌که نشان دهند این طرف خشونت مى‌ورزد! اینها کارهاى تبلیغاتى‌اى است که مى‌کنند. غرض این است که به هنر و سیاست باید قدرى عمیقتر نگاه کنیم؛ نمى‌شود ساده‌اندیشى کرد.[۳۱]

وظایف هنرمندان

هنرمندان، زبان رساى هنر را در خدمت انقلاب و اسلام – که عزیزترین سرمایه‌ى مردم است – به‌کار گیرند و این عطیه‌ى الهى را صرف تعالى افکار مردم کنند و هنر را از آمیزش با مظاهر زیانبار فرهنگ بیگانه رها سازند. هنر را با حفظ تعالى آن به میان مردم برند و در ذهن و دل آنان وارد کنند و از شکل کالاى تجملى و مخصوص گروهى خاص خارج سازند.[۳۲]

پایبندی به اصول

نمى‌شود به مجوز هنرمند بودن، این حالت تذبذب را براى خودمان روا بدانیم و بگوییم چون فلانى هنرمند است، نسبت به اصول با دیگران متفاوت است؛ یعنى کأنّه بعضى از اصول زندگى هست که براى همه‌ى مردم اصل است، ولى اینها براى هنرمند اصل نیست و هنرمند به خاطر لطافت و رقت روحش و به خاطر ظرافت اندیشه و برداشتش، از اصول معمول زندگى مستثناست! نه، اصلاً چنین چیزى نیست. هنرمند به خاطر آن ظرافت و لطافت و حساسیت، حقیقت را بهتر و زودتر مى‌فهمد و بهتر بیان مى‌کند و نسبت به آن پایبندتر مى‌ماند؛ نه این‌که حالا چون حقیقت را زودتر از دیگران به‌دست آورده، یا لطیفتر و ظریفترش را به‌دست آورده است، آسانتر از دست مى‌دهد. مگر چنین چیزى ممکن است؟!

…اصلاً این اهانت به هنر است که ما تذبذبهایى را که در ذات خودمان است و یا ناشى از احساسات غلطى است که در خودمان وجود دارد، به پاى هنر ببندیم؛ کمااین‌که در گذشته، این هنرمندها غالباً اعتیادهاى بدى داشتند و به انواع و اقسام آلودگیها معتاد بودند. در آن وقت، من بعضى از آنها را مى‌شناختم و بعضى را هم از دور مى‌شناختم و مى‌دانستم که در چه وضعیتى هستند. یک وقت به یک‌نفر گفتم که چرا همه‌ى آنها این‌گونه‌اند و هر کس را که ما شنیدیم و فهمیدیم و دیدیم، معلوم شد که یک طور گرفتار است. گفت: هنرمند است دیگر!! واقعاً به نظر من هیچ اهانتى به هنر بالاتر از این مطلب نیست. او به عنوان اهانت، این اظهارنظر را نمى‌کرد؛ بلکه او به عنوان عذرخواهى مى‌گفت! مى‌خواست بگوید بالاخره هنرمند آدم لطیفى است و دچار چنین چیزهایى مى‌شود؛ در حالى که این اصلاً مجوز نمى‌شود.[۳۳]

مسئولیت‌­پذیری

در واقع هنر یک موهبت الهى و یک حقیقت بسیار فاخر است. به طور طبیعى کسى که این موهبت از سوى پروردگار – مثل همه‌ى ثروتهاى دیگر – به او داده شده است، باید بار مسؤولیتى را هم براى خودش قائل باشد؛ یعنى داده‌هاى خدا همراه با انجام تکلیفهاست. این تکلیفها لزوماً همه دینى و شرعى نیست؛ تکلیفهایى است که بسیارى از آنها از دل انسان بر مى‌خیزد.[۳۴]

نسبت به دفاع مقدس

ما در این ماجراى هشت ساله، یک پیروزى مطلق به دست آوردیم. ما که جنگ را شروع نکرده بودیم که بگوییم فلان جا را مى‌خواستیم بگیریم، نتوانستیم، پس ناکام شدیم؛ قضیه این نبود. قضیه این بود که دشمنى به ما حمله کرده بود و مى‌خواست بخشى از خاک ما را بگیرد؛ همه‌ى دنیا هم به او کمک کردند؛ ما هم مردانه ایستادیم؛ ناکام شد و بینى‌اش به خاک مالیده شد و برگشت. پیروزى از این بالاتر؟ این پیروزى را با همین ابعاد، با همه‌ى خصوصیاتى که در آن وجود دارد، با همه‌ى آن هزاران هزار ماجرایى که آن را به وجود آورده است، ما باید روایت کنیم. این کار هنرمندان عزیز ماست؛ کار نویسندگان است؛ کار سینماگران است؛ کار شاعران است؛ کار نقاشان است؛ کار اصحاب فرهنگ و هنر است.[۳۵]

[۱] بحارالانوار، ج ۱، ۱۴۴

[۱]. بیانات پس از بازدید از نمایشگاه فرش در حسینیه‌ى امام خمینى  ۲۹/۰۸/۱۳۷۰

[۲]. بیانات در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر  ۰۱/۰۵/۱۳۸۰

[۳]. بیانات در دومین روز از دهه‌ى مبارکه‌ى فجر (روز انقلاب اسلامى و جوانان)  ۱۳/۱۱/۱۳۷۷

[۴]. گفت و شنود در دیدار جمعى از جوانان به مناسبت هفته‌ى جوان ۰۷/۰۲/۱۳۷۷

[۵]. بیانات در دیدار رئیس و مدیران سازمان صدا و سیما  ۱۱/۰۹/۱۳۸۳

[۶]. بیانات در جمع کارکنان سازمان صدا و سیما  ۲۸/۰۲/۱۳۸۳

[۷]. بیانات در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر  ۰۱/۰۵/۱۳۸۰

[۸]. بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) ۰۵/۰۵/۱۳۸۴

[۹]. بیانات در دیدار نخبگان استان کرمان  ۱۴/۰۲/۱۳۸۴

[۱۰]. بیانات در دیدار جمعى از پیشکسوتان جهاد و شهادت و خاطره‌گویان دفتر ادبیات و هنر مقاومت  ۳۱/۰۶/۱۳۸۴

[۱۱]. در دیدار هیئت اسلامی هنرمندان؛ ۲/۱۰/۸۱

[۱۲]. همان

[۱۳]. بیانات در دیدار گروه نمایش صدا؛ ۲۹/۱۰/۷۱

[۱۴]. بیانات در دیدار مداحان به مناسبت میلاد حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها)  ۱۷/۰۵/۱۳۸۳

[۱۵]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعى از کارگردانان سینما و تلویزیون ۱۳۸۵/۰۳/۲۳

[۱۶]. همان

[۱۷]. بیانات در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر  ۰۱/۰۵/۱۳۸۰

[۱۸]. بیانات پس از بازدید از نمایشگاه فرش در حسینیه‌ى امام خمینى  ۲۹/۰۸/۱۳۷۰

[۱۹]. بیانات در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر  ۰۱/۰۵/۱۳۸۰

[۲۰]. همان

[۲۱]. همان

[۲۲]. همان

[۲۳]. بیانات در دیدار جمعی از صاحبنظران، مسئولان،‌ نویسندگان، خبرنگاران و کارکنان دستگاههای فرهنگی، هنری، تبلیغی و خبری کشور۲۱/۵/۷۱

[۲۴]. بیانات در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر  ۰۱/۰۵/۱۳۸۰

[۲۵]. همان

[۲۶]. همان

[۲۷]. همان

[۲۸]. همان

[۲۹]. همان

[۳۰]. همان

[۳۱]. همان

[۳۲]. پیام به ملت شریف ایران، در پایان چهلمین روز ارتحال حضرت امام خمینى(ره) ۲۳/۰۴/۱۳۶۸

[۳۳]. بیانات در دیدار با شعرا، قصه‌نویسان، فیلمسازان، آهنگسازان، عکاسان و هنرمندان رشته‌هاى تجسمى حوزه‌ى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى – ۲۱/۰۸/۱۳۶۸

[۳۴]. بیانات در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر ۰۱/۰۵/۱۳۸۰

[۳۵]. بیانات در دیدار مدیران و هنرمندان دفاع مقدس ۰۶/۰۷/۱۳۷۹

دکمه بازگشت به بالا