حماسه، میوه­ تربیت علوی

محمدجواد فدایی

اشاره:

حماسه­ی علوی، عملی برخواسته از فوران‏هاى عاطفه و جوشش‏هاى مقطعى و موسمى احساسات نیست؛ حماسه­ی علوی با بینش و هدفی در اندیشه، انگیزه­ای سرشار در عاطفه و تلاش، سرعت، اعتدال و سبقت در رفتار همراه است. تنها «کوشنده‏ى شتابنده»، اهل نجات است. شناختِ خصلت­های حماسه­ی اسلامى، گام­های تربیت حماسی را روشن­تر می­نماید.

مقدمه:

جریان معرفت و بصیرت در وجود انسان، اهداف و انگیزه­هایی را شکل می­دهد که در هر زمانه­ای جلوه­ای دارد و رنگی ویژه بر احساس و رفتار آدمی می­زند. رویش بینش­ها، در فصل انقلاب و جنگ، نمودی خاص داشت؛ نمودی در قالب حماسه؛ آن­هم در شکل روشن­گری، افشاکری، قیام و نبرد. اما در عصر حاضر، فصل صلح و آرامش، نمودی دیگر می­طلبد که می­توان از آن با نام­های گوناگون تعبیر نمود. در این میان می­توان از واژه­ی «حماسه» به دلیل کارکرد ویژه­ی آن، وام ستاند. 

حماسه­ی حقیقی

حماسه از جنس عمل است؛ عملی با خصلت­های ویژه در شرایط خاص که از نگاه مردم­شناسانه، این خصلت­ها به گونه­ای توضیح داده می­شود و از نگاه دین، به گونه­ای دیگر. گاه مردم کوشش­هایی در نظرشان بزرگ جلوه می­کند و حماسه­اش می­پندارند که در کیش معصومین (ع) پذیرفته نیست. امیرالمومنین(ع) می­فرمود: «یَقولُ الرجُل جاهدْتُ و لَمْ یُجاهِدْ»[۱]؛ یعنی: گاهى مرد مى‏گوید که من جهاد کردم، در حالى که جهاد ننموده‏ است.

از حضرت صادق(ع) مى‏پرسند که در آیه­ی: «اِنَّ اللَّه اشْتَرى‏ مِنَ الْمؤمنینَ»[۲] اینکه خداوند از مؤمنین خریدارى مى‏کند، آیا براى هر مجاهدى است یا به یک دسته اختصاص دارد؟ حضرت ضمن اشاره به ادامه‏ى آیه ‏فرمودند: «هر کس بهشت را مى‏خواهد، باید در راه خدا با این شرایط جهاد کند و گرنه از کسانى خواهد بود که‏ رسول گرامی فرمود: خدا یارى مى‏کند دین خودش را با کسانى که خودشان بهره‏اى ندارند و پاداشى نمى‏برند».[۳]

ارزش و کارکرد حماسه

جامعه‏ى اسلامى براى پویایی و گسترش، به عوامل سازنده و رشد نیاز دارد و براى حفاظت و پاسدارى مستمر از خویش، وسیله‏هایى مى‏خواهد تا در برابر دشمن‏هاى داخلى و خارجى و ضعف‏هایى که زمینه‏ى آفت‏ها و فتنه‏هاست، مقاوم باشد. حماسه در شکل‏هاى گوناگونِ آن، عهده­دار این حفاظت و پاسدارى مستمر است که مى‏تواند منابع و امکانات جامعه‏ى نو پا و رشید اسلامى را از داخل و خارج و در برابر آفت‏ها و فتنه‏هاى گوناگون نگهدارى نماید و غنا و عزت و صلابت را به آن ببخشد. البته باید به یاد داشت که اگر دیروز رویارویی با دشمن در جبهه نبرد بود و حفاظت از خاک، امروز جبهه­ی فرهنگ و علم است و حفاظت از دین و عزت.

فضیلت حماسه را در این نقشى که به عهده دارد و با این جایگاهى که در آن قرار گرفته مى‏توان فهمید. در روایات صحیحه آمده است که رسول خدا(ص) فرمودند: «لِلْجنهِ بابٌ یُقالُ له بابُ الْمُجاهدین؛ یَمْضُونَ الیه فاِذا هُو مفتوحٌ و هم مقلّدون بسیُوفهم والْجمعُ فى الْمَوقف و الملائکه ترحبُ بهِم»[۴]؛ یعنی: بهشت درى دارد به نام «باب المجاهدین»؛ از این راه حماسه­سازان داخل مى‏شوند و فرشته‏ها به آنها خوشامد مى‏گویند؛ در حالى که جمع مردم هنوز در حساب هستند و ایستاده‏اند.

اگر جایگاه حماسه مشخص نشود، چه بسا گمان شود که این تعبیرها شعارهاى تحریک کننده­ایست که به خاطر قدرت و ثروت و غنیمت شکل مى‏گیرد؛ در حالى که براى حفاظت از اهداف و منافع و منابع دین و کیان خود، باید اهل حماسه شد و در برابر آنها که منافع و منابع خلق خدا را تصاحب کرده‏اند تدبیری اندیشید و در همه­ی عرصه­ها گوی سبقت را از آنان ربود. امام على (ع) با همین رویکرد، هنگام دستور به حماسه در قالب نبرد مى‏فرماید: «جهاد راهى است که براى یاران و مخصوصان از بندگان خدا فراهم شده؛ پوشش‏ تقوى و اطاعت زره محکم و نگهدار است و هر کس آن را کنار بگذارد، لباس ذلت و پوشش گرفتارى و بلا را خواهد داشت و بر دلش پرده‏ها خواهد افتاد». [۵]

ویژگیهای حماسه

اگر بخواهیم نسلی حماسه­ساز، در عرصه­های مختلف پرورش دهیم، باید بدانیم چه حماسه­ای نزد اولیای دین مقبول، مطلوب و محبوب است. حماسه­ی دینی با بینش و هدفی در اندیشه، انگیزه­ای سرشار در عاطفه و تلاش، سرعت، اعتدال و سبقت در رفتار همراه است. لذا ویژگی­های آن بدین شرح خواهد بود:

۱- ساحت شناخت و بینش

گام اول در تربیت حماسی این است که در افراد هدفى شکل بگیرد. اساس تربیت حماسی انبیاء و اولیاء بصیرت­بخشی است. بصیرت مربی کافى نیست، زیرا متربی به اندازه‏ى بصیرت خود بهره مى‏گیرد: «قُلْ هذِهِ سَبیلى اَدْعُوا اِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرهٍ انَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى».[۶] ملاک، هدایت و بصیرت و انتخاب است و همین تفاوت تربیت‏ بیّناتى انبیا با تربیت‏هاى سازمانى است.

شناخت و بصیرت، هدف‏ها را بالا مى­برد. این هدف مى‏تواند آنها را رهبرى کند؛ خواه هدف پول باشد و یا قدرت و شهوت و یا قرب حق و تعالى و تکامل و رشد. هر چه هدف‏ها عالى‏تر، همت‏ها عالى‏تر. البته همت عالى نیازهاى بیشتری را خلق مى‏کند  و نیازها، انسان را به خویش مى‏خوانند و حرکت مى‏دهند. حرکت هم، درگیرى‏ها را و درگیرى‏ها ورزیدگى و نیروهاى بیشتر براى رفتنِ بیشتر را به دنبال دارد.

ما به جاى اینکه در لباس پوشیدن دخالت کنیم، باید هدف‏ها را در دل‏ها بگذاریم. هنگامى که هدف روشن نباشد، بر فرض هم که جنبشى و شورى باشد، تقلیدى است و ریشه‏اى ندارد؛ لذا ثمری هم ندارد. بگذریم از اینکه طالب مجهول، حتى از روى تقلید و عادت هم نمى‏تواند جنبشى داشته باشد.

حضرت امیر علیه السلام در توصیف حماسه­سازان همراه رسول(ص) می­فرمایند: «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى اَسْیَافِهِم»[۷]؛ یعنی: آنان‏ بینش­های خود را بر شمشیرها نشاندند. آنان در لحظه­لحظه­ی حماسه، با بصیرت و هدف­مند بودند.

و در خطبه‏ى آخرى که بر روى سنگی خواندند، از اشتیاق به یارانى خاص مى‏گویند و اشک مى‏ریزند: « اَیْنَ اِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَق»[۸]؛ یعنی: کجایند برادرانی که بر مقصد حق و راه رسیدن به آن مسلط و سوار بودند؟

نکته­ی دیگر اینکه هدف تزریقى و تحمیلى نیست و مربى آن نیست که هدف را به زور بقبولاند؛ بلکه مربى کسى است که مقدمات تصمیم را فراهم مى‏کند و زمینه را مى‏چیند تا مخاطب، خود تصمیم بگیرد و بیابد.

مى‏گویند پادشاهى عقابی داشت و به آن سخت علاقمند بود؛ حتی گفته بود که اگر کسى خبر مرگش را به من بدهد، خودش خواهد مرد! از قضا عقاب افتاد و مرد و همه از ترس، سر به گریبان که چه کنیم و چه بگوییم که این مرگ، مرگى براى ما سبز نکند! رندى از اطرافیان عهده­دار شد که در برابر جایزه‏اى هنگفت، این کار را به عهده بگیرد و خبر مرگ را به شاه برساند. وی روزی گفت­وگو از عقاب­هاى شکارى به میان آورد و شاه نیز از عقاب خود گفت. رند زمزمه کرد که: اما عقاب شما غذا نمى‏خورد! شاه پرسید: چرا؟ و او ادامه داد: آب هم نمى‏خورد! شاه برآشفت که: آخر چرا؟ و او به آرامى گفت: حتى پرواز هم نمى‏کند! شاه گفت: لابد مرده است! رند با شتاب گفت: بله قربان؛ اما من نگفتم ها! خودتان فرمودید!

این حکایت مربى است که پاسخ را نمى‏گوید، اما چیزهایى مى‏گوید که چنین برداشتى را آسان مى‏کند و هدف را به دست مى‏دهد؛ آنگاه این هدف را با هدف‏هاى دیگر مقایسه مى‏کند تا مخاطب، خود رجحان آن را بیابد، آگاهانه انتخاب کند و به سویش بشتابد.

۲- ساحت احساس و گرایش

تفاوت هدف و انگیزه، در وجود نفسى انگیزه و وجود خارجى هدف است. انگیزه و نیت، همراه و در دل توست، در حالى که هدف، بیرون از وجود تو. تو مى‏خواهى به هدف دسترسى پیدا کنى و به آن نزدیک شوى، آنجایى که تو خدا یا بهشت را دوست دارى، این محبت انگیزه است و خدا و بهشت، مقصد و هدف توست.[۹]

حماسه، عملی برخواسته از فوران‏هاى عاطفه و جوشش‏هاى مقطعى و موسمى احساسات نیست – که به‏خاطر انفجار و آزادى نیرو یا همراهى و رقابت یاران یا راحتى و سراشیبى راه یا لذّت جدید بودن و تازگى کار، شور و سرعت آن بیش از دقّت و نظارت و بررسى است –  بلکه تلاشی است از سر عشق به هدفی بالا که مهمترین و پر ارزش­ترین مسأله برای انسان نشأت می­گیرد.

مدیریتى که فقط به عمل و کارایى توجه دارد، مى‏تواند از هر انگیزه‏اى و هر راهى استفاده کند و در برابر فشارهاى وجدانى و روانى مسؤولیت را به سازمان واگذار نماید و خود را راحت کند؛ اما اگر رفعت آدم‏ها مقصود باشد، باید به انگیزه‏ها توجه شود و از انگیزه‏هاى شخصى، قبیله‏اى، ملى و حتّى از تجارت بهشت و ترس جهنم هم دست برداشت. چراکه هر چه مقاصد رفعت بیابند، باید مرکب‏هاى راهوار و انگیزه‏هاى خالص و گسترده، در دل مجاهد سالک و زیر پاى او بنشیند.

اهداف و مبانى متنوع حماسه، ناچار انگیزه‏هاى گوناگونى را به دنبال مى‏آورد. حماسه‏ها مى‏توانند با انگیزه‏ى قدرت نمایى، کشور گشایى، غضب، انتقام، دفاع، جلوگیرى از ظلم و ظالم، احقاق حق و اقامه‏ى قسط، امر خدا و دستور او به مبارزه با کفر و نفاق و فسق، همراه باشد.

در حماسه­ی اسلامى بعضى از این انگیزه‏ها مردود و ممنوع هستند؛ مثل قدرت‏نمایى، کشورگشایى، غضب و انتقام و بعضى دیگر مجاز است و مى‏تواند تصعید شود و دگرگونى‏هایى بیابد؛ مثل دفاع و جلوگیرى از ظلم ظالم و احقاق حق و دستور خدا و امر او. این­طور هم نیست که تمام مجاهدین راه خدا در یک درجه و یا یک پاداش، همراه هم باشند؛ بلکه نیت‏هاى مختلف، درجات مختلفى مى‏سازد. در دعاى مکارم الاخلاق آمده است: «بَلِّغْ بِایمانى‏ اکْمَلَ اْلایمانِ وَ اجْعَلْ یَقینى افْضَلَ الْیَقینِ، وَ انْتَهِ بِنیّتى‏ الِى‏ احْسَنِ النّیاتِ وَ بِعَمَلى‏ الى‏ أفْضَلِ اْلَاعمالِ، اللَّهُمَّ وَ فِّرْ بِلطفک نِیَّتى‏، وَ صَحِّحْ بِما عِنْدکَ یَقینى‏، وَ اسْتَصْلِح بِقُدْرَتِکَ ما فَسَدَ مِنِّى».

راستى چگونه کهکشان حماسه­ی رسول خدا(ص) در دل کویر، آن گل‏ها و حماسه­سازان را پرورید؟ گل‏هایى که نه تنها از خار انگیزه‏هاى شخصى و از تعصب قومى و قبیله‏اى، بلکه حتّى از شوق بهشت و ترس آتش هم رها شده بودند و از بندگى و تجارت، به آزادگى رسیده‏ بودند.

… هنگامى که قریش در جنگ بدر ذلیل شدند و کشته دادند؛ پیمان بستند که بر کشته‏ها گریه نکنند و خود را تخلیه نسازند و خشم خود را آب ندهند؛ تا جایى که یک روز در مکه فریادى بلند شد و مردى از قریش که فرزندان و برادرش را از دست داده بود و چشمش تاریک شده بود، به غلامش گفت که ببین آیا اجازه‏ى گریه داده‏اند؟… من که جگرم تکه­تکه شد و سینه‏ام سوخت.

اما پس از جنگ احد که مسلمانان زخم سنگین برداشتند و به خاطر بى‏توجهى به سفارش رسول و رها کردن تنگه احد و طمع جمع‏آورى غنیمت، ضربه‏ى سختى را تحمل کردند، فریاد و ضجه از خانه‏هاى مدینه بالا رفت و حتی رسول(ص) که حمزه را از دست داده بود، هنگامى که غربت او را دید، خروشید که «امَّا الحَمْزَهُ فَلا بَواکِىَ لَهُ»[۱۰]‏؛ یعنی: حمزه هیچ گریه­کن و نوحه­سرایی ندارد.

حضرت رسول(ص) از گریه و ندبه حمایت مى‏کند و نمى‏خواهد همچون قریش از خشم‏هاى متراکم و عقده‏هاى مصیبت، اهالی حماسه را به حرکت وا دارد؛ برای اینکه اگر این انگیزه‏هاى شرک‏آلود در حماسه رخنه کند، ارزش آن را مى‏شکند، قداست آن را مى‏برد و خدا هم آن را نمى‏پذیرد و بر آن پاداش نمى‏دهد.

نکته­ی اخر اینکه مربی باید با عشق، دل شاگردش را و با بصیرت و یقین، عقل او را سیراب کند.

۳- ساحت رفتار و منش

چهار خصلت رفتاری تلاش، سرعت، اعتدال و سبقت، در حماسه­ی اسلامی بر تقسیم گروه‏ها اثر مى‏گذارد و اصحاب الیمین و اصحاب الشمال و مقربین را شکل مى‏دهد. در سوره‏ى واقعه آمده است: «وَ کُنْتُمْ ازْواجاً ثَلاثَهً * فَاصْحابُ الْمَیْمَنَهِ ما اصْحابُ الْمَیْمَنَهِ * وَ اصْحابُ الْمَشْئَمَهِ ما اصْحابُ المَشْئَمَهِ * السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * اولئِکَ المُقَرَّبُون»[۱۱]‏. در سوره فاطر نیز آمده است: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِاذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الفَضْلُ الْکَبیر»[۱۲]‏.

در خطبه ۱۶ نهج البلاغه هم امام(ع) به سه دسته اشاره دارد که: «ساعٍ سَریعٍ نَجا و طالِبٌ بَطِى‏ءٌ رَجا وَ مُقَصِّرٌ فِى النَّارِ هَوى‏» و مى‏گوید: گذشته از «عمل»، «سعى» و گذشته از «سعى»، «سرعت»، لازم است؛ «ساع سریع نجا» یعنی «کوشنده‏ى شتابنده»، نجات یافته است.

سعى، نسبت عمل با توانایى است و سرعت، نسبت عمل با زمانى است که مى‏تواند عمل در آن انجام بگیرد. اعتدال، نسبت عمل با حدود است و سبقت، نسبت عمل با عمل دیگرانى است که در راه هستند.

سعى، عملى است که با توانایى انسان هماهنگ باشد؛ عملی که با تمام توان (سخت کوشی) انجام شود.[۱۳] 

سرعت یعنى سعى تو باید با زمان مناسب و جایگاه مناسب سنجیده شود. این درست است که توّابین خون‏هاى خود را در راه امام حسین(ع) دادند، اما اگر این خون‏ها در روز تاسوعا به امام(ع) مى‏رسید، شاید عاشورایى پیش نمى‏آمد. ابن زیاد چندین روز امام(ع) را محاصره کرده بود و مى‏ترسید که از عراق و اطراف یارانى برسند. یا از همین سپاه موجود، کسانى به سوى امام حسین(ع) باز گردند. اگر توّابین پیش از تاسوعا به امام(ع) پیوند مى‏خوردند و در آن زمان به امام (ع) روى مى‏آوردند، کار به آنجا نمى‏کشید. اما این عمل در زمان مناسب شکل نگرفت و در جایگاه خود ننشست. در طول تاریخ بسیار از على(ع) گفته‏اند و از او حمایت کرده‏اند و حتّى خون‏ها داده‏اند؛ اما در آن روز که باید از على(ع) حمایت مى‏شد و در آن زمان که باید از او حرفى مى‏زدند، زبان‏ها در کام ماند و جز چند نفرى، حرف نزدند. در نتیجه کارهاى بعد هم نوش‏دارو پس از مرگ سهراب بود.[۱۴]

امام(ع) پس از سعى و سرعت، به خصلت سوم مى‏پردازد که: «الْیَمینُ وَ الشّمالُ مَضِلّه وَ الطَّریقُ الوُسْطى‏ هِىَ الجادّه»؛ افراط و تفریط، کم کردن و زیاد کردن فایده ندارد و از میانه و راه وسط باید رفت. کارهایى که از حدود تجاوز مى‏کنند، هر چند با نیت خیر هم باشند، گمراه کننده‏اند؛ زیرا نیت بر خلاف سنت، گمراهى است: «لانِیَّهَ الَّا بِاصابَهِ السُنَّه». اعتدال عمل، با جهت عمل مشخص مى‏شود و هدف‏ها، عمل را توضیح مى‏دهند. بدین روی امام(ع) پس از مطرح کردن خصلت اعتدال، به جهت عمل و هدف عمل نیز اشاره مى‏کنند.[۱۵]

کسانى که از حدود خدا تجاوز مى‏کنند و به خاطر ضعف‏ها یا شتاب‏ها، سنت‏ها را مى‏شکنند، اینها را خدا خریدار نیست و از کارهاى خوبشان بهره‏اى نمى‏برند.

اما خصلت پیشتازی و سبقت؛ مانند آنکه کارى پیش آمده و افرادى هم هستند که عهده‏دار آن شوند؛ ولی تو بر آنها سبقت مى‏گیرى و از آنان جلو مى‏زنى. مثل آنکه جنسی به بازار آمده باشد و خریدارهایى هم باشند؛ تو که سود کلان آن را مى‏شناسى، به دیگران فرصت نمى‏دهى و حتی شبانه و مخفیانه مى‏خواهى آن را صاحب شوى. همین حالت در روح‏هایى است که شب‏ها، دور از چشم خورشید، بارهاى خدا را بی­منت به دوش مى‏گیرند و در راه عیال او گام برمى‏دارند. چقدر تماشایی و درس­آموز است!

این چشم ولایت است که این همه را مى‏بیند و این­گونه شرح مى‏نماید و آنها را که‏ عزم حماسه و حماسه­پرورى دارند، از بن‏بست و از رکود مى‏رهاند. به آنها مى‏آموزد که چگونه بذر کوشش­ها را در دل خاک بصیرت و معرفت بکارند و با آب ذکر و یادآوری، به ریشه­ی عشق و انگیزه‏ مدد رسانند و و با هشدارها، آفت­ها را بزدایند[۱۶] و با تمام توان خویش، در زمان و جایگاه مناسب، مطابق با سنت و حدود حماسه بدروند.[۱۷]

اما مربی پس از به جریان انداختن معرفت در وجود شاگرد، به یادآوری­های سودمند می­پردازد. او با یادآورى آنچه انسان آموخته، باعث ازدیاد و رشد علم و هدایت و باعث تحول و تبدیل فکر و ذکر به عهد و عمل و یقین مى‏شود؛ و او را از چنبره‏ى شهوات و اشتغالات و وسوسه‏ها و جلوه‏ها آزاد مى‏گرداند. سپس یادکرد بندگانی را دارند که بر آموخته‏هاشان پافشارى کرده‏اند و یک گام فراتر نگذاشته‏اند:

«وَ اذْکُرْ عِبادَنا اِبْراهیمَ وَ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ اُولِی الْاَیْدی وَ الْاَبْصارِ * اِنَّا اَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَهٍ ذِکْرَى الدَّارِ»[۱۸].

ذکر استقامت و ثبات؛ «وَ اصبِر کَما صَبَرَ اُولُوا العَزمِ مِنَ الرُّسُلِ»[۱۹].

ذکر مصائب و رنج‏ها،

ذکر محبت و توجه آنها به بندگان غافل خدا،

ذکر عمل و سعى آنها در راه خدا و به‏خاطر مقصد،

ذکر جهاد و مبارزه­ی آنها حتى با نزدیکان،

ذکر فراغت و زهد آنها،

و ذکر شخصیت و روابط و برخوردهاى ساده­ی آنها،

همه‏ى این یادآورى­ها، در انگیزه، نیت، خواسته‏ها و همت­ها اثر مى‏گذارد و روحِ شتاب و سرعت و سبقت و اشتیاق را در انسان زنده می­کند. آنجا که آدمى از سعى رسول خدا صلى الله علیه و آله و شکستن لذت خواب شب‏ها مى‏شنود که نماز شب را بر تمامى شب تقسیم مى‏کرد و یا آنجا که دستور به پنهان کردن پرده‏اى را از محضرشان مى‏دهند تا دنیا در چشم‏شان زینت نگیرد.

راستى چقدر فاصله است میان حماسه­ها! چقدر زیباست و چقدر عظیم، حماسه­اى که با بصیرت و دیدن بهشت و جهنم و یادکرد بندگان ویژه­ی خدا، به اهتمام و سخت­کوشى رسیده و آرام­آرام شکل گرفته و با سعى و سرعت و اعتدال و سبقت گره خورده: «کَزَرْعٍ اَخْرَجَ شَطْاَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِه»؛ بی­شک این چنین زَرعى و رویشى است که کشاورز را دلشاد مى‏کند: «یُعجِبُ الزُّراعَ» و این چنین حماسه‏ایست که دشمن را مى‏شکند و غیظ در گلویش مى‏آورد: «لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار»[۲۰].

 

سؤالات پژوهشی

اینها سؤالاتی است که تحقیق و تفکر پیرامون آنها، به درک روشن­تری از موضوع مدد می­رساند:

  • جریان صحیحِ معرفتی دین که با شکل گرفتن آن در وجود انسان، متناسب با هر شرایطی بهترین نمودها – زیباترین حماسه­ها – را می­آفریند، چیست؟
  • آفت­ها و آسیب­های شناخت هدف، عشق به هدف، حرکت پر شتاب به سمت هدف، پیش و بیش از دیگران چیست؟
  • تصویرِ دقیق نمودِ مطلوبِ جریانِ بی­آفت، متناسب با شرایط امروز چیست؟ (تا آن معیار محکی باشد برای ارزیابی شاگردان)
  1. الغارات، ابراهیم بن هلال ثقفى، ج ۲، ص ۳۴۲
  2. توبه، ۱۱۱
  3. مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۲۴۴، ح ۲۵
  4. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵
  5. وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۸ و نهج البلاغه‏ى صبحى صالح، خ ۲۷
  6. یوسف، ۱۰۸
  7. خطبه: ۱۵۰- و من خطبه له (ع) یومی فیها إلى الملاحم و یصف فئه من أهل الضلال‏
  8. نهج‏البلاغه‏ى صبحى صالح، خطبه‏ى ۱۸۲
  9. قیام،علی صفایی، ص: ۳۴
  10. من لایحضره الفقیه، صدوق، ج ۱، ص ۱۸۳
  11. واقعه، ۱۰- ۷
  12. فاطر، ۳۲
  13. خطبه: ۱۶: «شُغِلَ مَنِ الْجَنَّهُ وَ النَّارُ اَمَامَهُ سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا»؛ با شهادت و دیدن بهشت و جهنم، می­توان به اهتمام و سخت کوشى روى آورد؛ آن کس که بهشت و جهنّم، در هر لحظه‏ى او نهفته است، کسى که هر نگاهش، هر تصمیمش و هر اقدامش، بهشت و یا جهنّم را به دنبال مى‏کشد، بى‏کار و آرام نیست. کسى که با یک امضا مى‏خواهد میلیاردها و میلیون‏ها و حتّى صدها و هزارها را جابه‏جا کند، بى‏خیال نیست؛ مشغول است، گرفتار است، دقیق است. پس چگونه هنگام جابه‏جایى دنیایى بزرگ‏تر از تمامى عوالم گذشته، بى‏خیال، بى‏باک و سربه‏هوا مى‏ماند. نامه‏هاى بلوغ، صفایی، ص: ۵۶
  14. درسهایى از انقلاب (انتظار)، ص: ۱۹۴٫
  15. خطبه: ۱۶ : «مَنْ ابْدى‏ صَفْحَتُه لِلْحَقِّ هَلَکَ»؛ کسى که رو در روى حق بایستد هلاک مى‏شود. حق، جهت عمل و مشخص کننده و توضیح دهنده‏ى عمل است و هر کس جز این ادعا کند، هلاک است. «هَلَکَ مَنِ ادَّعى‏ وَ خابَ مَنِ افْتَرى‏».
  16. به شهادت مجموعه‏ى این آیه‏ها و این خطبه، پاداش سعى و سرعت و اعتدال و سبقت به سوى خوبى‏ها و اقتحام (آن حالت هجوم و دلاورى و شور و نشاط است که آرام ندارى و حتى نفس تازه نمى‏کنى)، پاداش مقربین است که این همه، خصلت آنهاست و سعى و اعتدال و اقتصاد بدون اقتحام و هجوم، همراه با ایمان و تواصى به صبر و به مرحمت، خصلت اصحاب یمین است. اما تقصیر، خصلت اصحاب شمال است که در برابر تمامى خصلت‏هاى مقربین است؛ تقصیر در سعى، در سرعت، در اعتدال، در مسابقه، در اقتحام.
  17. با جریان معرفت و عشق و تمرین، زمینه­ی تقوی و عمل فراهم می­شود و آنچه مانعِ تبدیل عشق به عمل و یا تبدیل عمل به حماسه می­گردد، آفت­ها و آسیب­هاست – دلدادکی به دنیا و…- مادام که دل متعلق به دنیا باشد، شوق و شتاب و سرعتى نیست؛ بدین­روی اگر مربی شاگردش را جریان صحیح معرفتی دین همراهی کند و آن ریشه­ها را در وجود او بکارد و با نظارت و رصد، آسیب­ها را بزداید – در قالب تشویق­ها، به مقایسه کشیدن­ها، توبیخ­ها و عتاب­ها که نمونه­های آن در نهج البلاغه بسیار است – تقوای بدون آفت و آسیب در تمامی شرایط، سعی و سرعت و اعتدال و سبقت را بدنبال می­آورد و نمود مناسب را خواهد داشت. البته در شرایط خاص، نکات ویژه­ای وجود دارد که از باب تبدیل و تطبیق همان معرفت­هاست و آرامش و هدایت بیشتر را به انسان هدیه می­کند.
  18. سوره: ص، آیه: ۴۵- ۴۶
  19. احقاف، ۳۵
  20. فتح، آیه‏ى آخر
دکمه بازگشت به بالا