برداشتی کوتاه از الگوسازی کار تشیلاتی و جمعی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله)
ایپزود اول
مکان: مکه جاهلیت
زمان: بیست سال پیش از رسالت یک محمد(صلی الله علیه و اله)[۱]
بازار پر هیایویی بود. صدا به صدا نمیرسید. ابنخزیمه برای تجارت به مکه آمده بود و دار و ندارش را برای فروش آورده بود. مشتری پشت مشتری میآمد و توافقی حاصل نمیشد. عاصبنوائل مشتری خوبی است. احتمالاً ابنخزیمه برای او خیلی هم مته به خشخاشِ اندکی سود بالاتر و پایینتر نمیگذاشت و معامله سر میگرفت، کالاها بار شتر میشود و شترها میروند و عاص میماند تا پول خرید خود را بدهد و برود به امان خدا …
اما انگار قرار نبود این اتفاق رخ بدهد، خریدار دبه کرده بود. چه چیز را! وجه کالایی که شترهایش برده بودند؟ شاید، شاید هم قانون خرید را؛ اما نه این شرافت یک عرب بود که دبه شده بود.
آیا در این شهر کسی هست که شرافت را پای ظلم قربانی نکند؟
یا لرجال لمظلوم بضاعته ببطن مکه نائی الحی والنفر
ان الحرام لمن تمّت حرامته و لاحرام لثوبی لابس الغدر[۲]
ای مردان قریش، به داد ستمدیدهای دور از طایفه و کسان خویش برسید که در شهر مکه کالای او را به ستم میبرند. همانا احترام، سزاوار کسی است که خود در بزرگواری تمام باشد، و جامه فریبکار را احترامی نیست.
زیبر بن عبدالمطلب صدای مظلوم را میشنود، نیک میدانست که ستاندن ظلمی چنین سترگ کار کس نیست و کار کَسان است. کوچه به کوچه سراغ بزرگان قریش را میگیرد؛ از بنیهاشم تا بنیزهرهبن کلاب تا بنیتَیم بن مرّه و بنیحارث بن فهر، خانه عبداللهبنجدعان میشود اجتماع جوانمردان، محمد بیستساله هم هست، دستها بر روی هم در آب زمزم مقدس و پیمان حلف الفضول:
لایظلم غریب و لا غیره، و لئن یوخذ للمظلوم من الظالم
نباید به هیچ شخص غریب یا غیر غریبی ستم شود، و باید حق مظلوم از ظالم گرفته شود.
ابنخزیمه به مال خود میرسد و شرافت نمیمیرد و عاصبنوائلها تا سالهای دراز، پای شرافت جمعی جوانمرد فرصت غدر و نیرنگ نمییابند. به نحوی که محمدِ جوانمردان تاریخ سالها بعد میگوید:
من در منزل عبدالله ابن جدعان در پیمانی شرکت کردم که خوش ندارم آن را با هیچ چیز دیگری مبادله کنم و اگر در اسلام نیز مرا بدان دعوت کنند، اجابت خواهم کرد.[۳]
ایپزود دوم
مکان: مدینه اسلامی
زمان: دوازده سال بعد از پیامبری یک محمد(صلی الله علیه و اله)
چند روزی بود وارد مدینه شده بود و همه صاحبان زمینها انتظار ساختن مسجد را در زمین خود میکشیدند و «فاستبقوالخیرات»ی از هم میجستند که بوی فتنه نیز از آن برمیآمد، اگر… اگر محمد پیامبر یک کس بود و پیامبر کَسان نمیبود، شتر محمد(صلی الله علیه و اله) کجا فرود میآمد و کدام زمین لایق پای او و مسجد او که نه مسجد مسلمین میشد، تدبیر بهکارگیری شتری که اذن خدا را در پاهای خود داشت، مشکل را حل کرد و اجتماع مسلمین دچار اختلاف نشد. شتر در محله بنیمالکبننجر به زمین خدا زانو زد. پیامبر پرسید آین زمین مال کیست؟ معاذ بن غفراء گفت: مال سهل و سهی، دو یتیمی که تحت سرپرستی من قرار دارند، رسول خدا با رضایت آن دو، زمین را به ده دینار خرید تا در آنجا مسجدی ساخته شود، مسجد النبی! مسجد را چه کسی باید میساخت و ثوابش را باید چه کسی میبرد؟ مهاجرین! انصار! نه مسجد را همه با هم باید میساختند. همه، یعنی حتی خود محمد(صلی الله علیه و اله)، بهراستی، از عثمان متمول و قریشی اصل تا ابوذر بادیهنشین فقیر چه میزان فاصله باید باشد تا مسجد مدینه محمد ساخته شود؟ از عمار بن یاسر فرزند اولین شهیده روزهای سخت مهجوریت دین خداست تا بلال سیاه تازه آزاد شده، چه میزان راه در بهدوش کشیدن سنگهای بنای مسجد مدینه آرزوهای تمام تاریخ است؟ بهراستی که هیچ. در این فقدان فاصلههاست که کار توحیدی و کار اجتماع مسلمانان شکل میگیرد در بنای یک مسجد که نماد بنای هر کار نیک خداییست، ثواب را باید نه یک کس، که کَسان می بردند. اینجاست که برادری «من» و «نفس» به «ما» و «انفس» تبدیل میشود و استثمار جای خود را به ایثار میدهد. مسلمانان تحت یک تشکل واحد به یک معنا کار تشکیلاتی میکردند و با عشق میخواندند:
لا عیش الا عیشُ الاخره اللهم ارحم الانصار و المهاجره
و رسول خدا چنین میگفت:
لا عیش الا عیشُ والاخره، اللهم ارحم المهاجرین و الانصار
زندگی جز زندگی آخرت نیست، خدایا، مهاجران و انصار را رحمت کن
و علی۷ در حال کار کردن میسرود:
لا یستوی من یعمرالمساجداً یداب فیها قائماً و قاعداً و من یری عن الغبار حائداً[۴]
کسی که مسجدها را تعمیر میکند و ایستاده و نشسته در آنها رنج عبادت میبرد، با کسی که از گرد و خاک روی گردان است برابر نیستند.
اینجا بنای برابری و برادری میگذارند بر میزان حضور و عمل؛ و سنگها و چوبها در چرخه نظم امور مدینهها میسازد.
ایپزود سوم
مکان: مدینه النبی
زمان: هفت ماه پس از هجرت
مدینه آرام نیست و سنتهای جاهلی هنوز مسلمانان را بر هم برتری میدهد، برتری خاک و خون و حتی کمیت مسلمانی، کارها پیش نمیرود و جنگهایی سخت در پیش است. نمادسازی عملی پیامبر در ساختن مسجد به عنوان الگویی عملی در برابری و برادری برای پیشبرد امورات جمعی و فردی جامعه مسلمانان ریشه اختلافات را از میان نبرده است. فتنه یهودیان مدینه کار را سختتر کرده است. اوس، خزرج، مهاجر، انصار، سیاه، سفید، غنی، فقیر و … با این خطوط پررنگ جاهلی مگر میشود جامعهای ساخت. مگر میشود در برابر اتحاد بزرگ دنیای کفر ایستاد؟ به پیغمبر وحی میشود و مبنای برادری گذاشته میشود؛
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ؛[۵] در حقیقت، مؤمنان با هم برادرند پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید. امید که مورد رحمت قرار گیرید».
پیامبر قرار عقد اخوت را میگذارد. ابوبکر بن ابیقحافه با خارجه بن زهیر خزرجی، عمر بن خطاب با عبان بن مالک خزرجی و عثمان بن عفان با اوس بن ثابت بن منذر خزرجی، سلمان فارسی با ابوالدرداء عویمر و خود، با علی۷٫
برادری آنها را بر سه چیز وادار میسازد:
۱٫مقاومت برای حق؛
- فداکاری و کمک به یکدیگر؛
- ارث بردن از یکدیگر؛[۶]
و اینگونه است که محکمترین پایه پیشرفت اسلام با همین طرح پیریزی میشود و خون تازهای در رگهای همکاری جمعی در جامعه اسلامی مدینه تزریق شده است، دغدغههایی که با ایجاد کار، برطرف شدن دغدغه مالی و عاطفی، ازدواج و … از خاطر روح جامعه مدینه ستانده میشود، آنها را در برابر فتنه شیطانهای درونی و بیرونی آسیبناپذیر میکند.
محمد(صلی الله علیه و اله) با اتکای به اخوت دینی و وحدت مسلمانان، امت اسلامی را ساخته است برای روزهای سخت.
ایپزود چهارم
مکان: مدینه محصور
زمان: شوال سال پنجم هجری
در مدینه، زخمهای اُحد هنوز بهبود نیافته و کفار جریتر شدهاند. میشد از اخباری که از مکه میرسید این را حس کرد. جرقهای برای رودررویی دوباره اسلام و کفر کافی بود تا شعله جنگ باز شعلهور شود و این کار را یهودیان مدینه که از شکست اُحد امیدوار شده بودند، به انجام رساندند و بالغ بر بیست هزار مشرک به فتنه اینها برای یکسره کردن کار محمد(صلی الله علیه و اله) و اسلام و مسلمانانش در قالب سه لشگر رهسپار این شهر شدند، ایمان عاملی برای عدم چیرگی ترس بود، ولی شهر در التهاب روزهای سخت پیشرو بود. تقابل مستقیم در شهر و یا تهاجم در برابر تهاجم کفار در خارج از شهر؟ به نظر میآید تنها همین دو راه پیشِروی مسلمانان است، شرایط سختی است. پیامبر عقلا و اصحاب ایمان و اندیشه را گرد هم میآورد تا «وَ اَمرُهُم شُوری بَینَهُم» در میدان عمل به کار اسلام بیاید. همینگونه هم میشود. همافزایی اندیشه در کارزار شورایِ مشورتی پیشنهاد سلمان را موجب میشود. خندق به دور شهر و عدم تقابل مستقیم، محمد(صلی الله علیه و اله) مردانش را که بالغ بر سه هزار تن بودند بهکار میگیرد و هر ناحیهای برای حفر خندق به گروهی واگذار میشود. در تقسیم کار هر ده نفر موظف بودند چهل ذراع حفر کنند. برای پیامبر هم استثنایی نیست و بیل و کلنگ به دست و یا توبره خاک به دوش، کار حفر خندق را انجام میدهد، مسلمانان در حین کار برای افزایش روحیه رجزی را به نام یکی از مسلمانان به نام جعیل که پیامبر نام او را عمرو گذاشته بود، در قالب شعر میخوانند:
سماء من بعد جعیل عَمراً و کان للبائس یَوماً ظهراً
و هرگاه به کلمه «عَمراً» در مصراع اول شعر میرسیدند، رسول خدا هم هماهنگ میشد و میگفت: «عَمراً» و هرگاه به کلمه «ظهراً» در مصراع دوم میرسیدند با آنان هم صدا میشد و میگفت: «ظهراً»[۷]
کار هماهنگ مسلمانان پس از شش روز به پایان میرسد و خندق آماده میگردد. کفار از راه میرسند و با دیدن خندق دچار سردرگمی و یأس میشوند و تصمیم میگیرند شهر را در حصر و تحریم خود قرار دهند. مسلمانان در بیم و امید روزهای سختی را میگذرانند. امید به تدبیری که همه شهر به نوعی در گرفتن آن دخیل بودند. در این شرایط سخت، تا حد زیادی موجب عدم نفاق گشته، ولی شهر در وضعیت ویژهای قرار گرفته، کمبود مواد غذایی و شرایط روانی حاکم اجازه هیچ فعالیتی را در شهر نمیدهد، چارهای جز مقاومت نیست.
طبق وعده الهی «الله مع الصابرین»، در نهایت همین امر باعث پیروزی مسلمانان باید میشد که شد و مقاومت مسلمانان در واقع، نمونه اجابت دعای «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» گشت و کفار به حصر مدینه پایان دادند و بینتیجه باز گشتند و نتیجه اما در مدینه حاصل موفقیتآمیز اداره جمعی امور مسلمین به دست خودشان بود.
آنچه در سیره محمد، در زندگانی اجتماعی و حتی گاه فردی او میگذرد، در واقع، جایگاه عَمَلی اصولِ نظریِ کار تشکلیلاتی بر مبنای اخوت ایمانی ست. به زبان ساده، انگار برای محمد(صلی الله علیه و اله) ستاندن حق، ساختن مسجد و تداوم امورات یک شهر، جنگ و نجات یک شهر همگی، کار یک کس نبود و کار کَسان بود و برای بنای هر خیری در جامعه دینی چه قراری سودمندتر از قراری که پیامبر الگویش را برایمان در بزنگاههای سخت ترسیم کرد: الگوی عملیِ کار تشکیلاتی به جای کار فردی و انفراد گرایی.
[۱]. الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۸-۱۲۹٫
[۲]. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷٫
[۳]. التنبیه و الاشراف، ص ۱۷۹-۱۸۰٫
[۴]. سیره ابنهشام، ج۲، ص۴۹۶٫
[۵]. حجرات، ۱۰.
[۶]. بحارالانوار، ج۱۹، ص ۱۳۰٫
[۷]. آیتی ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، انتشارات دارالفکر، ۱۳۸۹، ص۳۶۸٫