فدائیان اسلام به مثابه تشکلی در افق جهان اسلام

علی ابراهیم پور

نگاه «جهان اسلامی» رهبران تشکل های اسلامی                                            

اجرای حکم ارتداد کسروی، اولین حرکت رسمی اجتماعی – انقلابی شهید نواب صفوی(ره) و دوستانش بود. نواب پس از دیدن کتب کفرآمیز کسروی و اخذ حکم مهدورالدم بودن نویسندۀ آنها به ایران می‌آید، با کسروی دیدارهای مختلفی برگزار می‌کند و پس از آنکه از اصلاح ناپذیری او مطمئن می‌شود، بعد از یک مرحله اقدام ناموفق، در نهایت با کمک برادرانش موفق به اجرای حکم او می‌شود و این حرکت شروعی بر تشکل «فدائیان اسلام» می‌گردد.[۱]

فدائیان اسلام نه تنها تشکلی مؤثر در تاریخ معاصر ایران بوده، بلکه اهداف و برنامه‌هایش در جهان اسلام اثرگذارده است. ملی شدن صنعت نفت و به قدرت رسیدن جبهۀ ملی در ایران، تنها بخشی از اثراتی است که بدون کمک فدائیان، محقق نمی‌شدند.[۲] نواب با درک صحیح از آسیب‌ها و مشکلات جوامع مسلمان، هدفی را محور کار تشکل خود قرار می‌دهد که نه تنها درد جامعۀ مسلمان ایرانی است، بلکه در حقیقت نیاز و درد مشترک مسلمانان جهان است.

هدف فدائیان –به تصریح نواب- تنها مبارزه در راه اسلام است. نواب معتقد است از آنجایی که اسلام دینی جامع و کامل است، برای تمام عرصه‌های فردی و اجتماعی انسان برنامه دارد؛ لذا جوامع مسلمان بایستی تمام تلاش خود را برای این مهم به کار ببرند.[۳] پس از آنجایی که هدف جوامع مسلمان بایستی اجرای تام و تمام برنامۀ اسلام باشد، اولاً تفرقه میان مسلمانان معنا ندارد، پس بایستی همۀ مسلمانان با محوریت قرآن متحد شده و جز مبارزه و جهاد در راه عزت اسلام، هر چیز دیگری را به فراموشی بسپارند[۴] و ثانیاً لازمۀ هدف، دور کردن دست اجانب و استعمار گران از جوامع مسلمان و تشکیل حکومتی است که سراسر آن بر مبنای اسلام و برای اجرای قوانین اسلامی باشد.[۵]

نواب و تشکل زیر نظر او، نه تنها فعالیت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در ایران را با قدرت پیگیری می‌کردند، برای تحقق اهداف اسلامی خود، با تشکل‌های اسلامی سایر ممالک نیز ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی داشتند. سفرهای نواب به عنوان رهبر فدائیان اسلام به کشورهای عربی و بازدید از تشکل‌های اسلامی و شرکت در کنگره‌های جهان اسلام، نمونه‌ای از این ارتباطات است.

نگاه «جهان اسلامی» نواب، نه فقط در گفتار و نظر، بلکه در عمل و رفتار نیز جریان داشت. برای مثال نواب از حیث عملی در سال ۱۹۴۸م. به همراه پنج هزار نفر، برای شرکت در جنگ فلسطین آماده می‌شوند و از دولت ایران سلاح می‌خواهند؛ ولی دولت آن قدر تعلل می‌کند تا جنگ تمام شود.[۶] معاشرت او با فعالان سنّی مذهب جهان اسلام –در عین جدیت و تعصب در اصول مذهب- به گونه‌ای است که خود معترف می‌شوند «ترسیم‌شان از شیعه، اصلاً شبیه نواب نبوده است.»[۷] و بدین ترتیب به صورت عملی در جهت تقریب مذاهب گام بر می‌دارد.

حرکت‌های جهانِ اسلامیِ نواب صفوی به عنوان رهبر فدائیان اسلام را می‌توان در دو عنوان کلی دسته بندی کرد:

الف) بیدار سازی ملت‌ها و توده‌های مردم و تلاش برای بسیج مسلمین

ب) تذکر و انذار به رهبران و رؤسای ملل اسلامی

کنگرۀ اسلامی بیت المقدس در سال ۱۹۵۳م. در اردن، به منظور بررسی فاجعۀ فلسطین و راه‌های یاری رسانی به مردم آن برگزار شد.[۸] هیئت‌هایی متشکل از علما و اندیشمندان، به نمایندگی از هر یک از کشورهای اسلامی به این کنگره دعوت شده بودند. از ایران نیز دو نفر در این کنگره شرکت دارند: آیت الله کاشانی -که نمایندۀ خود را فرستادند- و شهید نواب صفوی به عنوان رهبر تشکل فدائیان اسلام. به گفتۀ حاضران در کنگره، نواب از همه شرکت کنندگان بیشتر دربارۀ مسئلۀ فلسطین حساسیت و شور نشان می‌داد.[۹] فعالیت نواب در کنگره منحصر به جلسات روز نمی‌شد. یکی از حاضران می‌گوید: «شب تا صبح در هتل قلعه بیت المقدس، پای صحبت نواب نشستیم. شرکت کنندگان در کنفرانس تا طلوح فجر برای شنیدن سخنان نواب بیدار می‌ماندند.»[۱۰] پس از اتمام کنگره نیز «ملک حسین بن طلال»، پادشاه اردن از مهمانان دعوت نمود تا با او دیدار کنند. نواب در این ملاقات با لحنی برادرانه و در عین حال جسورانه، ملک حسین را به حکومت بر مدار حق، خودکفایی و دور کردن دست استعمار دعوت کرد و انتصاب او به پیامبر را یادآور شد. روزهای بعد، مجله‌های عربی نوشتند: «شاه حسین چنان تحت تأثیر سخنان نواب صفوی قرار گرفت که پس از پایان دیدار، در ماشین‌اش که ساخت کشور انگلستان بود، سوار نشد.»[۱۱] بعد از اتمام برنامۀ کنگره، «سید قطب» نواب را به طور رسمی برای سفری به مصر دعوت می‌کند.

بعد از پایان کنگره، نواب صفوی و گروهی از اعضا به همراه «شیخ علی طنطاوی» راهی دمشق می‌شوند. نواب در این سفر با دبیرکل اخوان المسلمین سوریه دیدار می‌کند و پس از گلۀ او از جذب جوانان شیعه به تشکل‌های لائیک و عدم توجه آنها به اخوان المسلمین، نواب بالای منبر رفته و در برابر جمعی از شیعیان و اهل تسنن می‌گوید: «هرکس می‌خواهد شیعه جعفری واقعی باشد، به صفوف اخوان بپیوندد.»[۱۲] او در این سفر به دیدار «ادیب شیشکلی»، رییس جمهور سوریه، می‌رود. در این دیدار نواب با جدیت تمام، ستم‌های شیشکلی را به او تذکر می‌دهد و از او می‌خواهد که نسبت به امور مسلمین اهتمام بورزد.[۱۳] بعد از این دیدار نیز در مسجد تنکز – دومین مسجد بزرگ دمشق- دربرابر درخواست جمعیتی انبوه، نواب از جا برمی‌خیزد و مشروح ملاقات را بیان می‌کند.[۱۴]

مقصد بعدی رهبر فدائیان اسلام، مصر است. هرچند او در ابتدا به علت مشکلات مالی از رفتن به این سفر منصرف شده بود، ولی بعد از ارائۀ گزارش او به علمای نجف، علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) بعد از تأمین هزینه، او را به این سفر جهت وحدت و تقریب مذاهب ترغیب می‌کند.[۱۵] او در این سفر، مورد استقبال پر شور اعضای اخوان المسلمین مصر قرار می‌گیرد. مهم‌ترین رویداد این سفر، سخنرانی پر شور نواب در دانشگاه قاهره مصر است. جمعیت هفتاد هزار نفری در دانشگاه، نسبت به رهبر فدائیان و کشور ایران ابراز احساسات فوق العاده‌ای می‌کنند. فریادهای «حی الله ابطال ایران»، «حی الله زعیم ایران» و «حی الله زعیم الاسلام» آنها به آسمان می‌رود.[۱۶] وقتی نوبت به نواب می‌رسد، بر مسئلۀ ملی شدن کانال سوئز و خروج انگلیس‌ها تأکید فراوان می‌کند. از سخنان نواب، جوش و خروشی در مجلس پدید می‌آید و افسران آزاد حاکم بر مصر را به شدت می‌ترساند. به طوری که نظم جلسه را مختل و برای دستگیری نواب اقدام می‌کنند. پس از فشار جمال عبدالناصر بر انحلال اخوان المسلمین، نواب تلاش بسیاری می‌کند تا برادران اخوانی‌اش، بستر فعالیت خود را بازیابند و البته تا حدی نیز موفق می‌شود. به تصریح بزرگانِ اخوان، دیدار نواب از مصر «افکار خیلی‌ها را تغییر داد و گامی بزرگ و عملی در راه تقریب بین شیعه و سنی بود.»

نواب برگشته از این سفرها، با نگاهی پخته و بصیرتی مضاعف، راه حل واقعی جهان اسلام را ایجاد جامعۀ مشترک المنافع اسلامی می‌داند.[۱۷] او ضمن یک مصاحبۀ مطبوعاتی در تاریخ ۱۰/۰۹/۱۳۳۳، بیانیۀ اتحاد و اتفاق ملل اسلامی را اعلام می‌نماید.[۱۸] اما افسوس که دیری نپایید که مواضع جسورانه نواب و فدائیان در قبال پیمان‌های استعماری، منجر به اعدام و شهادت وی، توسط عمال رژیم ایران شد.

با توجه به جایگاه نواب و فدائیان در جهان اسلام، این اعدام واکنش تند و وسیعی در کشورهای اسلامی داشت.[۱۹] قبل از این اعدام نیز کنگرۀ بیت المقدس، به دو نفر از اعضایش ماموریت داد تا به ایران بروند و برای نجات نواب بکوشند؛ اما بعد از ورود به عراق و جلسه با علما در کاظمین، از ورود آنها به ایران جلوگیری شد، تا زمانی که نواب و همراهانش به شهادت رسیدند. سلام بر او که «پیش آهنگ جهاد و شهادت در زمان ما[بود]».

پی‌نوشت‌ها:

[۱] – سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[۲] – مقام معظم رهبری، گفتگو پیرامون شخصیت شهید نواب صفوی.

[۳] – سید هادی خسروشاهی: «زندگی و مبارزه نواب صفوی»، انتشارات اطلاعات، تهران، ص۴۰٫

[۴] – همان ، ص۴۴٫

[۵] – همان، ص۲۳۴٫

[۶] – همان، ص۱۵۶٫

[۷] – همان، ص۲۵۴٫

[۸] – همان،ص۱۷۷٫

[۹] – نقل از شیخ محمد محمود صواف (رییس جمعیت نجات فلسطین و از رهبران اصلی اخوان المسلمین در عراق)، همان، ص۱۷۴٫

[۱۰] – همان، ص ۱۵۷ و ۱۵۶٫

[۱۱] – پایگاه اینترنتی نواب صفوی (www.navabsafavi.com).

[۱۲] – زندگی و مبارزه نواب صفوی، ص۲۱۱٫

[۱۳] –  همان، صص۱۵۷-۱۵۹٫

[۱۴] – همان، ص ۱۹۱٫

[۱۵] – همان، ص۲۸۶-۲۸۷٫

[۱۶] – همان، ص۲۶۵٫

[۱۷] – همان، ص۲۷۸٫

[۱۸] – پایگاه اینترنتی نواب صفوی (www.navabsafavi.com).

[۱۹] – همان،ص۱۶۹

دکمه بازگشت به بالا