تحلیل مفهوم احسان و نیکوکاری در رابطه با شخصیت نوجوان
همانطور که میدانیم، احسان و نیکوکاری، یکی از موضوعات مورد تأکید در ادیان توحیدی، بهویژه دین مبین اسلام است. باور اصلی فعالان حوزه تربیتی درباره چگونگی شکلگیری و رشد رفتارهای دینی این است که اولاً شکلگیری این رفتارها، امری تدریجی است که پایههای اولیه آن در کودکی فراهمشده و بهتدریج در نوجوانی نهادینه میشود. دوم اینکه تحول آنها، از طریق تحول عوامل شناختی (تغییر عقاید و باورها)، عاطفی (احساسات بشردوستانه) و رفتاری (لزوم انجام برخی کارها برای ایجاد تصویر زیبا از خود در نظر دیگران) بهویژه در طول دوره کودکی و نوجوانی فراهم میشود. ازآنجاکه این یادداشت به دنبال بررسی مفهوم احسان و نیکوکاری در دوره نوجوانی (۱۱،۱۲ تا ۱۷،۱۸ سالگی) است، برخی تغییرات شناختی، عاطفی و رفتاریِ سهیم در بروز نیکوکاری بررسی میشوند.
به طور کلی، میتوان گفت تغییر در نوع نگاه به زندگی، سنگبنای تغییر رفتارها در دوره نوجوانی است. این تغییر، با بروز تفکر انتزاعی آغاز میشود. منظور ما از تفکر انتزاعی، نگاه جدید به زندگی است که نوجوان را به لحاظ ذهنی به قدم گذاشتن بیرون از جریان مادی دعوت میکند. مثلاً نوجوان توانایی نگاه از بالا به زندگی را کسب کرده و باور میکند که غیر از او، کسانی دیگری نیز در دنیا زندگی میکنند که هر کدام نظر خاص خود و نیازهای غیرقابل انکاری دارند که باید لحاظ شود. همچنین قادر است جهان را با مجموعهای از آیندههای ممکن به تصویر بکشد و نقش خود را در آنها پیشبینی و تعیین کند. نشانه این تغییر، درک نظر و نیازهای دیگران است. به بیان دیگر، آنچه در کودکی مشاهده میشود، بروز رفتارهای خودخواهانه بدون توجه به نظر دیگران یا شرایط محیط و موقعیت است؛ اما در نوجوانی، بر اثر تغییر در باورها، رفتارهای خودخواهانه وی کمتر شده، به سوی انجام رفتارهای جامعهپسند با رعایت نظر دیگران و شرایط محیطی حرکت میکند. میتوان نام این حالت را «مرحله توانایی درک دیدگاه بین شخصی دوسویه»۱ نهاد.
ازآنجاکه نوجوان در این دوره به موقعیتهای گوناگون و ارتباطات جدید، بیش از گذشته وارد میشود، درک دیدگاه بین شخصی دوسویه سبب میشود دیدگاه و انتظار دیگران، مهم تلقی شود و نوجوان بهگونهای عمل کند که خرسند کردن آنها بسیار بااهمیت تلقی شود. اما مشکل اینجاست که انتظارات افراد و نهادهای مختلف، شیوههای مختلفی را برای رفتار کردن پیشروی نوجوان قرار داده، با یکدیگر تعارض پیدا میکنند. نوجوان همزمان با تلاش برای ارائه تصویری یکپارچه از خود، باید تعارضات بین ارزشها و انتظارات گوناگون را حل کرده، بتواند باور منسجم و یکپارچهای را برای «چه کسی بودن» و «چگونه رفتار کردن» فراهم آورد. در این راستا، او به یکی از این دو طریق عمل میکند: یا خود را به یکی از کانونهای ارزشمند مرتبط ساخته و کارهای خود را مطابق با نظر همان کانون انجام دهد و به این طریق تعارضات را برطرف میکند؛ یا اینکه کانونهای ارزشمند را به صورت سلسله مراتب طولی در نظر بگیرد که در رأس آن، یک کانون برتر وجود دارد که همه کانونهای باارزش تحت آن کانون برتر قرار میگیرند. در این صورت وی از طریق متعهد کردن خود به آن کانون ارزشمند و دارای قدرت واقعی، انتظارات دیگران را با آن سنجیده و تعارضات را حل و به دیدگاهی یکپارچه دست مییابد. ازاینرو اگر والدین و مربیان محترم بتوانند خداوند را به عنوان کانون برتر معرفی نموده و او را تا رسیدن به باور قلبی به این مطلب راهنمایی کنند، کمک مهمی در برطرف شدن تعارضات و هدایت نوجوان به باور و رفتار صحیح دینی کردهاند. قطعاً این اتفاق، انگیزه رفتار ایمانی در دوره کودکی با نوجوانی را متفاوت میسازد؛ چراکه رفتارهای دینی در دوره کودکی به دلیل ارضای نیازهای مادی و خودخواهانه انجام میشود، اما در دوره نوجوانی میتوان کسب رضایت یگانه مرکز ارزش و قدرت یا همان کسب رضایت خداوند را در نظر گرفت که حتی ممکن است منجر به تعویق ارضای نیازهای شخصی خود شود. به عنوان مثال ممکن است نوجوان، مبلغی را که برای خرید لباس یا لوازم مورد علاقه کنار گذاشته بود، با هدف کسب رضای خدا و عمل به دستور الهی، برای کمک به سیلزدگان اهدا نماید و ارضای نیاز خود را به تعویق اندازد.
این فرایند، نهتنها زمینه توجه به احساسات دینی و میل به پاسخدهی را فراهم میکند، بلکه نوجوان را قادر میسازد اولاً تمایلات و احساسات خود را با دیگر تمایلات و احساسات مقایسه و ارزشگذاری نماید. مثلاً ارزش رفتار انساندوستانه خود را بیش از رفتار برخی انسانها میداند که فقط به فکر جمع مال از طریق کمک نکردن به دیگران هستند. ثانیاً خود را به آنها متعهد ساخته، وفاداری خود را به آنها اعلام میکند.
پینوشت
- interpersonal Perspective taking