در گفتگو با حجت الاسلام حمیدرضا اسلامیه، فعال عرصه فرهنگی
بخش اول
ضرورت تشکل و تشکلگرایی را در حیات انسان چه میدانید؟
بحث تشکل و تشکلگرایی در جامعه انسانی، یک بحث قدیمی است. ضرورت جمعپذیری و سازمانیافتگی در جامعه انسانی ـ چه رویکرد اجتماعی داشته باشیم، چه رویکرد تاریخی و چه رویکرد دینی ـ دلیل مناسبی است برای ضرورت تشکل. اگر بخواهیم علت ضرورت تشکل را بدانیم باید از مباحث انسانشناسی شروع کنیم؛ نه مباحث تاریخی و مباحث دروندینی. اگر تحلیل درستی از انسان داشته باشیم، درمییابیم که انسان تکویناً به گونهای آفریده شده است که استعدادهایش در جمع شکوفا میشود.
بنده علت ضرورت تشکل را دو چیز میدانم: فطرت و طبیعت انسان؛ یعنی انسان فطرتاً و طبیعتاً تشکلگرا آفریده شده است. علامه طباطبایی ۲و شهید مطهری ۲به این دو مقوله اشاره دارند. علامه طباطبایی ۲در مقدمه المیزان ذیل بحث زبانشناسی، به جمعگرایی انسان اشاره میکنند. ایشان نیازهای مادی را علت اجتماعی شدن انسان میدانند و معتقدند انسانها به سبب نیازهای مادی به هم گره خوردهاند و این امر ریشه در طبیعت انسان دارد. شهید مطهری ۲در کتاب «حقوق زن در اسلام» از واژه «مدنی بالطبع» برای انسان استفاده میکند و میگوید این خصلت ریشه در بحث طبیعت دارد؛ یعنی نیازهای مادی.
اما بحث تشکلگرایی فراتر از طبیعت انسان است. انسان برای رشد، تعالی و تربیت خود و برای پاسخگویی به نیازهای معنوی، به تشکل نیاز دارد. در تربیت اسلامی موضوع بحث، انسان نیست؛ بلکه موضوع، انسانِ دارای ارتباط است؛ یعنی چون بسیاری از استعدادهای انسانی در بستر اجتماع شکوفا میشود، تربیت انسان، وابسته به ارتباط است.
نکته قابل توجه، رابطه بین خودسازی و دیگرسازی وجود است. برخی یکی را بر دیگری مقدم میدانند. در مباحث تربیتی رابطه خودسازی و دیگرسازی رابطهای تقومی و دوطرفه است؛ یعنی معنا ندارد خودسازی انسان خارج از اجتماع و فارغ از دیگرسازی محقق شود. بنابراین علت گرایش انسان به جمع و جمعگرایی، هم ریشه در مباحث فطری دارد، هم در مباحث مادی.
آیا نظر کسانی که قائلاند علت جامعهگرایی و تشکلگرایی در انسانها نیازهای مادی و ارضای آنها است، صحیح است؟
از نظرات علامه طباطبایی ۲چنین برداشت میشود که مبدأ اولیه گرایش به جمع، نیازهای مادی است و پس از آن، نیازهای معنوی قرار دارند. ایشان براساس استنادات تاریخی که نیازهای مادی و غریزه انسانی را نخستین عامل و رشته پیوند در تشکیل جامعه میدانند، معتقدند که در ابتدا جامعه کوچک خانواده شکل گرفته است و نیازهای بعدی بشر، از خانواده نشئت گرفته است. ایشان معتقدند جوامع رفتهرفته پیچیده شدند و نیاز به جوامع بزرگتر پیدا شد. علامه ۲به آیه «کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ؛۱ مردم یک امت بودند، پس خدا پیامبران بشارتدهنده و ترساننده را، بفرستاد.» استناد میکنند و ظاهر حرفشان این است که نیازهای مادی علت اصلی تکوین جامعه بشری است.
در وجود انسان دو علت ناقصه داریم: تمایل به رشد معنوی که در فطرت ریشه دارد و تمایل به رشد مادی و برآورده شدن نیازهای مادی که ریشه آن در طبیعت انسان است. این دو علت با هم در وجود انسان قرار دارند و علت گرایش به جامعه را تشکیل میدهند. به تعبیری، اولین جامعه و تشکل انسانی باید حول محور نبی شکل بگیرد، نه اینکه جامعهای مبتنی بر نیازهای مادی شکل بگیرد، سپس انبیا این جامعه را مدیریت کنند. ما اگر مبنای شکلگیری جامعه را خود انسان بدانیم و موضوع تربیت انسان را هم انسان دارای ارتباط بدانیم، باید انبیا از ابتدا مدیریت جامعه و نیازهای مادی و معنوی اجتماع را به دست بگیرند.
تشکیل جامعه برای سامان دادن رابطه معیشت و سعادت است و معیشت در اینجا به معنای معیشت اقتصادی نیست؛ بلکه معیشت در بُعد مادی و معنوی مد نظر است. انسان برای ساماندهی رابطه معیشت و سعادت، چارهای نداشت جز اینکه به زندگی اجتماعی روی بیاورد؛ بنابراین ریشه و مبنای شکلگیری جامعه بشری، هم نیازهای مادی است و هم نیازهای معنوی.
رابطه دین و جامعه چیست؟ به بیان دیگر، دین چه تأثیری بر رشد و ایجاد جوامع داشته است؟
طبق قانون انطباق تشریع بر تکوین، مسائل شرعی باید به نوعی رقم بخورد که تکوین را حمایت کند؛ آیه «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا؛۲ از [احکامِ] دین، آنچه را که به نوح در باره آن سفارش کرد، براى شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحى کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش نمودیم که: «دین را برپا دارید و در آن تفرقهاندازى مکنید.» مؤید این نکته است. قرآن در مسئله جمعگرایی انسان، هم به مسائل تکوینی اشاره کرده است و هم به مسائل تشریعی. مثال برای مسائل تکوینی آیه «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا؛۳ اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید.» است. همچنین هرچه جامعه پیچیدهتر شده، بیشتر به شریعت رو آورده است.
با توجه به اینکه تشکلگرایی در تکوین انسان ریشه دارد، بنابراین دینی و غیر دینی بودن تشکل بیمعناست؛ آیا این مطلب درست است؟
اگر دو مقدمه «اجتماعی بودن انسان ریشه در تکوین انسان دارد» و «تشریع مبتنی بر تکوین است» را مد نظر قرار بدهیم، نتیجه میگیریم اگر عملمان در تشکلگرایی بر قوانین شرع و روابط تکوین مبتنی باشد، آن تشکل دینی است. زیرا مبدأ تشکلگرایی دینی است؛ چون تشکل با انبیا شروع شده است.
اگر بین دو علتی که در درون انسان برای تشکلگرایی وجود دارد ـ رفع نیازهای مادی و معنوی ـ نسبت درستی ایجاد نشود و نیازهای مادی بر نیازهای معنوی ترجیح داده شود، آنگاه تشکل غیردینی میشود. در صورتی که در نگاه انبیا و اولیای الهی، نیازهای معنوی اهمیت دارند و بر نیازهای مادی سیطره دارند.
در تشکلگرایی آن چیزی که در جهان خارج رخ میدهد، هم میتواند دینی و هم غیردینی باشد. دینی یا غیردینیبودن تشکل بستگی به این دارد که قوانینی که شما بر جمع حاکم میکنید، ریشه در وحی دارد یا در مادیات؛ اگر قوانین ریشه در وحی داشته باشد، تشکل به وجود آمده و جامعه حاصل از آن دینی خواهند بود و در غیر این صورت، جامعه و تشکلی غیردینی خواهیم داشت.
آیا تنها یک نوع تشکل دینی داریم یا میتوان تشکلهای دینی مختلفی با تفاوتهایی در اهداف، رویکردها و ساختارها داشت؟
تشکل دینی محصول توجه و تحقق سه رأس یک مثلث است: ۱٫ مبانی و اصولی که محتوا را تشکیل میدهد. ۲٫ مخاطب؛ یعنی در چه بستری دارید تشکل دینی را محقق میکنید؟ برای چه کسی محقق میکنید؟ و برای چه کسی میخواهید فعالیت کنید؟ ۳٫ دشمن؛ یعنی چه کسانی دشمن این تشکل هستند.
این سه مؤلفه باید لحاظ شود. یک رأسش(مبانی و اصول) ثابت است و دو رأس دیگر متغیرند. بنابراین تشکل دینی میتواند متغیر باشد؛ یعنی میتوان مدلهای متفاوتی از تشکل دینی داشت؛ منتها با یک مبنا و اصول. بنابراین روشهای تشکلها در جبهه حق میتواند متفاوت باشد.
برای انتخاب روش تشکل باید شرایط را سنجید. دشمن کیست؟ در فضای تقیه هستیم یا در فضای قیام؟ باید با دشمن، تعامل تقیهای کرد یا قیام؟ اینها سؤالاتی است که روش تشکل را تحت تأثیر قرار میدهد؛ اما خط قرمزها همواره ثابتاند.
به نظر شما مبنا و محتوای اساسی تشکل دینی کدام است؟
تشکل دینی بر محور امامت رخ میدهد. ما به تشکل دینی نگاه هرمی داریم که امام و سطوح امامت و ولایت در آن برقرار است. اینکه میگوییم امام و سطوح امامت، به این دلیل است که در روایت مربوط به آخرالزمان نکتهای داریم که «إمع» نباشید؛ إمع یعنی «الذی یتبع جو الناس»؛ یعنی کسانی که در پی جوّ هستند. در همان روایت از حضرت سؤال میشود که مشکل اینان چیست؟ میگویند: «بلا امامٍ هدی و جماعهٍ»؛ بنابراین جماعت، محور و امام جماعت میخواهد.
در تشکل دینی، سطوح امامت و ولایت داریم که این امر اختصاص به امام معصوم ندارد؛ چون ما در تشکل به این نکته باید توجه کنیم که برای ما حجت، طریق است؛ یعنی طریق باید حجیت داشته باشد؛ نه اینکه حتماً اهداف محقق بشود.
تفاوت سازمان با تشکل را در چه میدانید؟
برخیها بر این باورند که سازمان پوسته و سختافزار یک نهاد اجتماعی و تشکل، محتوای آن نهاد اجتماعی است. من به خلاف ایشان معتقدم که تشکل هم پوسته دارد و هم محتوا. حیطه معنا و مفهوم یک واژه به خود ما بستگی دارد. من میتوانم معنای تشکل را به سازمان اطلاق کنم. معنایی که از سازمان به معنای غربیاش اطلاق میشود، آن معنا را برای تشکل در نظر بگیریم. مهم این است که امامتِ یک تشکل به چه کسی برمیگردد و سطوح و عناصر آن از چه امامی تبعیت دارند.
تفاوت تشکلهای دینی و غیر دینی در چیست و سازمان با هر کدام از آنها چه نسبتی دارد؟
تشکل ابزار رشد معنوی انسان است. اگر این ابزار، اصل قرار گرفت و انسان، که قرار بود اصل باشد، زیر چرخهای آن تشکل له شد، دیگر تشکل غیردینی است. اگر از دل تشکل، انسان درآمد ـ نه انسانی که دروغ نمیگوید و نماز نمیخواند، بلکه انسانی که خودش مهم است و همه عالم هم برای او مهم است ـ این تشکل، تشکل دینی است؛ اما اگر انسان مهم نبود و مقاصد مادی اهمیت یافت و تشکل، اصل قرار گرفت و کار گروهی و تشکلگرایی ابزار رشد انسان نبود این را میگویند تشکل غیردینی؛ حال شما اسمش را بگذار سازمان. اگر فارق تشکل و سازمان را در اهداف و خودانگیختگی بدانید، بنابراین تشکل غیردینی همان سازمان است.
در آن چیزی که شما به آن سازمان میگویی هم تولی و ولایت وجود دارد، منتها انگیزه تولی و ولایت در آن متفاوت است، از انگیزه تولی و ولایت در تشکل دینی. تولّی در سازمان این است که فرد حقوقش را بگیرد؛ یعنی تنها یک نیاز مادی مد نظر است.
—————————
پینوشت
۱٫ بقره: ۲۱۳٫
- شوری: ۱۳٫
- حجرات: ۱۳٫