اولویت‌های مربی

جواد محدثی

«مربی» در ارتباط با «متربی» باید رفتاری پدرانه، دلسوزانه و خیرخواهانه داشته باشد، تا او را به «رشد» و بالندگی برساند. از شاخص‌های این رفتار، مایه گذاشتن از «خود» و سوختن پروانه‌وار برای ساختن دیگری است. «احساس مسئولیت» به همین معناست. بُخل ورزیدن نسبت به آموزش دانسته‌ها یا انتقال تجربه‌ها، با این روش ناسازگار است.

اگر مربی ورزش، تنها جسم ورزشکار را در اختیار دارد تا آن را قوی و ورزیده سازد، مربی پرورشی، فکر و دل و احساس و ایمان و باورها و رفتارهای متربی را در اختیار دارد و خواسته یا نخواسته بر آنها تأثیر می‌گذارد. گویا بخشی از روح، احساس و شخصیت مربی جدا می‌شود و در روان و وجود متربی جا می‌گیرد و هم‌چون بذری رشد می‌کند و ریشه می‌دواند و تا پایان عمر، در نهاد او خانه دارد و ثمر می‌دهد. پس باید بداند که چه چیزهایی را به طرف مقابل «عطا» می‌کند و چه نهالی می‌کارد و چه بذری می‌افشاند و در پی برداشت چه میوه‌ای است.

دانش‌های برگزیده

آیا هر علمی سودمند است و هر دانشی اولویت یادگیری دارد؟ در منابع دینی، از چیزی به نام «علم نافع» یاد شده است؛ چه نافع برای خود ما که فرا می‌گیریم و چه سودمند برای دیگری که یاد می‌دهیم. بی‌منفعت بودن علم، یا به لحاظ آن است که به درد نمی‌‌خورد و ارزش وقت گذاشتن و فراگیری ندارد، یا به جهت عمل نکردن به دانسته‌ها است که علم بدن عمل، می‌شود «علم غیرنافع». در تعقیبات نمازها از چند چیز به خداوند پناه می‌بریم؛ یکی همین است: «اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِک‏ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ».(۱)

بعضی از علوم، ابزار حرکت و توشه راه‌اند. برخی از دانش‌ها، راه‌نما و جهت‌نما هستند و مثل قطب‌نما عمل می‌کنند. بعضی از علوم و معارف، خودشان مقصدند که باید به آنجا رسید؛ معارف معنوی، عالی و الهی که صیقل دهندۀ فکر و روح‌اند. مربی هم باید در فراگیری‌های برتر و بیشتر خود، «بِه گزین» باشد و سراغ هر چیزی نرود و هم در توحید، راهنمایی و انگیزه‌سازی که در دیگران دارد، برترین‌ها و لازم‌ترین‌ها را محور کار تربیتی خویش قرار دهد.

حضرت علی(ع) در وصیت‌نامۀ بلند خویش به فرزندش امام مجتبی(ع) این‌گونه می‌فرماید: «وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ.»(۲)؛ فرزندم! محبوب‌ترین چیزی که تو از وصیت من فرا می‌گیری، یکی تقوای الهی است، یکی هم اکتفا کردن به آنچه خداوند بر تو واجب کرده است (تقوا و احکام)، نیز فرا گرفتن و عمل کردن به راه و روشی که نیاکان و پدرانت و صالحان از دودمانت داشته‌اند، چرا که آنان مثل تو دربارۀ خودشان نظر و تفکر داشته‌اند و به آنچه شناخته‌اند، عمل کرده‌اند و از آنچه تکلیفی نسبت به آن نداشته‌اند، دست کشیده‌اند.

این توصیۀ‌ پدرانه، محور توجه‌ها و یادگیری‌ها را مشخص می‌سازد و فرزند را از پرسه زدن در وادی‌های علمی غیرلازم، باز می‌دارد و به فراگیری «دانش برگزیده» فرا می‌خواند. این نوعی الگودهی به فرزند است.

پیروی از دانسته‌ها

علم هرچند بیشتر خوانی

چون عمل در تو نیست نادانی.(۳)

آیا تعلیم و تعلّم، تنها برای انباشتن دانش در ذهن و دل است؟ مسلماً نه. در احادیث است: هر کسی علم آموزد و به دانسته‌هایش عمل کند، در ملکوت آسمان‌ها بزرگ شمرده می‌شود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «کُونُوا لِلْعِلْمِ رُعَاهً وَ لَا تَکُونُوا لَهُ رُوَاهً»(۴) رعایت کننده و عمل کننده به علم باشید، نه فقط روایت‌گر علم و ناقل دانش.

وقتی سخن از «معرفت‌های کاربردی است، به جنبۀ سودمندی علم و بهره‌گیری و به کار بستن آنها از سوی فراگیر هم باید توجه داشت؛ وگرنه دانش چه بسیار است و دائره المعارف‌ها چه متنوع و گسترده!»(۵) به این توصیۀ امام صادق(ع) توجه کنید: «وَ اجْعَلْ عِلْمَکَ وَالِداً تَتَّبِعُهُ وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ عَدُوّاً تُجَاهِدُهُ وَ اجْعَلْ مَالَکَ کَعَارِیَّهٍ تَرُدُّهَا.»(۶)؛ دانش خود را پدری قرار بده که از او تبعیت می‌کنی، نفس اماره خود را هم‌چون دشمن قرار بده که با آن مبارزه می‌کنی، ثروت خود را هم عاریه و امانتی بدان که آن را برمی‌گردانی. این سه نکتۀ اخلاقی در حوزۀ علم، اخلاق و اقتصاد است و آنچه به بحث ما مربوط می‌شود، همان اوّلی است؛ یعنی تبعیت از دانسته‌ها و به کارگیری معلومات. در مثل‌ها آمده است: آنکه می‌داند و عمل نمی‌کند، مانند تیزکنی است که چاقو را تیز می‌کند، ولی خودش نمی‌بُرد.

رفع عطش‌ها

شاید در کلاس و مجموعۀ شاگردان شما هم چنین باشد که عده‌ای نسبت به فراگیری علم، اخلاق، هنر و فنّ، بی‌رغبت و بی‌انگیزه و بی‌حال‌اند، عده‌ای هم مستعد، شیفته، جویا، خواهان و پیگیر. برخورد با این دو طیف نباید یکسان باشد. وقت گذاشتن روی آنان که زمینه، علاقه و استعدادی ندارند، اتلاف عمر و هدر دادن انرژی و بذر افشانی در شوره‌زار است. کم‌کاری، بی‌توجهی و مضایقه از آنان هم که عاشق و تشنه و جویایند، ظلم به آنان است.

زمین شوره سنبل بر نیارد

در آن تخم عمل ضایع مگردان.(۷)

در حدیث نبوی آمده است: کسی که علم و دانش را نزد افراد غیر اهل می‌گذارد و به نااهلان علم می‌آموزد، مثل کسی است که جواهرات و طلا و لؤلؤ به گردن خوک می‌آویزد.(۸) از عیسی مسیح نقل شده که به قوم خود چنین فرمود: «تُحَدِّثُوا الْجُهَّالَ بِالْحِکْمَهِ فَتَظْلِمُوهَا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ.»(۹)؛ حکمت را با جاهلان در میان نگذارید، که به آن حکمت ظلم می‌شود و آن را از اهلش دریغ ندارید، که به آنان ظلم می‌کنید.

مربی باید از میان شاگردان و نیروهای تحت تربیت، بهترین‌ها را بیابد، با استعدادترین‌ها را شناسایی کند و روی آنها سرمایه‌گذاری کند و وقت و نیروی خود را صرف تربیت آنان نماید تا از آن راه،‌ به «تکثیر نیرو» کمک کند. حیف است که نیروهای مستعد و لایق، هدر روند و مورد بی‌توجهی قرار گیرند و آیندۀ جامعه از چنان وجودهای مؤثر و مفیدی بی‌بهره بماند.

معلّمی و متعلّمی

همزمان، یاد گرفتن و یاد دادن، یک حرکت تکمیلی است. آن که معلم و مربی است، نباید در معلومات، مهارت‌ها و شیوه‌ها درجا بزند و اشتغالات مستمر، او را از آموختن جدید باز دارد. مصرف بدون تولید، ورشکستگی می‌‌آورد. صادرات بدون واردات هم،‌ اگر بدون اتکا به منبع مهم داخلی باشد، فلج کننده است. پس مربی باید خودش هم اهل سؤال و کاوش باشد، مطالعه و تحقیق کند، تفکّر و اندیشه‌وری داشته باشد، در دوره‌های تخصصی و کارشناسی بالاتر و جدیدتری شرکت کند، از نوارها، سی‌دی‌ها، سایت‌ها و… بهر بگیرد. دو چیز برای یک مربی آفت است:

  1. احساس غنا و بی‌نیازی
  2. تکبّر و خود بزرگ‌بینی

میاسای ز آموختن، یک زمان(۱۰)

در آموزه‌های دینی، حتی تملق، اصرار و سماجت در فرآیند آموزش، مطلوب است. در حدیث پیامبر خدا(ص) می‌خوانیم: «لَیْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِ التَّمَلُّقُ وَ لَا الْحَسَدُ إِلَّا فِی طَلَبِ الْعِلْم‏.»(۱۱)؛ تملق از اخلاق مؤمن نیست، مگر در راه کسب دانش.

افتادگی آموز اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

این فرهنگ را باید به شاگردان هم آموخت که هم بیاموزند، هم آموخته‌های خود را به دیگران بیاموزند. در شیوۀ تحصیلی حوزه‌های علمیه این روش بسیار معمولی است که طلبه‌ای در مقطع خاصی درس می‌خواند، مراحل پایین‌تر را درس می‌دهد. در میان دانشجوها هم کسانی هستند که هنوز دکترا نگرفته‌اند، ولی در دانشگاه تدریس می‌کنند. مهم این روحیه است که انسان قانع به داشته‌هایش نباشد، تا بتواند اثرگذارتر باشد.

یا فایده گیر آنچه ندانی ز دگر کس

یا فایده ده آنچه بدانی، دگری را

پالایش درون

هم علم، هم تجربه، هم مشاهدات روزمره، هم نمونه‌های متعدد، نشان می‌دهد که مربی و آن که کار فرهنگی می‌کند و در پی انسان‌سازی است، وقتی بیشترین تأثیر را دارد که وجود خودش از آلودگی‌های نفسانی و ضعف‌های اخلاقی پیراسته باشد. تهذیب درون، برون را هم آراسته و پرجاذبه می‌سازد. خود ساخته بودن مربی، به سازندگی او تأثیر، سرعت و عمق بیشتری می‌بخشد. قلب ناپاک، نمی‌تواند آینه، مظهر و تجلی‌گاه معارف والا و زلال باشد.

جمال مایه ندارد نقاب، پرده، ولی

غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد.(۱۲)

تأکیدهای فراوان قرآن و احادیث بر مسئلۀ «تزکیه» در کنار «تعلیم»، از همین جهت است. از دل‌های آلوده، حرف پاک برنمی‌خیزد و مریب غیر مهذب را تأثیر و نفوذ کلامی نیست. ظرف نجس را اگر عسل و شربت هم بریزند، نجس می‌شود. حدیثی از پیامبر اکرم(ص) است که فرمود: «لَا تَدْخُلُ الْمَلَائِکَهُ بَیْتاً فِیهِ کَلْبٌ»(۱۳)؛ فرشتگان وارد خانه‌ای که در آن سگ نگهداری می‌شود، نمی‌شوند.

برخی این روایت را تحلیل عرفانی کرده و گفته‌اند: خانه، همان دل است و سگ همان صفات بد. یعنی فرشتگان که مظهر فیض الهی‌اند، به دلی که صفات رذیله‌ای مثل غرور، خودپسندی، ریا، کبر و… در آن است، وارد نمی‌شوند.

جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب.

پس مربی باید یاد بگیرد، یاد دهد، عمل کند، مهذب باشد، رو به رشد باشد، غرور علمی نداشته باشد، با عملش بیش از زبانش تعلیم دهد، بهترین‌ها و لازم‌ترین‌ها را بیاموزد، در رفع عطش تشنه بکوشد، برای نیروهای مستعد و مشتاق مایه بگذارد، کم‌فروشی نکند و انرژی خود را روی افراد بی‌زمینه فرسوده نکند.

مربی، در حال ساختن انسان است. این کارخانۀ سازندگی نه تعطیل‌بردار است، نه بدون مدیرِ کارآمد به تولید و ثمردهی می‌رسد.

آن که اندر مکتب دین مرد ایمان پرورد

همچو پیغمبر، به عصر خود مسلمان پرورد

چون زلیخا هر که گردد پیرو نفس دنی

یوسفِ جانِ عزیزش را به زندان پرورد.(۱۴)

پی‌نوشت‌ها:

(۱) مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.

(۲) نهج البلاغه، نامۀ۳۱٫

(۳) گلستان سعدی.

(۴) محمدی ری‌شهری، محمد: «العلم و الحکمه فی الکتاب و السنه»، ص۳۷۲٫

(۵) ر. ک. «شناخت‌های کاربردی» از نگارنده، نشر بوستان کتاب.

(۶) شیخ حر عاملی: «وسائل الشیعه»، ج۱۱، ص۱۲۳٫

(۷) سعدی.

(۸) محمدی ری‌شهری: پیشین، ص۳۲۴٫

(۹) شیخ صدوق: «من لایحضره الفقیه»، ج۴، ص۴۰۰٫

(۱۰) فردوسی.

(۱۱) فیض کاشانی، ملا محسن: «محجه البیضاء»، ج۱، ص۱۱۲٫

(۱۲) حافظ.

(۱۳) السید بن طاووس: «الطرائف»، ج۱، ص۲۲۰٫

(۱۴) حاج علی آهی.

دکمه بازگشت به بالا