حق‌‌محوری، مهمترین شاخص تربیت حماسی

حسن ملائی

خداوند متعال که خالق جهانیان و رب عالمیان است، در آفرینشی بی‌سابقه، انسان را آفرید و به خاطر استعداد عجیب وی برای خلیفه‌اللهی به خود آفرین گفت و فرمود: «فَتَبارَک اللهُ أحسن الخالقینَ» (مؤمنون/۱۴) سپس برای شکوفا نمودن این استعداد عظیم، تدبیر او را برعهده گرفت و همان‌‌گونه که او ربّ کل شی‌ء است، مربی حقیقی او شد تا در صورت ابراز شایستگی و اطاعت از او، این استعداد را به فعلیت در آورده و او را خلیفه و جانشین خویش قرار دهد.

در این مسیر، آنچه را که بر عهده‌‌ی انسان گذاشت، حق محوری بود و این انسان، تنها در صورت انجام آن شکوفا گردیده و به خلعت خلیفه‌‌اللهی مزیّن خواهد شد. تمام انبیاء و اولیای الهی نیز مأموریت یافتند تا انسان را مقیّد به حقیقت نموده و طوری او را تربیت نمایند که زندگی خویش را بر مدار حقیقت قرار دهد. این موضوع البته خود، دارای شاخه‌های گستره‌ای است که تحت عناوین کلی دیگری قرار می‌گیرد.

 

اطاعت از حق و اقامه‌‌ی حق، دو فرعِ حق‌‌محوری

اگر بخواهیم کمی تفصیلی‌تر به حق‌‌محوری در زندگی انسان بنگریم، باید بگوییم که این موضوع شامل اطاعت از حق و سپس اقامه‌‌ی حق می‌شود.

حداقل چیزی که از صداقت انسان در حق‌‌محوری او نشان دارد، اطاعت و تسلیم شدن در برابر حق است. این امر، خود مستلزم حق‌جویی و حق‌‌گرایی است؛ چرا که تا انسان حق را نشناسد و نیز قلباً به آن گرایش نداشته باشد، عملاً عنوان اطاعت از حق بر او جاری نخواهد گشت. در این مرحله، انسان سعی می‌کند که عملاً به حق پایبند باشد و با اطاعت و تبعیت از آن، محوریت حق را در زندگی خویش تحقق بخشد. شاید اگر بخواهیم این قسم از تربیت انبیاء و اوصیاء را نامی بنهیم، «تربیت عبادی» با همه نارسائیش، عنوانی مناسبی برای آن باشد؛ بدین معنی که شخص متربی در این صورت، بنده‌ای خاضع و تسلیم در مقابل مولا و خواسته‌هایش باشد.

 

اقامه‌‌ی حق، کمالِ حق‌‌محوری

نکته‌‌ی مهم اینجاست که با تربیت عبادی هنوز نمی‌توان به طور کامل شخصی را صاحب زندگی حق‌‌محور دانست؛ زیرا او تنها موفق به اخذ قسمتی از این عنوان (اطاعت از حق) شده است و شاید بتوان گفت که حتی با کسب چنین توصیفی، هنوز لایق جانشینی خدا نشده است؛ به عبارت دیگر، کسب این مرحله، برای درک آن مقام بلند اگرچه لازم است ولی کافی نیست.

اما مرحله‌‌ی دیگر که از حیث فضیلت، بالاتر از مرحله «اطاعت از حق» می‌باشد، مرحله‌‌ی «اقامه‌‌ی حق» است. اگر کسی بخواهد به صورت جامع، حق‌‌محوری را در زندگی خود تحقق بخشد، باید علاوه بر اطاعت از حق، دغدغه‌‌ی اقامه‌‌ی حق را نیز داشته باشد؛ یعنی نه تنها تسلیم حق باشد، بلکه تمام تلاش خود را برای بسترسازی جامعه جهت خضوع در مقابل حق به کار بندد تا جامعه نیز مطیع حق باشد. چنین شخصی علاوه بر آنکه در زندگی شخصی سر بر آستان حق می‌ساید، از امکانات خویش هم برای زمینه‌سازی ظهور حق در جامعه و بلکه هستی استفاده می‌کند و حتی کار را به آنجا خواهد رساند که زندگی خویش را نیز برای احیاء، یاری و ظهور حق فدا خواهد نمود. او همانا مجاهد فی سبیل الله است؛ چنین شخصی است که مصداق کاملِ انسان حق‌‌محور خواهد بود و واضح است که اگر کسی شایستگی مقام خلافت‌‌الهی را داشته باشد، همین شخص خواهد بود. از همین روست که امیرالمؤمنین فرمود: «إنَّ الجَهادَ بابٌ مِن اَبوابِ الجَنَّهِ فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّهِ اَولیائِهِ».[۱]

حال که قسم اول را به عنوان تربیت عبادی برای تحقق هدف خدای متعال و به تبع آن انبیاء و اوصیای الهی نام نهادیم، اگر قرار باشد برای قسم دوم نیز عنوانی بگذاریم، «تربیت حماسی» می‌تواند آیینه‌‌ی خوبی برای انعکاس این تربیت قرار گیرد.

بنابراین می‌توان گفت که هدف نهایی خداوند متعال که انبیاء و اولیاء و ائمه (ع) به خاطر آن پرورش یافته‌اند و خود، مربی دیگران به آن سوی بوده‌اند، تربیت حماسی و جهادی است که تربیت عبادی، زمینه‌ساز و مقدمه‌‌ی این تربیت محسوب می‌‌شود. ضمن آنکه می‌‌توان گفت که عبودت محض، چیزی غیر از این دو نیست.

امام حسین(ع) یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های حق محوری است که هم اطاعت از حق و هم اقامه‌‌ی حق را به کمال به انجام رساندند. ایشان که خود، هم در تربیت عبادی و هم در تربیت حماسی، توسط پدران معصوم خویش و در واقع توسط خدای عالمیان به سر حد کمال رسیده‌اند، با حضور در کربلا و خلق بالاترین درجه‌‌ی عبودیت، در هر دو صحنه‌‌ی اطاعت از حق در محدوده‌‌ی فردی و اقامه‌‌ی حق در صحنه‌‌ی اجتماع، زیباترین تصویر را ارائه کرده و جانشینی به حق خویش، از رسول و خداوند متعال را به اثبات رساندند.

آنچه در این نوشتار می‌آید، گوشه‌ای از کمال حق‌‌محوری ایشان است که می‌تواند تصویر دلنشینی از تربیت عبادی و حماسی در یک انسان کامل باشد.

حق، آخرین سفارش امام حسین(ع)

مهمترین دغدغه‌‌ی یک شخص را می‌توان از وصیت و آخرین سفارش‌های لحظات پایانی زندگیش به دست آورد؛ در مورد معصومین علیهم‌السلام نیز این‌‌چنین است.

قال الباقر علیه‌السلام: «لَمَّا حَضَرَتْ اَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع الْوَفَاهُ ضَمَّنِی اِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ یَا بُنَیَّ اُوصِیکَ بِمَا اَوْصَانِی بِهِ اَبِی حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ وَ بِمَا ذَکَرَ اَنَّ اَبَاهُ اَوْصَاهُ بِهِ یَا بُنَیَّ اصْبِرْ عَلَى الْحَقِّ وَ اِنْ کَانَ مُرّا»[۲]؛ در این روایت تأمل برانگیز و قابل دقت، امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: «وقتی که زمان وفات پدرم، امام سجاد(ع) فرا رسید، مرا به سینه‌‌ی خویش چسباند و فرمود: پسرم! تو را به همان چیزی که پدرم امام حسین(ع) زمانی که وفاتش نزدیک شد و آن وصیت پدرش امیرالمؤمنین(ع) بود، سفارش می‌کنم؛ پسرم! بر حق صبر و پایداری نما، حتی اگر تلخ باشد».

یک موضوع، مورد سفارش چهار امام معصوم – و بلکه همه‌‌ی انبیاء و ائمه – قرار گرفته و آن حق‌‌محوری در زندگی و صبر بر حق در تمامی شرایط است. این امر، حاکی از اهمیت فوق‌العاده‌‌ی این موضوع دارد؛ کما اینکه به راحتی می‌توان ریشه‌‌ی قرآنی این مسأله را در جای‌‌جای قرآن، نظیر سوره‌‌ی عصر که تواصی به حق و صبر را از ویژگی‌های انسان سعادتمند و مؤمن شمرده است، یافت.

«حق» در لغت به معنای «ثابت، موجود، راست، درست»[۳] و ریشه‌‌ی اصلی آن «اَلثُّبوتُ مَعَ المُطابِقیَّهِ لِلواقِعِ»[۴] می‌باشد.

این واژه حداقل به چهار وجه استعمال می‌شود؟ فاعلی که چیزی را حکیمانه ایجاد کند / آنچه بر طبق حکمت بوجود آمده / اعتقاد به چیزی که مطابق با حق است / هر کار و سخنی که آن‌‌طور که لازم است و به اندازه و در زمانی درست، انجام شود.[۵]

دلیل لزوم پایبندی به حق:

شاید اولین پرسشی که در مواجهه با روایت مذکور به ذهن خطور می‌کند، این سؤال است که مگر در حق چه چیزی نهفته است که این همه سفارش به ملازمت و همراهی دائمی با آن شده است؛ به گونه‌ای که شخصیت بی‌نظیری چون امام حسین علیه‌السلام به خاطر آن، آسایش و رفاه، مقام و موقعیت و در یک کلمه، دنیایش را داد و آن‌‌همه سختی و گرفتاری و در نهایت فدا کردن جان مبارکش را پذیرفت. سرّ این نکته را باید در ویژگی‌های منحصر به فرد «حق» جست‌جو نمود؛ مطلبی که باعث شده حق، سنجه دادگاه قیامت قرار گیرد و به تعبیر قرآن: «اَلوَزنُ یَومَئِذٍ الحَقّ» (اعراف/۸)

در توضیح معنای حق بیان شد که حق، چیزی است که ثابت و وقتی چنین شد، حاملان حق نیز به خاطر آن، به ثبات و ماندگاری خواهند رسید؛ بر خلاف باطل که گرچه ممکن است جلوه‌گیری موقت داشته باشد، اما در نهایت نابود خواهد شد و بقائی نخواهد داشت. ضمن آنکه حق در روشنی و ثبوت خود، نیازمند حمایت و تأیید هیچ‌‌کس نیست و این دیگران هستند که برای جاودانگی و ماندگاری، نیازمند اتکا به حق می‌‌باشند. لذا همین ویژگی‌ِ بی‌نظیر حق باعث شده است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به دفعات از حق با تجلیل یاد کنند. به این نمونه‌ها توجه کنید:

  • «اَلحَقُّ اَقوی ظَهیرٍ»
  • «لا ناصِحَ اَنصَح مِنَ الحَقِّ»
  • «مَن فارَقَ الحَقَّ هَلَکَ»[۶]

در یک کلام، آنچه که باعث نجات انسان از نابودی، بدبختی و شقاوت می‌شود، ملازمت با حق، تحت هر شرایطی است؛ زیرا تنها امر زایل‌‌نشدنی و از بین‌‌نرفتی، حق و مصادیق آن می‌باشند. در واقع ملازم بودن با حق، جاده‌ای است که انسان‌ها را به مقصد سعادت و کامیابی می‌رساند؛ هر چند که در بعضی مواقع این جاده پر از فراز و نشیب باشد و در مقابل، باطل راهی است که اصرار بر ماندن در این راه، انسان را به پرتگاه نیستی و نابودی می‌کشاند؛ ولو اینکه این جاده بسیار صاف و دل پسند باشد. واضح است حال که همه‌‌ی انسان‌ها ناچار به پیمودن مسیری بوده و از طرفی خواستار خوشبختی هستند، حق سزاوار پیروی و تبعیت است و چه زیبا امیر حکمت و بیان، این معنا را فرمودند که: «فی لُزومِ الحَقِّ تَکونُ السَّعادَهِ»[۷] و به قول مرحوم الهی قمشه‌ای:

به باطل‌‌گر جهان‌گیری، گدایی                               چو حق را پیروی، کشور گشایی

حق، معیار انتخاب در زندگی

نکته مهم دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، آن است که ما برای تشخیص امر درست از غلط و سپس انتخاب آن، نیازمند یک ملاک و معیار هستیم. درست مانند طلافروشی که برای تشخیص طلای واقعی از بدلی، محتاج معیار است و به وسیله‌‌ی آن از ضررهای جبران‌‌ناپذیر جلوگیری می‌کند. بارها در زندگی هر یک از ما پیش آمده که میان دو یا چند چیز، سرگردان شده‌ایم و در انتخاب، ناتوان. آیا تا به حال فکر کرده‌ایم که با چه معیاری باید در میان دو راهی‌ها، راه درست را برگزید؟

با بیانی که درباره‌‌ی ماهیت حق گذشت، این نکته به دست می‌آید که تنها معیاری که می‌تواند به ما قدرت تشخیص و انتخاب درست را داده و به جای ضرر، سود و منفعت را به ما ارزانی دهد، بی‌تردید حق و حقیقت است. به عنوان مثال، انسان از طرفی نیازمند رفیق و دوست می‌باشد و از طرف دیگر، اگر در انتخاب دوست دقت نکند، ضربه‌های جبران‌‌ناپذیری را دریافت خواهد نمود. حال اگر معیار در انتخاب دوست، حق‌‌محوریِ او باشد، اگر این ملاک در دوستی یافت نشد و یا بود و از بین رفت، بی‌درنگ باید از او جدا شد؛ به همین خاطر است که حضرت علی (ع) می‌فرماید: «فارِق مَن فارَقَ الحَقَّ إلی غَیرِهِ»[۸]؛ یعنی: از کسی که از حق جدا و به سوی چیز دیگری متمایل شده، جدا شو!

این مطلب، تنها نمونه‌ای از کاربرد فوق‌العاده‌‌ی حق در زندگی است.

حق، برتر از زندگی

گاهی با قرار دادن حق به عنوان محور زندگی، اوضاع چنان می‌شود که نه تنها ابعاد مختلف زندگی، بلکه خود زندگی نیز با معیار حق سنجیده می‌شود و چه بسا با معیار حق‌‌طلبی، کسانی چون حسین بن‌علی (ع) و یارانش باید زندگی دنیوی خویش را برای نصرت و یاری حق فدا نمایند!

یکی از کسانی که در حادثه‌‌ی کربلا به این موضوع تصریح نموده است، حضرت علی‌اکبر (ع) است. امام حسین(ع) در یکی از منازل مسیر کربلا، چند بار پس از بیدار شدن از خواب فرمودند: «انالله و انا الیه راجعون، الحمدلله رب العالمین». در این هنگام فرزندشان حضرت علی‌اکبر(ع) نزدشان آمده و فرمود: «برای چه حمد خدا به جا آورده و کلمه‌‌ی استرجاع را به زبان آوردید؟» امام حسین(ع) در پاسخ فرمود: «فرزندم، هم‌‌اکنون که به خواب رفته بودم، سواری را دیدم که می‌گفت: «این قوم حرکت می‌کند و مرگ هم، آهنگ ایشان را دارد…». در اینجا حضرت علی‌اکبر(ع) جمله‌ای را فرمودند که نشان از همان تربیت حماسی و روحیه‌‌ی حق‌‌محوری در زندگی ایشان دارد؛ ایشان فرمود: «اَلَسنا عَلَی الحَقِّ؟»؛ آیا ما بر حق نیستیم؟ امام حسین(ع) فرمودند: «البته؛ قسم به خدایی که بازگشت بندگان بسوی اوست، ما بر حقیم». جناب علی‌اکبر(ع) ادامه دادند که: «فَاِنَّنا اِذاً لانُبالی»[۹]

خود جناب سیدالشهداء(ع) هم زندگی را بدون عمل به حق، عبث و بی‌معنا می‌داند. ایشان ضمن شکایت از وضعیت زمانه و سرزنش مردمان آن عصر می‌فرماید: «اَلا تَرَونَ اِلَی الحَقِّ لایُعمَلُ بِهِ وَ اِلَی الباطِلِ لایَتَناهی عَنهُ؟! لِیَرغِبَ المُؤمِنُ فی لِقاءِ رَبِّهِ مُحِقّاً فَاِنّی لااَرَی المَوتَ اِلاَّ السَّعادَهَ وَ لَالحیاهَ مَعَ الظّالِمینَ اِلّا بَرَما»[۱۰]؛ یعنی: آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل بیزاری جسته نمی‌گردد؟ [همین امر کافی است] تا انسان خدا باور و مؤمن، لقاء الهی را آرزو نماید؛ بنابراین من در این زمان، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز خسارت نمی‌بینم.

ملاحظه می‌فرمایید که تفسیر معیار زندگی سعادت‌‌مندانه در نزد حسین بن علی(ع)، جز با واژه‌‌ی «حق»، ناممکن خواهد بود.

شناخت حق، زمینه‌‌ی پایبندی به آن:

یکی از بایسته‌های حتمی حق‌گرایی، شناخت و آگاهی نسبت به حق است؛ زیرا انسان تا درباره‌‌ی چیزی – هر چند مفید باشد – معرفت پیدا نکند، گرایشی نیز در او به وجود نخواهد آمد؛ به فرمایش امیرالمؤمنین(ع): «اَلنّاسُ اَعداءُ ما جَهِلوا»[۱۱]؛ یعنی: مردم نسبت به آنچه نمی‌دانند، دشمنی می‌‌ورزند. این مطلب در آنجا اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که در مقابل حق، نیروها و کششهای دیگری که در تضاد آن هستند نیز وجود داشته باشند و این گرایش‌ها نیازمند صبر و مقاومت هم باشد.

در داستان حضرت موسی(ع) و خضر(ع) که در قرآن کریم بیان شده است، جناب موسی پس از پیمودن مسافتی طولانی به حضرت خضر رسید و به او فرمود: آیا اجازه می‌دهی که از تو تبعیت کنم تا تو نیز از علومی که داری به من بیاموزی؟ جوابی که حضرت خضر به ایشان فرمود بسیار درس آموز است؛ ایشان در پاسخ فرمود: «اِنَّکَ لَن تَستَطیعَ مَعیَ صَبراً وَ کَیفَ تَصبِرُ عَلی مَا لَن تُحِط بِهِ خَبَراً» (کهف / ۶۸-۶۷). جناب خضر، صبر در راه آموختن را شرط اساسی این راه می‌داند و می‌گوید: کسی که به چیزی علم و اطلاع ندارد، چگونه در راه آن صبر و مقاومت خواهد نمود؟ لذا حضرت علی(ع) در این خصوص تصریح می‌فرمایند که: «لایَصبِرُ لِلحَقِّ اِلّا مَن یَعرِفُ فَضلَهُ»[۱۲]. بنابراین شناخت مصادیق حق و نیز ویژگی‌ها و مزایای آن، مقدمه‌ساز گرایش به حق و ملازمت با آن خواهد بود.

اهمیت شناخت حق، لزوم شاگردی و آموختن حق از اهل آن را نیز مشخص می‌نماید؛ چرا که طبق سخنی نورانی از امام کاظم (ع) «نصب حق برای اطاعت از خداست و هیچ راه نجاتی نیز جز با اطاعت خدا وجود ندارد و ]البته[ اطاعت خدا به وسیله‌‌ی علم ]به اوامر خدا[ است و علم نیز با تعلم و آموختن حاصل می‌شود»[۱۳]. به همین خاطر است که مسأله‌‌ی علم‌‌آموزی و شناخت حقایق در اسلام، بیش از هر چیزی مورد توجه و تأکید قرار گرفته و آن را از عبادت چند ساله برتر شمرده‌اند.

راه شناخت حق از باطل:

پس از تبیین جایگاه بی‌نظیر حق در زندگی و سعادتمندی انسان و لزوم شناخت آن، مهمترین دغدغه‌‌ی ما راه شناسایی حق خواهد بود. این مطلب زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که حق و باطل با هم مخلوط شده و گرد و غبار امور باطل، شناخت حق را مشکل می‌نماید؛ به قول شاعر:

حقیقت سرایی است آراسته                                   هوا و هوس گرد برخاسته

نبینی که هرجا که برخاست گرد                             نبیند نظر گرچه بیناست فرد؟!

در این وضعیت چه باید کرد و چگونه باید حق را تشخیص داد؟

این درست است که طبق بیان امیرالمؤمنین «عقل، رسول حق است»[۱۴] و با راهنمایی آن می‌توان حقیقت را شناسایی کرد، اما عقل سربازی از سربازان لشکر دل هم هست و چه بسا فضای آلوده، دل فرد را هم تحت تأثیر قرار داده و پیروی از باطل را به نحوی توجیه کند. در اینجاست که باید چاره‌ای دیگر اندیشید.

قرآن کریم در همین راستا راهکار بسیار موفقی را ارائه داده و می‌فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً» (انفال/۲۹)؛ یعنی ای مؤمنان! اگر تقوای الهی پیشه کنید و در امورتان خدا را در نظر بگیرید، خدای متعال نیز به شما قدرت فرقان و تشخیص حق از باطل را عنایت خواهد فرمود.

امام حسین(ع) نیز در سخنانی که یاران و لشکریان حرّ آن را می‌شنیدند، همین نکته را گوشزد نموده و فرمودند: «ای مردم! اگر نمی‌دانید صاحبان حقیقی ولایت چه کسانی هستند، اگر به دنبال جلب خوشنودی حقّید و راه آن را گم کرده‌اید، بدانید که اگر تقوا داشته باشید و گرد و غبار گناه و دنیا‌‌طلبی را از جلوی دیدگان خود بردارید، می‌فهمید که حق با کیست و ولایت از آن کیست و آن، غیر از ما، از آن کسی نیست».[۱۵]

موانع پایبندی و صبر بر حق:

برای خیلی از مردم این پرسش پیش آمده که اگر شناخت حق، عامل و زمینه‌‌ی گرایش به آن است، پس چرا در بسیاری از موارد، با وجود چنین شناختی گرایش و پایبندی به حق دیده نمی‌شود؟

پاسخ این است که گر چه شناخت، زمینه‌‌ی خوبی برای روی آوردن به حق است، اما موانعی نیز در این مسیر وجود دارند که تا آنها برطرف نشوند، امیدی به استقامت در راه حق – به ویژه در هنگام سختی‌‌ها – نخواهد بود. برخی از این موانع عبارتند از:

الف ـ هوای نفس

از مهمترین عواملی که انسان را از پیروی حق باز می‌دارد، تمایلات و هوای نفس اوست. پیامبر اکرم(ص) در ضمن روایتی فرمودند: «اَمَّا اتِّباعُ الهَوی فَیَصَُدُّ عَنِ الحَقِّ»[۱۶]؛ یعنی: تبعیت از هوای نفس، مانع تبعیت از حق می‌‌شود.

وقتی نبی مکرم اسلام (ص)، این‌‌چنین از هوای نفس با نگرانی و به عنوان دشمنی جدی یاد می‌کند، توجه جدّی همه‌‌ی مسلمانان به این دشمن خانگی، ضروری است. گرچه حقیقت نفس، گوهری است که به تصریح قرآن، تفکر در آن راه معرفت به حق است؛ آنجا که می‌فرماید: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی اَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ» (فصلت/۵۳)؛ یعنی: به زودى نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى‏دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است‏.

اما توجه به بُعد مادی و طبیعی – و نه ملکوتی نفس – و پاسخ به خواسته‌های غیر منطقی او، کشنده‌ترین زهر برای انسان و اسلام است؛ بالعکس، تمام سعادت انسان که همانا موافقت و پیروی از حق است، در بی‌اعتنایی به هوای نفس محقق می‌‌شود.

در روایات آمده که فردی خدمت رسول الله (ص) شرفیاب شد و از ایشان راه معرفت حق را پرسید. رسول اکرم (ص) فرمود: «خودشناسى و معرفت نفس». عرض کرد: راه متابعت و پیروى از حق چیست؟ فرمود: «مخالفت نمودن با خواسته‏هاى نفس». عرضه داشت: راه به دست آوردن رضایت و خوشنودى حق چیست؟ فرمود: «دشمن داشتن و بدبینى به نفس». دوباره عرض کرد: راه رسیدن به حق چیست؟ فرمود: «دورى کردن از نفس». عرضه داشت: راه اطاعت و فرمان‌‌برى از حق چیست؟ فرمود: «عصیان و نافرمانى نفس». پرسید: «راهِ به یاد حق بودن چیست؟ فرمود: «فراموش کردن نفس». عرضه داشت: راه نزدیک شدن به حق چیست؟ فرمود: «فاصله گرفتن و دور شدن از نفس». عرض کرد: راه آشنایى و مأنوس بودن با حق چیست؟ فرمود: «وحشت داشتن از نفس و بیگانه شدن با او». باز عرضه داشت: راه بیگانه شدن از نفس چگونه است؟ فرمود: «استمداد و یارى خواستن از حق براى سرکوبى نفس»[۱۷].

ب ـ ترس

حضرت علی(ع) فرمود: «اَلهَیبَهُ تَرُدُّ مِنَ الحَقِّ»[۱۸]؛ براستی که ترس، انسان را از گرایش و پیمودن مسیر حق باز می‌دارد. تنها مروری بر احوال کوفیان در واقعه کربلا کافی است تا انسان، ترس از مرگ و از دست دادن جان را در چهره‌‌ی آنها مشاهده کند؛ آنچه باعث شد که با وجود شناخت حقانیت امام حسین(ع) و باطل بودن حکومت یزید، نه تنها امام را یاری نکردند، بلکه با ترس و رعبی که ابن زیاد ملعون در دل آنها افکنده بود، به جنگ با حسین بن علی(ع) نیز رفتند.

ترس غیر منطقی، در روح انسان مشغولیتی ایجاد می‌کند که توانایی درک حق و صلاح را از دست داده و در نتیجه، او را از صبر و مقاومت در مسیر حق باز می‌دارد. تنها همین خصلت برای ذلت، خواری و رسوایی انسانی که این خصلت زشت در هست کافی می‌‌باشد؛ این همان ننگی است که در تاریخ، برای بسیاری از کوفیان به ثبت رسیده است.

ج ـ طمع و دنیاطلبی

از موانع مهم حق‌گرایی و صبوری در مقابل سختیهایی که در مسیر حق پیش می‌‌آید، طمع ورزیدن به جلوه‌ها و جاذبه‌های دنیایی است. امیرالمؤمنین(ع) طمع را ابتدای هر شرّی و ملاک آن می‌دانند و می‌فرمایند: «اَلطَّمُعُ اَوَّلُ الشَّرّ»[۱۹] و «مِلاکُ الشَّرِّ الطَّمَعُ»[۲۰].

از بارزترین انگیزه‌هایی که در میان اهل کوفه برای عهد شکنی و رویارویی با جبهه‌‌ی حق و امام حسین(ع) مشاهده می‌شود نیز همین دنیاگرایی و طمع رسیدن به مال و منصب دنیوی و زندگی راحت‌تر است. بسیاری از اشراف کوفه با همین حربه از پای درآمدند و این مسأله دلیلی بسیار قدرتمند برای حضور بسیاری از شخصیتهای مهم، چون عمرسعد در جبهه‌‌ی یزسد شد. جاب اینکه وقتی با او درباره‌‌ی جنگ با اهل بیت پیامبر اکرم صلی‌الله و علیه و اله وسلم و علت حضورش در کربلا سخن به میان آمد، گفت: «من قداست آنان را می‌دانم و می‌شناسم، اما عبیدالله بن‌زیاد به من وعده‌‌ی ملک ری را داده است».[۲۱]

دنیاطلبی، درد بی‌درمان و آفت بزرگی است که دین انسان را نابود خواهد نمود و آنهایی را که دین حق را برای تأمین دنیای خود می‌خواستند، رسوا خواهد کرد. امام حسین(ع) فرمود: «اِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى اَلْسِنَتِهِمْ؛ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ، قَلَّ الدَّیَّانُون»؛ یعنی: به راستى مردم دنیاپرستند و دین [فقط] بر سر زبان ایشان است؛ آن را تا آنجا که مایه‌‌ی تأمین زندگى ایشان است، بر زبان جاری می‌‌کنند و آنگاه که آزمونى پیش آید، دینداران (راستین) اندکند».[۲۲]

به نظر می‌‌رسد که این سخن گران‌‌مایه برای گوشزد کردن خطر دنیاخواهی و مانعیت این صفت را برای پایداری در راه حق، برای آنکه مایل به حق باشد، کافی است.

تکلیف‌‌محوری، ثمره‌‌ی حق‌‌محوری:

گاهی اوقات در زمینه‌‌ی علت تصمیم امام حسین(ع) مبنی بر حرکت به سمت کوفه، سؤال‌هایی به ذهن می‌‌رسد که پاسخ نهایی این پرسش‌ها را فقط در حق‌‌محوری امام می‌توان جستجو نمود. صحبت‌‌های ابن عباس با امام در وقت حرکت ایشان از مکه به کوفه، گزارش فرزدق به امام حسین(ع) از وضعیت نامطمئن کوفه و نظایر آن، نشان‌‌دهنده‌‌ی آن است که ایشان از جریاناتی که در کوفه می‌گذرد بی‌اطلاع نیست؛ بلکه راز حرکت امام حسین(ع) چیز دیگری است.

امام حسین(ع) در دیدار با فرزدق جمله‌ای دارد که علت اصلی حرکت ایشان را بیان می‌کند؛  ایشان فرمودند: «اِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ یَبْعُدْ مَنْ کَانَ الْحَقُّ نِیَّتَه»[۲۳]؛ یعنی: اگر تقدیر الهی میان ما و آنچه به آن امید داریم مانع شد، پس کسی که نیتش حق است از حق دور نشده است.

این سخنان حکیمانه، اوج حق‌‌محوری امام را می‌رساند و  نشان می‌‌دهد که حق‌‌محوری امام حسین(ع)، باعث تکلیف‌‌محوری ایشان شده و وقتی صحبت از انجام تکلیف الهی است، نتیجه مهم نخواهد بود؛ زیرا در هر دو صورت – پیروزی و کشته شدن – ظفر و پیروزی از آن اوست و این همان مطلبی است که امام راحل (قدس‌سره) بارها به آن تأکید ورزیدند که: «ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است… ما در کشته شدن و کشتن، پیروزیم»[۲۴]

اقامه‌‌ی حق، کمال حق‌محوری:

همان‌‌طور که در ابتدای این نوشتار به آن اشاره شد، نیک‌‌بختی و به فعلیت رسیدن استعدادها و درک جایگاه حقیقی انسان، در حق‌‌محوری اوست؛ نیز بیان شد که اطاعت و تبعیت از حق در زندگی، تنها نیمی از حق‌‌محوری است و آنچه باعث کمال انسانی می‌شود، اقامه‌‌ی حق می‌باشد؛ چرا که «فَضَّلَ اللهُ المُجاهِدینَ بِاَموالِهِم وِ اَنفُسِهِم عَلَی القاعِدینَ دَرَجَه» (نساء / ۹۵)؛ یعنی: خداوند، مجاهدانى را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان‏ (ترک‏کنندگان جهاد) برترى مهمّى بخشیده‏ است.

بنابر آنچه گذشت، انسانی کمال یافته و لایق مقام خلیفه اللهی است که علاوه بر پیروی حق در زندگی خویش، برای پیروی دیگران و جامعه از حق نیز بستر سازی نموده و به قدر توانایی، زمینه‌‌ی ظهور و فراگیری این فرهنگ را فراهم نماید. سراسر زندگی همه‌‌ی انبیاء و اولیای الهی پُر است از اطاعت حق و جهادی ستودنی در اقامه و احیای آن که از روش‌های گوناگونی در این جهت استفاده می‌نمودند. امام حسین(ع) چه در اطاعت حق در جنبه فردی و چه در اقامه و برپا داشتن حق با حرکت و نهضت عاشورایی، بهترین و گویاترین تصویر را برای ما ساخته‌‌اند. البته اقامه‌‌ی حق سیدالشهدا (ع) مراحلی داشت که مهمترین آنها عبارتند از:

الف ـ اقامه‌‌ی حق با دعوت:

امام حسین(ع) در نامه‌ای که به مردم بصره می‌نویسد، همه را دعوت به آیین حق و اسلام حقیقی نموده و می‌فرمایند: «من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر فرا می‌خوانم؛ زیرا که سنت مرده و بدعت زنده شده است»[۲۵].

حضرت سیدالشهداء (ع) حق محوری در زندگی را تنها به عبادات و اطاعت از خدا در حوزه‌‌ی فردی نمی‌دانند؛ بلکه ایشان تلاش برای احیاء و حمایت از حق را نیز مصداقی روشن از حق محوری می‌شمرند؛ هرچند به قیمت از دست دادن جان باشد. حال چه گویاست این سخن ایشان که فرمود: «ما اَهوَنَ المَوتُ عَلی سَبیلِ نَیلِ العِزِّ وَ اِحیاءِ الحَقِّ»[۲۶]؛ یعنی: در راه رسیدن به عزت و زنده نمودن حق، مرگ چقدر آسان است!»

از این رو دعوت به حق و برپا داشتن آن، یکی از برنامه‌ها و روش‌های اقامه‌‌ی حق توسط حضرت سیدالشهداء است. فرستادن نامه‌ها و حتی حضور نزد بعضی از افراد در مسیر کربلا و دعوت آنها به نصرت و یاری دین خدا، در این راستا می‌باشد که ایشان با تبلیغ و دعوت خود، زمینه‌‌ی تربیت و پرورش‌ حماسی افراد را فراهم می‌آورد.

ب ـ اقامه‌‌ی حق با هجرت:

مهاجران فی سبیل‌الله از جمله کسانی هستند که در قرآن کریم با بزرگی و عظمت یاد شده‌اند و حتی تاریخ مسلمانان با هجرت شخص نبی مکرم اسلام به مدینه آغاز گردیده و به عنوان مبدأ قرار گرفته است.

بُعد دیگر تلاش امام حسین(ع) برای اقامه‌‌ی دین حق، هجرت ایشان است. امام حسین(ع) علت حرکت به کوفه را – که با دعوت کوفیان نیز همراه بود – چنین می‌فرمایند: «اِنَّ اَهلَ الکوفَهِ کَتَبوا اِلَیَّ یَسألونَنی أن اُقدِمَ عَلَیهِم، لما اَرجوا مِن اِحیاء مَعالِمِ الحَقِّ وَ اِمالَهِ البِدَع»[۲۷]

ملاحظه می‌فرمایید که احیای نشانه‌‌ی حق و حقیقت، انگیزه‌‌ی حرکت و هجرت به کوفه از سوی سیدالشهداء (ع) بیان شده است. ایشان تنها به هجرت شخصی اکتفا ننمودند، بلکه دیگران را نیز برای این هجرت مقدس و دفاع از حقیقت تشویق نمودند و هنگام حرکت از مکه به عراق، یاران را فراخوانده و فرمودند: «مَن کانَ باذِلاً فینا مُهجَتَهُ، مُؤَطِّناً عَلی لِقاءِ اللهِ نَفسَهُ فَلیَرحَل مَعَنا»[۲۸]؛ بنابر این ایشان «در این دعوت، دو مشخصه را برای مهاجران مطرح فرمود که تحقق این دو شرط، زمینه‌ساز این هجرت مقدس است: آمادگی برای بذل خون و آمادگی برای دیدار خدا».[۲۹]

ج ـ اقامه‌‌ی حق با جهاد و شهادت:

مبارزه‌‌ی مسلحانه تا سرحدّ شهادت، یکی دیگر از روش‌های همه‌‌ی انبیاء و اوصیاء – از جمله سیدالشهدا(ع) – برای بسترسازی جامعه جهت روی‌ آوردن و پایبندی به حق می‌باشد. در زیارت اربعین امام حسین(ع) می‌فرمایند: «بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حَیرَهِ الضَّلالَهِ».[۳۰]

ایشان برای برپایی حق و در راستای حق‌‌محوری در زندگی خویش، حتی حاضر شدند که جان پاک خویش را برای حفظ دین حق فدا نمایند:

دین خدا عزیزتر است از وجود ما                            این دست و پا و چشم و سر و جان، فدای دوست

اساساً وظیفه‌‌ی هر مسلمانی است که وقتی می‌بیند دین خدا در معرض نابودی قرار گرفته، برای دفاع و حمایت از او بپا خیزد و قیام نماید؛ این، خود گویاترین گزاره‌‌ی دین برای تربیت حماسی انسان و نیل او به کمال، به شمار می‌رود. سیدالشهداء (ع) نیز به عنوان امام المسلمین، سزاوارترین شخص برای این مهم می‌باشد؛ کما اینکه خود ایشان فرمودند: «اَنَا اَولی مَن قامَ بِنُصرَهِ دینِ اللهِ وَ اِعزازِ شَرعِهِ وَ الجِهادِ فی سَبیلِهِ لِتکونَ کَلَمَهَ اللهِ هِیَ العُلیا»[۳۱]؛ یعنی: برای یاری دین خدا، عزت بخشی به شرع او و جهاد در راهش برای اینکه کلام خداوند بلند مرتبه شود، من سزاوارترین شخصم.

به راستی که عاشورا تجلی‌‌گاه این تکلیف بزرگ بود؛ از این رو می‌بینیم که همه‌‌ی یاران ایشان که تربیت حماسی اسلام در آنها بارور شده بود، قاطع و مصمم، برای یاری دین حق حاضر شدند که جان خویش را نیز نثار نمایند. یکی از این افراد برجسته، حضرت ابوالفضل العباس می‌باشد. ایشان در رجزی که در روز عاشورا بعد از بریده شدن دست مبارک خویش می‌خواندند، بر حمایت همیشگی از دین تأکید کرده و فرمودند: «وَ اللهِ اِن قَطَعتُموا یَمینی اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی».[۳۲] در زیارات شهیدان کربلا هم مسأله‌‌ی نصرتِ حقیقت تجلی به خصوصی دارد؛ چنانچه می‌گوییم: «اَلسّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اللهِ وَ اَنصارَ رَسولِهِ… وَ اَنصارَ الاِسلامِ»[۳۳]

امید است که ما نیز بتوانیم از بُعد تربیت جهادی و حماسی نهضت عاشورای امام حسین(ع) بهره‌‌ی کامل برده و به جایگاه واقعی و کمال حقیقی خویش دست یابیم.

[۱]. میزان الحکمه، ج۲، ص ۱۲۴

[۲]. کافی، ج۲ ص۹۱

[۳]. فرهنگ جامع نوین، ذیل ماده

[۴]. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ذیل ماده

[۵]. مفردات راغب، ذیل ماده

[۶]. تصنیف غررالحکم ۶۸ ـ ۶۹

[۷]. تصنیف غررالحکم، ص ۱۶۷

[۸]. تصنیف غررالحکم، ص۶۸

[۹]. الارشاد، ج۲، ص۸۲

[۱۰]. اللهوف، ص۷۹

[۱۱]. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۷۲

[۱۲]. تصنیف غررالحکم، ص۷۰

[۱۳]. کافی، ج۱، ص۱۷

[۱۴]. تصنیف غررالحکم، ص۵۰

[۱۵]. الارشاد، ج۲، ص۷۹

[۱۶]. کافی، ج۱، ص۴۴

[۱۷]. عوالی اللآلی، ج۱، ص ۲۴۶

[۱۸]. کافی، ج۲، ص۳۹۳

[۱۹]. تصنیف غررالحکم، ص ۲۹۷

[۲۰]. همان

[۲۱]. کشف الغمه، ج۲، ۲۵۸

[۲۲]. تحف العقول، ص۲۴۵

[۲۳]. الارشاد، ص۲۰۱

[۲۴]. صحیفه نور، ج۱۳، ص ۶۵

[۲۵]. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۶

[۲۶]. وقعه الطف، ص ۱۷۷

[۲۷]. الاخبار الطول، ص ۲۴۶

[۲۸]. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۶۷

[۲۹]. پیام‌های عاشورا، محدثی، ص۲۳۰

[۳۰]. مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص۴۶۸

[۳۱]. موسوعه کلمات امام‌حسین(ع)، ص ۳۳۶

[۳۲]. بحارالانوار، ج۴۵، ص ۴۰

[۳۳]. مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین، ص۴۴۰

دکمه بازگشت به بالا