دنیای امروز دنیای تشیکلات

سخنی از امام موسی صدر

 اشاره:

امام موسی صدر، روحانی عالم و روشنفکری است که نظرات او در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی، هنوز از تازگی و طراوت برخوردار است.

متن زیر بخشی از سخنرانی ایشان در سال ۱۳۴۴ در جمع روحانیون و مبلغین برجسته حوزه علمیه قم از جمله شهید مرتضی مطهری، شیخ مرتضی حائری و … می‌باشد که ضرورت بازنگری در شیوه‌های تبلیغ دین را مورد توجه قرار داده است.

برای پیشرفت دین حق باید تلاش کرد

 شما تصور می‌کنید که حق مطلق، خود به خود و بدون تلاش، پیش می‌رود؟ این حرف درست نیست آقا! بنده عبارتی از پیغمبر اکرم (ص) در روز «بدر» برای آقایان می‌خوانم، ببینید از این حرف چه در می‌یابید. پیغمبر (ص) در این دعا می‌فرماید که: اللهم ان تهلک هذه العصابه فلن تعبد بعد. یعنی خدایا، اگر این دسته کشته شوند، کسی دیگر عبادتت را به جا نمی‌آورد. عجب! معلوم می‌شود که اگر مردانی، محمدی، فداکارانی و اصحابی برای دین خدا تلاش نکنند، خدا عبادت نخواهد شد!  دیگر از عبادت خدا که ما چیزی بر حق‌تر نداریم؟ پس این که دل ببندیم که دین ما حق است، مذهب ما حق است و خود به خود راه خودش را باز می‌کند، به نظر بنده درست نیست. خیر. اگر ما تلاش نکنیم، همین دین حق و همین مذهب حق، آن طور که لازم است پیش نمی‌رود، یا کمتر پیش می‌رود.

این آقایان، همین دین را، همین روشهای ترک دنیایی و غیرطبیعی و ناهماهنگ با ذات انسانیشان را، با تبلیغات، به شدت در اعماق قلبهای مردم نشانده‌اند.

چهارده کشیش برای تبلیغ به کشور اوگاندا رفتند. اوگاندا یکی از کشورهای آفریقایی است. که آقایان حتما اسمش را شنیده‌اند. چهارده کشیش به آنجا رفتند و بومیان آفریقایی آنها را خوردند! شما خیال می‌کنید که از هدفشان دست کشیدند؟ خیر. چهارده زن تارک دنیا و دختران راهبه را به جای آنها فرستادند و مشغول تبلیغات شدند. آقا منفی بافی هم نباید کرد که بنشینیم بگوییم: «آنها استعمار می‌کنند.» خیلی خوب، اما اگر فداکاری نمی‌کردند، نمی‌توانستند بروند. آنها رفتند و تبلیغ کردند. الان عده مسیحیان اوگاندا نسبت به پنجاه سال پیش صد برابر شده است.

جنوب سودان را ببینید، و ببینید که از سه سال پیش که کشیش‌ها را بیرون کردند، چه حوادثی در آنجا پیش آمده است، که بالاخره هم ممکن است خدای نکرده به جدایی جنوب سودان از شمال آن منجر شود.

«ماسینیون»، مستشرق بزرگ فرانسوی را، که روح اسلامی دارد، می‌شناسید، و حتماً شنیده‌اید که در یکی از مجامع پاریش اعلام کرده است که اسلام دینی خدایی است. او کتابی به نام سالنامه دنیای اسلامی در ۱۹۵۴ دارد که به چاپ رسیده است. ماسینیون در این کتاب می‌نویسد که طی سال ۱۹۵۴ شش میلیون نفر در آفریقای سیاه مسلمان شدند، اما با تبلیغات مسیحیها و تلاشهای توتمیست و طرفدار درخت و روباه، بعد از این که مستقل شدند، دیدند که دینشان در عمل پاسخگو نیست. لذا به فکر دینهای آسمانی و جهانی افتادند. یهودیت، که دینی عنصری است کسی را نمی‌پذیرد، مگر از راه بهاییها. چون بهاییها دست یهودیها هستند ـ فراموش نکنید. بنابراین، متوجه شدند که یا به مسیحیت یا به اسلام باید متوسل شوند. آنها دیدند که اسلام دینی است که سابقه استعمار و غارتگری ندارد. از طرفی عقاید اسلامی روشن و واضح است. یک خدا دارد، نه سه تا، و عقادیش پیچیده نیست. پس اولا دینی است که سابقه استعمار ندارد، ثانیا پیچیدگی و مشکلی در اعتقادات ندارد، ثالثا احکام عملی و سهلی دارد. این است که به اسلام روی آوردند. شش میلیون نفر در سال ۱۹۵۴ مسلمان شدند.

خوب. اما بعد چه شد؟ به دلیل نبودن تبیلغ و مبلّغ اسلامی، نتیجه این شد که آمدند و آبروی اسلام را بردند. گفتند ببینید این مسلمانها چقدر عقب افتاده‌اند! ببینید چقدر در کشورهایشان کودتا رخ می‌دهد! ببینید چقدر کثیف‌ند! ببینید چقدر سطح علمشان پایین است! ببینید که در تمام این مدت، حتی یک جایزه «نوبل» را هم مسلمانها نبردند.) چون مسیحیان تمدن اروپایی را با تمدن مسیحی خلط می‌کنند. در حالی که تمدن اروپایی هیچ ربطی به مسیحیت ندارد. تا وقتی که کلیسا در اروپا قدرت داشت، این تمدن جدید نبود. تمدن جدید، علی رغم مسیحیت در اروپا به وجود آمد، و اصلا تمدنی وثنی است نه تمدنی مسیحی ( به هر حال، گفتند که تمدن داریم و چنین و چنان … به هم به واسطه همین دیرهایی که عرض کردم وارد عمل شدند. بچه مریض آفریقایی را وقتی یک مؤسسه سالم می‌کند آقا، بی سواد را که باسواد می‌کند و بعد هم به دانشگاه می‌فرستد، بی پول را که پول دار می‌کند، بی‌تربیت را که تربیت می‌کند، می‌دانید چه عاطفه‌ای نسبت به این پدران تربیت کننده در او ایجاد می‌شود؟

شخصی در سِنگال هست که شاهدی بر این سخن است. سنگال یک کشور آفریقایی است که ۹/۹۹ درصد مردم آن مسلمان و ۵/۰ درصد آن مسیحی‌اند. با این حال، رئیس جمهور این کشور مسیحی است که سینگور نام دارد. سینگور یک بچه مسلمان و اتفاقاً یک بچه آخوند است. مسیحیها او را زیر بال و پر گرفتند و به مدرسه فرستادند تا باسواد شد. بعد هم او را به اروپا فرستادند تا استاد عظیم دانشگاه شد. وی الان یکی از فرهنگیان و باسوادهای بزرگ دنیاست که مسیحیان و مسلمانان سنگال در مقابل مقام علمی او تعظیم می‌کنند، و اخیراً هم رئیس جمهورش کردند. پس بنابراین، مردم را به واسطه سعی در بهبود وضع دنیاییِ آنها جذب می‌کنند.

این هم داستان دیرها. آن داستان کلیساها بود که ملاحظه فرمودید که در هیچ نقطه دنیا یک مسیحی نیست که بدون رهبری دینی باشد و اگر تنها یک خانواده مسیحی در دهی بود، وضع کلیسایش مرتب و وضع کشیشش مرتب است. این هم وضع دیرهایشان، مؤسسات فرهنگی‌شان، دانشگاه‌هایشان، بیمارستان‌هایشان و دیگر سازمانهای عجیب و غریبشان، که واقعاً شگفت‌آور است. اینها یک ذره از کار مسیحی‌هاست.

دنیای اهل سنت

حالا بیاییم سراغ سنّیها ـ زُمَلاء و برادران دینی خودمان. آنها هم تا حدودی منظم‌اند. الآن در آفریقای سیاه، در لبنان و در کشورهای دیگر، مبلغین فراوانی از الازهر می‌بینیم. در شهری که من زندگی می‌کنم، مردی هست به نام شیخ محی الدین حسن، که از الآزهر فارغ التحصیل شده و در آنجا به وظایفش سرگرم است. هم وضع سَنّیهای صور را اداره می‌کند و هم فلسطینی‌های پناهنده به آن منطقه را. هم نماز جماعتش را می‌خواند و هم به خوبی به همه آنان می‌رسد.

مؤسسات دیگری نیز دارند که با مؤسسات مسیحی مشابه است. مثلاً در لبنان مؤسسه‌ای دارند به نام «المقاصد الخیریّه الاسلامیه». برادران سنی ما هم شروع کرده‌اند. الآن متجاوز از ۱۸۰ مدرسه در دهات احداث شده است، مدرسه‌هایی کوچک، حتی در دهات شیعه‌نشین! آثار کار آموزشی را هم می‌دانید چقدر است؟ بند الآن دِه‌هایی در بعضی مناطق می‌شناسم که، در اثر کار همین مدارس، جوانانشان تقریبا سنی شده‌اند. برای پدرانشان هم فرقی نمی‌کند. در تمام نقاط دانشگاهشان مرتب و دارالتبلیغشان فعال است. در بیروت هم مؤسسه‌ای دارند به نام «ازهر». تمام مناطق لبنان کنترل و احصاء شده است، و برای تبلیغ و مدرسه نیرو فرستاده می‌شود. البته ازهر غیر از این که مبلغین حضوری می‌فرستد، مبلغین غیرحضوری نیز از مصر می‌آورد، که همان معلمها و فرهنگیها هستند. اینها یک سلسله دوره‌های خاص می‌بینند و به مناطق می‌روند.

اما وضع ما

آن داستانِ مسیحیها، این هم داستان برادران دینیمان، سُنّیها؛ آن هم به طور اجمال. اما ما! ما شیعیانِ مرتضی علی! ما مردمی که اسلامِ خدا را با طاهرترین مذهبش معتقد و پیرویم! ما وضعمان چگونه است؟ تشکیلاتمان چگونه است؟ من چون در اینجا نشسته‌ام، که عرض کردم فجر امید است، آزادم که این حرف را بزنم! و اِلّا اگر در غیر اینجا و در غیر این مؤسسه بود، این حرف به نظرم ویرانگر می‌آمد! یعنی امیدتان را قطع می‌کرد!

آقا، شما یک نفر را به من معرفی کنید که عدّه روحانیون را در ایران بداند! شما که افرادتان را نمی‌شناسید، چطور می‌خواهید کار کنید؟

چند تا شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید!

چند تا روحانی شیعه در دنیاست؟ بفرمایید!

چند تا روحانی در ایران است؟ بفرمایید!

مقدار تحصیلاتشان چقدر است؟ چند تا مسجد در ایران است؟ صلاحیت روحانیونی که در مناطق کار می‌کنند چقدر است؟ ارتباطشان با هم چگونه است؟ اگر یکیشان مریض و گرفتار شد، به چه وسیله‌ای می‌شود به او کمک کرد؟ من خیلی معذرت می‌خواهم که این مطالب را در حضور آقا (مرحوم آیت‌الله العظمی شریعتمداری) عرض می‌کنم!

اصلاً این حرفها چیست؟ آقایان، ما کجا می‌خواهیم زندگی کنیم؟ در کدام دنیا؟ نتیجه‌اش هم می‌دانید چیست؟ این است که نه تنها مسیحیان از ما می‌برند، نه تنها یهود‌ی‌ها از ما می‌برند، نه تنها سنّی‌ها دارند از ما پیش می‌افتند! ما هم در خواب خوش فرو رفته‌ایم که «آقا ابداً! شیعیان مرتضی علی مگر ممکن است برگردند؟» بله آقا. بنده دیده‌ام شیعه مسیحی شده! دیده‌ام سنی شده! دیده‌ام شیعه وهّابی شده! شما ممکن است دیده باشید، ممکن هم هست ندیده باشید! اینجا با دلی خوش نشسته‌ایم، به حقّانیت خودمان اعتماد داریم، و خیال می‌کنیم که مطلب تمام شده است. کجا تمام شد آقا! آخر مگر می‌شود بی تبلیغ و بدون سازمان دهی پیش رفت؟

اقلاً ما همان قسمت مساجدمان را منظم کنیم. تبلیغاتمان را منظم کنیم. در دعوتمان هماهنگی به وجود بیاوریم. آقا، بنده پای این منبر می‌روم یک چیز می‌شنوم، پای آن منبر چیزی دیگر! اصلاً متناقض! اصلاً نامربوط! این منبری یک چیز می‌گوید، و آن یکی چیزی دیگر! من چطور می‌توانم با این تبلیغاتِ متناقض ایمانم را باور کنم و رشد دهم؟ به هیچ وجه ممکن نیست چنین چیزی تحقق یابد!

ما اصلاً خواب هستیم! این کارهایی که حالا می‌خواهیم بکنیم باید ۵۰ سال پیش، بلکه ۱۵۰ سال پیش، شروع می‌کردیم. امیدوارم که به سرعت پیش برویم. چون در خطاب آقا در روز افتتاح شنیدم که می‌گویند امتیاز روحانیت شیعه این است که وابستگی به جایی ندارد، هر قدر بخواهد، می‌تواند تکاپو کند. امیدوارم این حسن ظن بجا باشد. ما آقا وضعمان خیلی عجیب است! مسیحیها را عرض کردم. کاشکی آنان بودند. حقیرترین و بی‌مایه‌ترین مذاهب دارند فرزندانمان را از دست ما خارج می‌کنند. بنده در اصفهان و در شیراز مشاهده کردم که تبلیغات بهایی‌ها شدیداً نظم و وسعت دارد، با هیئتهای ۹ نفری، سفرهای تشویقی، و این جور بازیها.

باید در مقابل اینها آماده شد. اگر فرزند این دنیا هستیم، دنیایی که والسماء رَفَعَها و وَضَعَ المیزان دنیایی که همه چیزش منظم است، اگر منظم نباشیم، محکوم به مرگیم و فرزند این دنیا نیستیم. در عصری که همه چیزش به صورت مؤسسه درآمده، باید خودمان را سازمان دهیم و منظم کنیم. بنده در یک ساعت چقدر دیگر می‌توانم بیشتر از این بگویم؟ این از مؤسسات مسیحیها، آن هم شمّه‌ای از مؤسسات سنّیها. در مقابل اینها آقا، ما باید خودمان را منظم کنیم. واقعاً سؤال اول این است که ما اصلاً چه تعداد روحانی داریم؟ کجاها روحانی داریم و کجاها نداریم؟ وضع دینی مناطق چه جور است؟ دهات چه وضعی دارند؟

حالا نگویید این کار را نجف باید بکند، پایین باید بکند. همه‌مان مسئولیم. همه‌مان باید برای چنین هدفی همکاری کنیم. کار را منظم کنیم! مناطق را تفسیر کنیم. احصاء و آمار دقیقی از دهاتمان، از اوضاع شهرها و مناطقمان، از روحانیونی که در آنجا هستند، از این که چقدر پیش یا عقب رفته‌اند، تهیه کنیم.

البته ما حالا انتظار نداریم که مؤسساتی شکل بگیرد، مدارسی به وجود بیاید، درمانگاههایی به وجود بیاید، بیمارستانهایی به وجود بیاید، و مدارس حرفه‌ای به وجود بیاید. اگر اینها هم بشود که چه بهتر، امیدوارم که بشود؛ ولی اولین قدم، هماهنگی در دعوت است. و ما هنوز این هماهنگی را در یک شهر و حتی در یک مجلس نداریم. سه تا منبری بالای منبر می‌روند، هر کدام یک جور حرف می‌زنند، یکی از این طرف می‌رود، دیگری خلاف آن می‌رود. اینها کی باید علاج شود آقا؟ چه وقت؟

حالا، اگر چنین سازمان‌دهی‌ای به وجود آمد، اگر چنین هماهنگی‌ی درست شد، اگر چنین روش صحیحی اتخاذ شد، آن وقت کار ما خیلی خوب پیش خواهد رفت. برای این که یک کمی هم در آخر سخنم، با حلوای پسین و ملح اول، به قول نظامی، دهانتان را شیرین کرده باشم، عرض‌ می‌کنم که اگر به طور منظم و سازمان یافته کار کنیم، خیلی زودتر و بهتر می‌توانیم جلو برویم…

دین ما دین زندگی است

در آن ولایتی که ما هستیم گفته می‌شود که بهترین شیوه دعوت الی الله، یعنی دعوت مردم به سوی خدا، سبکی است که ما داریم. از بنده دعوت کردند در مؤسسه‌ای در لبنان به نام «دیرالمخلص» سخنرانی کنم. دو تا مؤسسه در کنار هم هست: یکی متعلق به راهبان است و دیگری متعلق به راهبات. این طرف کشیش می‌پروانند و حوزه علمیه آنهاست، آن طرف هم دختران تارک دنیا می‌پرورانند. در این مؤسسه از بنده دعوت کردند که صحبت بکنم. در راه،که از صور به سوی دیرالمخلص می‌رفتم، معاون مطرانِ دیر هم سفرِ بنده بود. در راه به بنده گفت که این جوانها دنیا را ترک نموده و خودشان را از لذات دنیا محروم کرده‌اند. دنیا هم امروز خیلی فریبنده شده است. این است که اگر بتوانی اینها را در این جهاد و فداکاریشان تشویق و تقدیر کنی، کار خوبی است. گفتم خیلی خوب.

بنده ساعتی در این مجلس صحبت کردم. خدا شاهد است این را که عرض می‌کنم نه برای خودنمایی است، بلکه برای این است که آقایان را دلخوش بکنم، که روش تبلیغاتی و حقایق علمی که ما داریم، بسیار بسیار جلوتر، عمیق‌تر و مؤثرتر از حقایق علمی است که دیگران دارند. در این صحبتی که کردم، بعد از مدتی، رئیس دیر به مدیر کل تبلیغات لبنان، که او هم مسیحی است،گفته بود: آن روحانیتی که سیّد موسی ظرف یک ساعت در محیط دیر ما پراکند، بیش از روحانیتی بود که در مدت شش سال ما به اینها داده‌ایم!

امیدوارم که حمل بر خودنمایی نفرمایید. این یک حقیقت است که مربوط به بنده نیست. مربوط به آن دین مطهری است که می‌گوید: اگر زراعت بکنی عبادت و سجودت خداست؛ اگر با زنت حسن معامله بکنی عبادت و سجود است؛ اگر در بازار تجارت بکنی عبادت و سجود است؛ آن دینی که می‌خواهد همیشه در همه جا و همه وضع انسان به یاد خدا باشد و هیچ چیز را با ذکر خدا و یاد او منافی نمی‌داند؛ آخر در مقابل این دین، مسیحیها هستند، که اصلاً عبادت را جز در کلیسا و جز در شرایطی خاص ممکن نمی‌دانند. یک کشیش نوظهوری هست به نام «فیلاردوشارمان» که او هم از علمای بزرگ است. این کشیش آمد و عنوان نمود که: عبادت تنها این نیست که در شب عید کریسمس و ولادت مسیح (ع) آن خمیر مخصوص را با آن آب مخصوص مخلوط کنید و بخورید؛عبادت تنها این نیست. گفته است که: شما حتی اگر سنگی را بردارید و جاده‌ای را صاف کنید، این عبادت است. وقتی وی این حرف را زد، کتابهایش تحریم گردید و تا مدتها خوانده نشد. رنگ کفر حالا تازه آهسته آهسته دارد از روی فیبلردوشارمانِ کشیش زدوده می‌شود. این در حالی است که هزار و سیصد سال پیش پیغمبر ما به ابوذر می‌گوید: حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن. دین ما اصلاً برای زندگی است. دین ما در کارخانه، در مدرسه، در بیمارستان، در زمین کشاورزی، در بازار و در همه جا، همراه ماست. این دین است که می‌تواند زندگی کند. حتی عبادات ما چنین سمت و سویی دارند. سخنی را نقل می‌کنم که متعلق به بنده نیست، بلکه مال شخصی اتریشی به نام «محمد اسد» است که سی چهل سال پیش مسلمان شده و فعلاً در شهر طنجه در کشور مغرب ساکن است. بسیار مرد خوبی است و حرفهای خیلی خوب دارد. او می‌گوید: در عبادتهای اسلامی، از قبیل نماز و حج، سعی شده است تا هر دو جنبه دنیا و آخرت، و جسم و روح، با هم توأم شوند. وی مثلاً می‌گوید که ممکن بود در مورد نماز به ما بگویند: همین طور تکیه دهید و توجه قلبیتان به خدا باشد. اما نگفته‌اند. به جای آن، در حالی که قلبت پیش خداست، رکوع می‌کنی، سجود می‌کنی، تکبیر می‌گویی، ذکر می‌گویی، یعنی هم بدنت کار می‌کند و هم قلب و روحت کار می‌کنند. قلبت متوجه خداست، اما، هم زمانِ با آن، اعمالی از تو صادر می‌شود، تا عادت کنی که حتی در حین عمل خارجی هم متوجه خدا باشی، تا بتوانی در بازار هم که هستی متوجه خدا باشی، تا بتوانی در حین کشاورزی هم متوجه خدا باشی. مقصود آن است که دین ما و دین زندگی است؛ دین ما دین سلامتی و صلح و صفاست. اگر بتوانیم، از نظر شکل و از نظر سازمان‌دهی، وضع خودمان را مرتب کنیم، هزارها هزار امید است.

امیدوارم به برکت حقانیت این دین، و صفا و خلوص قلوب این بردران عزیز، که با این روح پاک و مطهر از همه چیزِ این دنیا گذشته‌اند، بتوانیم این حقیقت را با شکلی منظم و موزون به دنیا عرضه بداریم تا، در ظرف مدتی کوتاه، عقب ماندگی چهارصد پانصدساله را جبران کنیم. و السلام علیکم و رحمهالله و برکاته.

دکمه بازگشت به بالا