اشاره
دموکراسی و مشارکت مردم در سرنوشت خویش، گاه به مفهومی رمانپیچ و در ظاهر زیبا تبدیل میشود؛ شکلاتی خوشمزه جهت سرگرم کردن ملتها؛ دست به دست گشتن قدرت در بین عدهای معدود؛ موج سواری بر مردم، عادت سیاستمداران دنیای امروز است. گویا استعمار جامهای نو بر تن کرده و با حربه آرای فانتزی مردم به تکتازی ادامه میدهد.
در نظام دینی مقبولیت حاکمان در دستان قدرتمند مردم رقم میخورد و مشروعیت آنان در سایهسار ولایت سرانجام میگیرد. مردمسالاری دینی مفهومی بدیع، پیشرو و الگویی عدالتمحور جهت خدمت حاکمان است.
این مقاله به تجزیه و تحلیل این مفهوم از دیدگاه رهبر انقلاب میپردازد.
سرآغاز
در جهان بینی اسلامی، خداوند سبحان که خالق، مدبّر و قادر مطلق است، بر جهان و انسان حاکمیت دارد و در این حاکمیت هیچ کس شریک او نیست. بنابراین، ولایت و سرپرستی جوامع بشری به طور ذاتی و اوّلی از آن اوست. خداوند متعال ولایت پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام و در زمان غیبت، فقیهان واجد شرایط را در طول ولایت خود قرار داده است.
استناد مشروعیت حکومت اسلامی به حاکم علی الاطلاق، باعث شده است که اندیشمندان مسلمان درباره نقش و جایگاه مردم، برداشتهای متفاوتی داشته باشند. هرچند که هیچیک نقش مردم را انکار نمیکنند، اما در تأثیرگذاری و تعیینکنندگی این نقش دیدگاههای متفاوتی دارند؛ بعضی نقش مردم را در کارآمدی و برخی دیگر در مشروعیت نظام جستجو میکنند و گروهی نیز مقبولیت مردمی را شرط اعمال ولایت میدانند.
به طور کلی در میان اندیشمندان مسلمان دو دیدگاه عمده وجود دارد:
یک دیدگاه، حاکمیت را از آنِ خداوند دانسته، اما خواست عمومی و انتخاب مردمی را بر احکام دینی مقدم میداند. در این دیدگاه نظر و خواست اکثریت مبنای عمل دولت اسلامی قرار گرفته و عمل اکثریت، مشروعیت آفرین و الزامآور تلقی شده است؛ به گونهای که نوع، مدل و روش حکومت اسلامی را مردم تعیین می کنند.
اما دیدگاه دیگر، حاکمیت را از آنِ خداوندی میداند که به نیازها و کمبودهای انسان آشناست و با توجه به آن، قوانین خاصی مقرر فرموده تا با عمل به آنها به سعادت برسند. در این دیدگاه، خواست مردم در چارچوب احکام دینی، پذیرفته شده و مردم مسلمان برای اجرای دستورات الهی و بر اساس دین الهی در حکومت مشارکت میکنند و خواستههایشان نیز فراتر از دین الهی نمیرود. این دیدگاه که امروزه به «مردم سالاری دینی» تعبیر میشود، از سوی برخی از فقهای شیعه مورد توجه قرار گرفته و مقام معظم رهبری نیز با ارائه مدلی خاص، آن را تئوری پردازی کردهاند.
در این روش، گرچه رأی و نظر مردم مورد توجه قرار گرفته، اما از ارزشها و فضائل اخلاقی نیز غفلت نمی شود؛ بلکه محوریت با ارزشهاست و حکومت اسلامی حق ندارد به بهانه مردمداری، روش تساهل و کمرنگ کردن ارزشهای دینی را به کار گیرد. مردم مسلمان نیز خواستار آزادی و دموکراسی در سایه دین هستند و اصول و روشهای ضد دینی را بر نمیتابند؛ چنانکه مقام معظم رهبری به صراحت به این نکته توجه دادهاند: «روشهایی که برای کسب قدرت و حفظ آن به کار گرفته میشود، باید روشهای اخلاقی باشد. در اسلام کسب قدرت به هر قیمتی وجود ندارد و روشها خیلی مهم اند».۱
اساساً شیوههای حکومت متفاوت است. یکی از روشهای حکومتی، دموکراسی است که در ادامه به بررسی آن می پردازیم.
تعریف دموکراسی
دموکراسی به مفهوم جدید آن، به معنای حاکمیت مردم است. پیشینه این اصطلاح به آتن در قرن پنجم قبل از میلاد باز میگردد که در آن دموکراسی به معنی «حکومت مردم بر مردم و برای مردم» آمده است. دموکراسی از دو لفظ یونانی «Demos» به معنای عامه مردم و «krafos» به معنای قدرت، حکومت، اداره امور و حاکمیت، گرفته شده است.
افلاطون این مفهوم را به کاربرد و آن را در ظاهر، از همه حکومتها زیباتر دانست؛ به این بیان که همچون لباس رنگارنگ که زنان و کودکان از آن فریفته میشوند، دموکراسی نیز ظاهری فریبنده دارد.۲ البته وی چنین حکومتی را به صلاح مردم و مطلوب نمیداند و همچون ارسطو این مدل حکومتی را به مردم عصر خود پیشنهاد نمیکند.
امروزه تعاریف متعددی از دموکراسی شده است. بسیاری آن را یک سیستم خاص، شکلی از حکومت یا روشی حکومتی میدانند که گروهی به نام اکثریت مردم میتوانند کنترل سیاسی خود را اعمال کنند.۳
در مجموع، میتوانیم مردم سالاری را به مفهوم حکومت به وسیله مردم یا اداره جامعه توسط تعداد زیادی از مردم یا امکان تجلی مشارکت عملی مردم در تعیین و تغییر خط مشیهای حکومتی بدانیم.
تعریف مردم سالاری دینی
با توجه به تعریف مردم سالاری، لازم است تعریف کوتاهی از دین نیز داشته باشیم. دین عبارتست از: «مجموعه گزارهها و آموزههای دستوری و ارزشی (بایدها و نبایدها، شایدها و نشایدها) سازوارهای که درباره تبیین هستی و تنظیم مناسبات آدمی از سوی هستی پرداز، از رهگذر وحی نبوی و هدایت فطری و عقلانی برای تمهید کمال و تأمین سعادت بشر است.»۴
و اما مردم سالاری دینی؛ «برخی، مردم سالاری دینی را ترکیبی از دو واژه مردم سالاری و دینی دانستهاند؛ در حالی که بسیاری از نظریهپردازان اسلامی آن را واژه مرکب نمیدانند. آنان قائل اند که مردم سالاری دینی به معنای ترکیب دین و مردم سالاری نیست، بلکه یک حقیقت واحد در جوهره نظام اسلامی است؛ یعنی اگر بنا باشد نظامی بر مبنای دین شکل گیرد، بدون پذیرش مردم ممکن نیست. ضمن آنکه تحقیق مردم سالاری واقعی هم بدون دین امکانپذیر نیست».۵
این واژه، نخستین بار طی سالهای اخیر از سوی مقام معظم رهبری برای توصیف و تبیین نظام جمهوری اسلامی به کار رفت و سپس مورد توجه جدیتر نویسندگان و تحلیلگران قرار گرفت. بنابراین، در تبیین اصطلاح مردم سالاری دینی، باید مردمی بودن را از دیدگاه ایشان دریافت.
«مردمی بودن حکومت، یعنی نقش دادن به مردم در حکومت، یعنی مردم در اداره حکومت و تشکیل حکومت و تعیین حاکم و در تعیین رژیم حکومتی و سیاسی نقش دارند. اگر یک حکومت ادعا کند که مردمی است، باید به معنای اوّل هم مردمی باشد، یعنی مردم در این حکومت دارای نقش باشند [و هم] در تعیین حاکم. در حکومت اسلام، مردم در تعیین شخص حاکم دارای نقش و تأثیرند».۶
«مردم سالاری، یعنی اعتنا کردن به خواستههای مردم، یعنی درک کردن حرفها و دردهای مردم، یعنی میدان دادن به مردم».۷ و «اجتماع مردم سالاری، یعنی اجتماعی که مردم در صحنهها حضور دارند، تصمیم میگیرند، انتخاب می کنند».۸
«در جامعهای که مردم آن جامعه اعتقاد به خدا دارند، حکومت آن جامعه باید حکومت مکتبی باشد؛ یعنی حکومت اسلامی و شریعت اسلامی. احکام و مقررات اسلامی باید بر زندگی مردم حکومت کند و به عنوان اجرا کننده این احکام در جامعه، آن کس از همه مناسبتر و شایستهتر است که دارای دو صفت بارز و اصلی است [: فقاهت و عدالت]».۹
به نظر میرسد تبیین مقام معظم رهبری درباره مردم سالاری دینی تمام کننده بحث باشد:
«جمهوری اسلامی [هم بر این] دو پایه استوار است: یکی جمهوری، یعنی آحاد مردم و جمعیت کشور؛ آنها هستند که امر اداره کشور و تشکیلات دولتی و مدیریت کشور را تعیین میکنند و دیگری اسلام، یعنی این حرکت مردم بر پایه تفکر اسلام و شریعت اسلامی است… . در چنین کشوری اگر حکومتی مردمی است، پس اسلامی هم است».۱۰
«[در چنین] نظام اسلامی، یعنی مردم سالاری دینی، مردم انتخاب میکنند، تصمیم میگیرند و سرنوشت اداره کشور را به وسیله منتخبان خودشان در اختیار دارند؛ اما این خواست و اراده مردم در سایه هدایت الهی [است و] هرگز به بیرون جاده صلاح و فلاح راه نمیبرد و از صراط مستقیم خارج نمیشود».۱۱
اصول و شاخصه های مردم سالاری دینی
از آموزههای دینی، و سیره پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام و نیز قانون اساسی جمهوری اسلامی، اصول و ویژگیهای زیر قابل استخراج است:۱۲
۱- خدا محوری:
خداوند خالق انسان، جهان و منشأ و مصدر همه امور عالم است و به تواناییها و نیازهای انسان واقف است و بر اساس آن، برنامه زندگی انسان را تنظیم و تدوین میکند. قوانین موضوعه انسانی که به اذن خداوند و در دایره شریعت نباشد، به جای سعادت، شقاوت و عقوبت را به ارمغان میآورد؛ چنانکه تجربه بشر غربی گواه بر این مدعاست که انسان به تنهایی قادر به تعیین هدف آفرینش و تنظیم برنامه زندگی نیست؛ زیرا ابزار شناخت انسان، یعنی حس و تجربه و عقل، ابزارهای محدود و نسبی هستند که نه تنها خطاپذیرند، بلکه حتی از شناخت تمام ابعاد وجود خود انسان نیز عاجزند تا چه رسد به اینکه رموز جهان آفرینش و اسرار نهفته در عالم غیب و آخرت را دریابند. بنابراین، واضح است که در یک نظام مردم سالاری دینی تنها خداوند است که عالم به تمام حقایق فرض میشود و تنها در ید قدرت اوست که با ارئه قوانین منطبق با فطرت و هماهنگ با خلقت و با ارسال پیامبر و انتصاب امام به عنوان اسوهها و الگوهای عملی، انسانها را در راه نیل به کمال و حرکت در همان مسیری که هدف خلقت بوده، هدایت و راهنمایی کند.
در مردم سالاری دینی قبل از هر چیز، حفظ بنیانهای اعتقادی و فکری مردم جایگاه بلند و ارزندهای دارد. مقام معظم رهبری در تبیین این اصل مهم میفرمایند: «مبنای حکومت اسلامی این است که مردم را از ظلمات به نور ببرد. اراده دین است که انسان را از ظلمات و خودخواهی، خودپرستی، شهوت، محصور بودن در مسائل شخصی، بیتقوایی در برخورد با هر کس، با هر چیز و با پدیدههای عالم، خارج کند و به نور معنویت، نور هدایت و نور همت بلند برای خدا برساند».۱۳
۲- مشارکت مردمى:
مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى خویش در یک نظام مردم سالارى دینى، امرى اساسى است؛ زیرا خداوند حاکم بر هستى، انسان را بر سرنوشت خویش حاکم کرده است. از این رو، امور کشور در چنین نظامى، تنها به اتکاى آراى عمومى مردم مسلمان اداره مىشود. اراده عمومى در پروسه انتخابات و با انتخاب مستقیم و غیر مستقیم رهبرى، رئیس جمهورى، نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، اعضاى شوراهاى اسلامى و… تحقق مىیابد و هیچکس نمىتواند این حق الهى را از انسان سلب کند یا آن را در خدمت منافع فرد یا گروهى خاص قرار دهد.۱۴
مردم در جامعه اسلامى باید از چنان رشدى برخوردار باشند که زمینه لازم براى حضور عاقلانه و مقتدرانه آنان در عرصههاى مختلف فراهم آید. اگر در جامعهاى مردم از دخالت در امور باز داشته شوند، به تدریج زمینه پیدایش استبداد فراهم مى آید.
یکى از مهمترین مصادیق مشارکت فعال مردم در عرصههاى مختلف، آزادى انتخاب و رأى آنان مىباشد؛ چنانکه پس از رأى و بیعت مردم با امیرمؤمنان علیه السلام، آن حضرت به سعد بن ابى وقاص فرمودند: «مردم با من بیعت کردند، تو نیز بیعت کن!» او گفت: «پس از آنکه همه بیعت کردند، من بیعت مىکنم». امام فرمودند: «از نظر من بر تو باکى نیست». سپس به مردم فرمودند: «راهش را باز کنید.»۱۵
۳- قانون محورى و قانون مدارى:
اصل عمل به قانون و رعایت حدود، امرى عقلایى است. دین اسلام رعایت قوانین شرعى و عمل به آنها را از واجبات مىداند و همگان را به دستیابى به سعادت دنیوى و اخروى فرا مىخواند. مقام معظم رهبرى نیز یکى از اصول مردم سالارى دینى را قانون محورى بیان مىکنند. ایشان تحقق همه فضائل، آرمانها و اهداف را در سایه قانون و عدالت مىدانند و عدالت را نیز تنها در صورت استقرار قانون ممکن مىشمارند.۱۶
اصولاً در نظام اسلامى، قانون مظهر حق و عدل است و مأموریت آن اسقرار عدالت اجتماعى و تعمیم آزادى و تضمین حقوق آحاد ملت است؛ چنانکه رهبر انقلاب مى فرماید: «در نظام اسلامى باید همه افراد جامعه در برابر قانون و استفاده از امکانات خداداد میهن اسلامى، یکسان و در بهرهمندى از مواهب حیات، متعادل باشند. هیچ صاحب قدرتى قادر به زورگویى نباشد و هیچکس نتواند بر خلاف قانون، میل و اراده خود را به دیگران تحمیل کند».۱۷
۴- شایسته سالارى:
بر اساس این دیدگاه، عادلترین، آگاهترین، باتقواترین و باتدبیرترین افراد به سمت کارگزارى حکومت اسلامى گمارده مىشوند. در رأس کارگزاران، حاکم اسلامى قرار دارد که باید همه این ویژگیها را در حد بالا داشته باشد. تشخیص این امر نیز پس از انتخاب مردمى، توسط خبرگان رهبرى انجام مىگیرد.
رهبرى در نظام مردم سالار دینى، از جایگاه ویژهاى برخوردار است. از این رو، در صورتى که از عدالت و تقوا براى رهبرى امت اسلام بهرهمند باشد و داراى بینش صحیح سیاسى و اجتماعى، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافى و نیز بهرهمند از صلاحیت علمى لازم براى فتوا دادن باشد، مستقیم یا غیر مستقیم از سوى خبرگان و نخبگانى که مردم بر مىگزینند، انتخاب مىشود.
رهبرى معظم انقلاب در این باره فرمودند: «حاکم دارای دو رکن و دو پایه است: رکن اول، آمیخته بودن و آراسته بودن به ملاکها و صفاتی که اسلام براى حاکم معین کرده است، مانند: دانش، تقوا و توانایى و تعهد و…؛ رکن دوم، قبول مردم و پذیرش مردم است».۱۸
۵- ارتقاء آگاهى:
اگر عنصر اصلى مردم سالارى (انتخاب و تجلى اراده مردم در عرصه تصمیم گیرى سیاسى ـ اجتماعى) بر پایه معرفت و شناخت کافى نباشد، محتواى مردم سالارى دینى رعایت نشده است. به همین جهت، باید آگاهى و معرفت کافى در خصوص اهداف مردم سالارى و عنوانهاى مورد نظر براى انتخاب شدن وجود داشته باشد و رفتارهاى انتخابى نیز بر همان اساس، سامان پذیرد؛ حتى تکلیف و وظیفه که در مشارکت مردمى وجود دارد، منوط به شناخت است و بدون شناختن، دانستن و خواستن، تکلیفى در این زمینه محقق نمىشود.۱۹
حکومتِ بر آمده از دین، به بالا بردن سطح آگاهى عمومى در همه زمینهها با استفاده درست از مطبوعات و رسانههاى گروهى اهتمام دارد و آموزش و پرورش را در همه سطوح تعمیم مىبخشد و دستیابى به آن را بر همگان آسان مىسازد.
همچنین در جهت تقویت روح پژوهش، تتبع و ابتکار در تمام بسترهاى علمى، فرهنگى و اسلامى از طریق تأسیس مراکز تحقیق و تشویق محققان، گام بر مىدارد؛ زیرا بدون ارتقاء آگاهى همگانى نیل به توسعه همه جانبه میسور نیست. به همین دلیل، دولت در یک نظام مردم سالار دینى، موظف است وسائل آموزش و پرورش رایگان را براى همه مردم تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالى را تا سر حد خودکفایى گسترش دهد.۲۰
در نظام ولایى، مردم حق دارند از مسائل حکومتى کاملا آگاه باشند و حکومت موظف است آنان را در جریان امور بگذارد، مگر در مسائل محرمانهاى که افشاى آنها مصالح ملى و عمومى را به خطر مىاندازد.
حضرت امیر علیه السلام در سخنى، وضع حکومت را چنان ترسیم مىکنند که گویى شخص حاکم و برنامهها و کارهاى حکومتى، به جز اسرار جنگى، باید در معرض دید و نظارت مردم باشد: «اَلا وَ اِنَّ لَکُمْ عِنْدی اَنْ لا اَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً اِلّا فی حَرْبٍ؛ بدانید حق شماست بر من که چیزى را از شما پنهان نکنم، مگر راز جنگ را».۲۱ همچنین به فرماندار مکه نوشتند: «وَ لایَکُنْ لَکَ اِلَی النّاسِ سَفیرٌ اِلّا لِسانَکَ وَ لاحاجِبٌ اِلا وَجْهَکَ وَ لاتَحْجَبَنَّ ذا حاجَهٍ عَنْ لِقائِکَ بِها؛ بین تو و مردم هیچ واسطهاى نباشد، مگر زبانت و پردهاى نباشد، مگر صورتت و مبادا نیازمندى را از ملاقات با خود منع کنى!»۲۲
۶- آزادى در انتخاب رهبرى:
ادیان الهى به ویژه اسلام، براى رهانیدن و آزادسازى انسان و بشر از قید و بندهاى استبداد و استعمار در دو بعد داخلى و خارجى، پا به عرصه حیات گذاردهاند. بنابراین، طبیعى است که حکومت مردم سالارى دینى به تأمین آزادیهاى سیاسى و اجتماعى مردم، بسیار اهمیت دهد و با نشر آزاد مطالب در مطبوعات و تبلیغات (در صورت عدم مباینت و عدم تناقى با مبانى دین اسلام و حقوق عمومى) مخالفت نداشته باشد و حتى گروههاى سیاسى، انجمنهاى صنفى و اقلیتهاى مذهبى را ـ مشروط به رعایت استقلال، آزادى و وحدت ملى ـ در عقاید خود آزاد بگذارد و در عرصه اقتصادى نیز به هر کس، آزادى انتخاب شغل دهد و با مجبور کردن افراد به پذیرفتن کارى مشخص مخالفت ورزد.۲۳
در بینش دینى، انسان موجودى آزاد و مختار است و حق تعیین سرنوشت خود را دارد و مىتواند رهبرى شایسته و کارآمد براى خود انتخاب کند. به اعتقاد شیعه، پیامبر و امام باید معصوم بوده، از گناه، خطا و اشتباه مصون باشد و تعیین پیامبر و امام باید از طرف خدا باشد؛ زیرا جز خدا کسى نمىداند معصوم کیست.
از دیدگاه ولایت انتصابى، مشروعیت حکومت ولى فقیه نیز ناشى از نصب عام امامان علیهم السلام است و مردم در تفویض ولایت به او هیچگونه اختیارى ندارند؛ اما در کارآمدى حکومت نقش اصلى را دارند. بیعت گرفتن پیامبر صلّی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام از مردم نیز براى کارآمد کردن ولایتشان مىباشد، نه براى انتصاب آنان. در نامه امیرمؤمنان علیه السلام به شیعیان آمده است:
«وَ قَدْ کانَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ عَهِدَ اِلَیَّ عَهْداً فَقالَ یَابْنَ اَبی طالِبٍ لَکَ وِلاءُ اُمَّتی، فَاِنْ وَلُوکَ فی عافِیَهٍ وَاجْمَعُوا عَلَیْکَ بِالرِّضا فَقُمْ بِاَمْرِهِمْ وَ اِنِ اخْتَلَفُوا عَلیْکَ فَدَعْهُمْ؛ پیامبر به من سفارش کرد ولایت امت من با توست اى فرزند ابى طالب! پس اگر در آسایش و آرامش تو را به ولایت برگزیدند و با خرسندى بر تو توافق کردند، امر ایشان را به پادار و اگر بر تو اختلاف ورزیدند، آنان را [با آنچه در آن اند]، رها کن!»۲۴
شرط کارآمدى حکومت، انتخاب آزادانه حاکمان توسط مردم است. حضرت امیر علیه السلام نیز کسى را به بیعت با خویش مجبور نکردند. ایشان در نامهاى به طلحه و زبیر نوشتند: «وَ اِنَّکُما مِمَّنْ اَرادَنی وَ بایَعْنی وَ اِنَّ الْعامَّهَ لَمْ تُبایِعْنی لِسُلْطانٍ غالِبٍ وَ لا لِعَرَضٍ حاضِرٍ؛ شما به اختیار خود با من بیعت کردهاید و همانا مردم به خاطر سلطه غالب و یا به خاطر مال و ثروتى آماده، با من بیعت نکردهاند».۲۵
۷- خدمتگزارى:
در جامعه دینى، حاکمان منتخب، پاسخگوى مردم و خدمت گزار واقعى آنان خواهند بود. در حقیقت، مردم در این نظام محوریت ویژهاى براى انتخاب و به قدرت رساندن کارگزاران دارند؛ چنانکه رهبرى به این امر اشاره دارند: «مردم سالارى هم دو سر دارد: یک سر مردم سالارى عبارت است از اینکه تشکل نظام به وسیله اراده و رأى مردم صورت بگیرد؛ یعنى مردم نظام را انتخاب مىکنند، دولت را انتخاب مىکنند، نمایندگان را انتخاب مىکنند…».۲۶
در این نظام باید حاکمان براى رضایت عمومى تلاش کنند و مردم را صاحب حق و داراى کرامت و ارزش بالا بدانند و به توصیه مهم رهبر انقلاب جامه عمل بپوشانند: «تکلیف و وظیفه مسئولان در نظام جمهورى اسلامى ایران، به کارگیرى تمام توان براى خدمت به مردم است».۲۷
ایشان در جاى دیگر مىفرمایند: «در مردم سالارى دینى، فلسفه مسئولیت پیدا کردن مسئولان در کشور، این است که براى مردم کار کنند؛ مسئولان براى مردم اند و خدمتگزار و امانتدار آنها هستند».۲۸
«در حکومت دینى، امام به معناى پیشوا و رهبر است. مفهوم رهبر با راهنما متفاوت است؛ رهبر کسى است که جمعیتى واقعى را به دنبال خود مىکشد و خود پیش قراول و طلایهدار حرکت است. تعبیر دیگر والى است؛ والى از کلمه وِلایت یا وَلایت گرفته شده است. ولایت در لغت به معنى پیوند و همجوشى دو چیز است؛ ولایت یعنى اتصال دو چیز به همدیگر، به نحوى که هیچ چیز، میان آن دو فاصله نشود».۲۹
۸- نظارت:
پس از تشکیل حکومت دینى، مردم موظف به حضور در صحنه سیاست و نظارت بر کارگزاران هستند. حضرت امیر علیه السلام هنگام معرّفى ابن عباس به مردم بصره فرمودند: «به او گوش دهید و فرمانش برید تا آنجا که او از خدا و رسول اطاعت مىکند. پس اگر در میان شما حادثه اى (بدعتى) ایجاد کرد یا از حق منحرف شد، بدانید که من او را از فرمانروایى بر شما عزل مىکنم».۳۰
در این حکم، مردم ناظر و داور به عملکرد کارگزاران قرار داده شدهاند. مردم همواره بر ولى منصوب ناظرند تا بدعت و سیره خلاف قرآن و دستورات پیامبر صلّی الله علیه و آله صورت نگیرد. از جلوههاى بارز نظارت، نصیحت کردن است. برخورد خالصانه و صادقانه با حاکم، نه به معناى طرفدارى محض از او و نه به معناى مخالفت مطلق با اوست، بلکه بدین معناست که اگر مردم او را عادل مىدانند، از او اطاعت کنند و اگر او را گناهکار یا خطاکار مىبینند، به او تذکر دهند: «مَنْ بَصَّرَکَ عَیْبَکَ فَقَدْ نَصَحَکَ؛ هر کسى عیب تو را به تو بنمایاند، تو را نصیحت کرده است»۳۱ و «ما اَخْلَصَ الْمَوَدَّهَ مَنْ لَمْ یَنْصَحْ؛ هر کس نصیحت نکرد، دوستىاش را خالص نکرده است.۳۲
۹- مشورت:
حاکم براى دستیابى به نظرهاى مردم، مىتواند با آنان مکاتبه و مذاکره کند و یا به مشورت بنشیند. هرگاه دایره حکومت حاکم گسترش یافت و احتیاجات و تکالیف زیاد متوجه او شد، قهراً نیازمند زیاد کردن مشاوران، ایادى و عمّال در دایرههاى مختلف حکومتى است.
از مهمترین دلایل ضرورت مشورت حاکم با مردم و آزادى آنان در اظهار نظر، آیات و روایاتى است که در این باره آمده است، از جمله: «وَ اَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ؛ مؤمنان امورشان را بر اساس شورا [و تبادل نظر] انجام مىدهند»۳۳
رهبر دینى در امور جامعه به مشورت مىپردازد و با رعایت مصالح و مفاسد به تصمیمگیرى نهایى مىرسد. در این جهت، فرقى بین رهبران معصوم و غیر معصوم نیست. سیره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و حضرت على علیه السلام در مشورت با مردم ـ با اینکه مصون از لغزش و خطا بودهاند ـ نوعى حرمت نهادن به شخصیت فکرى و فرهنگى افراد بوده که مایه رشد و بالندگى اندیشه هاست. خداوند به پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله مى فرماید: «وَ شاوِرْهُم فِی الْاَمْرِ؛ در تصمیم گیریها[ى همگانى] با آنان مشورت کن!»۳۴
۱۰- تأمین عدالت اجتماعى:
نظام مردم سالارى دینى، نظامى است که بر پایه اعتقاد به عدل خدا در خلقت و تشریع قرار دارد و از این روست که بر اجراى قسط و عدل در نظام سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى پاى مىفشارد و در پى رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه براى همه در تمام زمینههاى مادى و معنوى برمىآید و اقتصادى عادلانه را جهت ایجاد رفاه، رفع فقر و برطرف کردن هر نوع محرومیت در عرصههاى تغذیه، مسکن، کار، بهداشت، بیمه و… جستجو مىکند و نیز مىکوشد امنیت قضایى عادلانه را براى همگان در اقصا نقاط کشور فراهم آورد.۳۵
۱۱- رعایت کرامت انسانى:
دین در لباس حکومت، در صدد دست یابى و نهادینه سازى کرامت و ارزش والاى انسانى از طریق ارائه یک نظام کارآمد است. براى کارآمدى نظام، اجتهاد مستمر فقهاى جامع الشرایط، عنصرى مهم و حیاتى است. انسان در حکومت مردم سالارى دینى از چنان کرامتى برخوردار است که جان، مال، حقوق، مسکن و شغل او از هر گونه تعرضى ـ مگر مواردى که قانون تجویز مىکند ـ مصون است و همچنین با هتک حرمت و حیثیت کسى که به حکم قانون دستگیر، زندانى و یا تبعید شده، به مخالفت مىپردازد.۳۶
۱۲- ظلم ستیزى:
حکومت و نظام سیاسى مردم سالارى دینى، هرگونه ستمگرى، سلطلهگرى، ستم کشى، و سلطهپذیرى را در دو عرصه داخلى و بیرونى نفى مىکند. در درون، اشکال مختلف استبداد، خودکامگى و انحصارطلبى را مردود مىداند و در عرصه خارجى، طرد کامل استعمار و جلوگیرى از نفوذ اجانب را پى مىگیرد و استخدام کارشناسان خارجى را ـ در آنجا که بیم نفوذ، سلطه و ظلم آنها بر کشور اسلامى و مردم مسلمان مىرود ـ نمىپذیرد و حتى مىکوشد از سلطه اقتصادى بیگانه بر امور مالى و تولیدى کشور جلوگیرى کند و در ابعاد سیاست خارجى، هر گونه قراردادى را که موجب سلطه بیگانه ستمگر بر منافع طبیعى، اقتصادى، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور مىگردد، منع مىکند.۳۷
۱۳- اعتدال اقتصادى:
اعتدال چون نقطه موزون و پایدار در ساختار نظام دینى است، هر انسان سلیم النفس و بىغرضى را جذب مى کند؛ البته اعتدال در سایه عدالت تحقق مىیابد و اگر عدالت نباشد، اعتدال معنا پیدا نمىکند. از این رو، در نظام اقتصادى یک حکومت مردم سالار دینى، اقتصاد بر سه بخش تعاونى، خصوصى و دولتى قرار دارد و دولت موظف خواهد بود ثروتهاى ناشى از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت و… را گرفته و به صاحب حق رد کند و در صورت معلوم نبودن صاحب حق، آن را به بیت المال بسپارد.۳۸
۱۴- توسعه اجتماعى:
تمامى نظامهاى سیاسى، بر پایه مبانى تئوریک نظرى و اعتقادى خود، الگو و مدل اجرایى توسعه اجتماعى شان را به صورت تک بعدى و تک ساختى پى ریزى کردهاند؛ یا صرفاً به رفاه مادى و افزایش بازدهى خدمات رسانى رفاهى و لجستیکى پرداختهاند و از ابعاد و زوایاى ارتقاء معنویت و آرامش روانى بازماندهاند، یا به آزادى فردى پرداختهاند و از عدالت اجتماعى بهره نبردهاند.
اما اسلام که مبتنى بر معارف حقّه است، مبناى توسعه اجتماعى را بر مدل و الگوى توسعه متوازن و همه جانبه و به صورت ترکیبى از تأمین نیازهاى مادى و معنوى، آزادى توأم با عدالت اجتماعى، عدالت توأم با مردم سالارى دینى و… قرار داده است.۳۹
واپسین کلام
با توجه به شاخصهها و ویژگیهاى مردم سالارى دینى، از آنچه گذشت بر مىآید که مردم در نظام اسلامى در سه عرصه تشکیل، تداوم و اعمال فرمانروایى، نقش کلیدى دارند. اساساً مناسبات مردم و حکومت در نظام اسلامى بر پایه رعایت حقوق متقابل است. در این نظام، جایگاه مردم و پاسداشت حقوق فردى و اجتماعى آنان از سوى حاکمیت اسلامى از مهمترین مؤلفههاى مورد توجّه است.
بر اساس منطق دینى، مردم صاحبان حق و حاکمیت هستند و پاسدارى از حرمت انسانى ـ اعم از مسلمان و غیر مسلمان ـ بر حکومت امرى بایسته و ضرورى است. سیاستهاى حاکم در یک جامعه اسلامى بر محور مدارا، محبّت و هدایت مىچرخد. در نتیجه، با رضایت عامه مردم، آنها مىتوانند در شرایط سخت و ناگوار و در تنگناها، نقطه اتکاء حکومت باشند.
در این نظام براى هیچ طبقهاى امتیاز خاصى تعلق نمىگیرد و توجه به حقوق مالى مردم و توزیع عادلانه امکانات عمومى و ثروتهاى همگانى ارزشمند است. بر این اساس، شکاف عمیق معیشتى و دسته بندى اقلیتِ برخوردار و اکثریتِ محروم دیده نمىشود.
در حکومت دینى مردم، با سخن گفتن و انتقاد کردن، افزون بر بهره گرفتن از حق مسلّم سیاسى ـ اجتماعى خود و دست یافتن به احساس آرامش و تخلیه روانى، زمینه رفتارهاى ناهنجار اجتماعى را نیز بر مىچینند.
در این نظام، ارتباط تنگاتنگ و دوستانهاى میان دولتمردان و مردم بر قرار خواهد شد. افزودن بر این، مردم در نظام اسلامى موظفاند که بر فعالیتهاى زمامداران نظارت کنند و کاستیهاى نظام اسلامى را از بین ببرند. در این صورت است که با همدلى و مشارکت مردم و حکومت، در عرصههاى اجرایى، تقنینى و فضایى، از نفوذ آسیبهاى اجتماعى، جلوگیرى مىشود و جامعه اسلامى، پویایى و بالندگى خود را حفظ خواهد کرد.
در پایان، به طور خلاصه محورهاى ذیل که مىتواند از اهم شاخصههاى حکومت دینى باشد، ذکر مىشود:
الف. حاکمیت به طور ذاتى از آنِ خداوند سبحان است که بر تمام هستى مالکیت تام دارد؛
ب. حاکمیت خداوند در جوامع بشرى، به اولیاى الهى واگذار شده است و پس از آن مجتهدان جامع الشرایط این وظیفه سنگین را بر عهده دارند؛
ج. ارزشهاى دینى بر تمامى گستره حکومت حاکم است و مردم در همان چارچوب فعالیت مىکنند؛
د. انتخاب حاکم اسلامى در چارچوب ضوابط دینى حقِ مردم است و افزون بر این، حق مشورت در تصمیم گیرى و نظارت بر عملکرد کارگزاران براى آنان محفوظ است؛
هـ . مناسبات و روابط جامعه و حکومت بر پایه اعتماد، همکارى و رعایت حقوق متقابل استوار است؛
پاورقی:
- مقام معظم رهبری، روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۷/۱۲/۷۹
- جمهوری، افلاطون، کتاب نهم، ص ۵۴۸
- تاریخ فلسفه سیاسی، پازارگاد، انتشارات زوّار، تهران، ۱۳۵۹، ج ۱
- دین و دموکراسی، صادق رشاد، کتاب نقد، صص ۲۰ـ ۲۱
- مقام معظم رهبری، روزنامه اطلاعات، ۱۴/۱۰/۸۲
- در مکتب جمعه، ح ۷، ص ۲
- همان، ج ۵، ص ۳۹۰
- همان، ص ۳۱۱
- همان، ص ۳۰۰
- حدیث ولایت، ج ۴، ص ۴۶
- مقام معظم رهبری، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳/۵/۸۰
- در بعضی از ویژگیها از مقاله آقایان کمال اکبری (اصول و ویژگیهای مردم سالاری دینی) و مرتضی شیرودی (مردم سالاری در دو عرصه غربی و اسلامی) استفاده شده است
- مقام معظم رهبری، روزنامه جمهوری
- قانون اساسى، اصول ۳، ۶ و ۷٫
- انساب الاشراف، احمد بن یحیى البلاذرى، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، ۱۴۱۷ ق، ج ۳، صص ۸ ـ ۹٫
- ر. ک: روزنامه کیهان، ۲۹/۸/۷۹٫
- حدیث ولایت، ج ۱، ص ۲۲۱٫
- مقام معظم رهبرى، روزنامه اطلاعات، ۱/۹/۸۱٫
- در مکتب جمعه، ج ۷، صص ۳ ـ ۴٫
- قانون اساسى، اصول ۳، ۳۰، ۴۳٫
- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، نامه ۵۰، ص۳۲۳٫
- همان، نامه ۶۷٫
- قانون اساسى، اصول ۳، ۸، ۱۴، ۳۰٫
- کشف المحجّه، سید ابن طاووس، ص۱۸۰٫
- نهج البلاغه، نامه ۵۴٫
- مقام معظم رهبرى، روزنامه اطلاعات، ۱۵/۹/۷۹٫
- مقام معظم رهبرى، کیهان، ۲۸/۸/۷۹٫
- مقام معظم رهبرى، روزنامه جمهورى اسلامى، ۱۷/۱۰/۱۳۶۲، ص ۲٫
- همان، ۱۶/۳/۱۳۸۰، ص ۲٫
- مصنفات الشیخ المفید، ح ۱، ص ۴۲۰٫
- غرر الحکم و درر الکلم، عبد الواحد التمیمى الآمدى، ج ۵، ص ۱۷۵٫
- همان، ج ۶، ص ۷۵٫
- شورى / ۳۸٫
- آل عمران / ۱۵۹٫
- قانون اساسى، اصول ۲ و ۳٫
- همان، اصول ۲، ۲۲، ۳۹٫
- همان، اصول ۲، ۳، ۴۳، ۱۵۳٫
- همان، اصول ۴۴، ۴۹٫
- فصلنامه مطالعات سیاسى، سال اوّل، ش ۴، ص۲۶٫