عاشورادرنظرامام‌ورهبری‌

بیانات حضرت امام(ره)

گریه مى‏خواهیم چه کنیم، یعنى چه؟ ما تا ابد هم اگر براى سیدالشهدا گریه بکنیم، براى سیدالشهدا نفعى ندارد، براى ما نفع دارد؛ همین نفع دنیایى‏اش را شما حساب بکنید، آخرتى‏اش جاى خودش؛ همین نفع دنیایى‏اش را حساب کنید و همین جهت روانى مطلب را که قلوب را چطور به هم متصل مى‏کند. ما این سنگر را نباید از دست بدهیم‏. (صحیفه‌ی امام، ج‏۱۱، ص ۱۰۰)

سیدالشهدا و اصحاب او و اهل بیت او آموختند تکلیف را؛ فداکارى در میدان، تبلیغ در خارج میدان. همان مقدارى که فداکارى حضرت ارزش پیش خداى تبارک و تعالى دارد و در پیشبرد نهضت حسین(ع) کمک کرده است، خطبه‏هاى حضرت سجاد و حضرت زینب هم به همان مقدار یا قریب آن مقدار تأثیر داشته است ..

آن‌ها به ما فهماندند که در مقابل جائر، در مقابل حکومت جور، نباید زن‌ها بترسند و نباید مردها بترسند. در مقابل یزید، حضرت زینب(س) ایستاد و آن را همچو تحقیر کرد که بنى‌امیه در عمرشان همچو تحقیرى نشنیده بودند، و صحبت‌هایى که در بین راه و در کوفه و در شام و اینها کردند و منبرى که حضرت سجاد(ع) رفت و واضح کرد به این که قضیه، قضیه‌ی مقابله‌ی غیر حق با حق نیست؛ یعنى، ما را بد معرفى کرده‏اند؛ سیدالشهدا را مى‏خواستند معرفى کنند که یک آدمى است که در مقابل حکومت وقت، خلیفه‌ی رسول اللَّه ایستاده است. حضرت سجاد این مطلب را در حضور جمع فاش کرد و حضرت زینب هم. (صحیفه‌ی امام، ج‏۱۷، ص ۵۴)

ملت ما قدر این مجالس را بدانند؛ مجالسى است که زنده نگه مى‏دارد ملت‌ها را. در ایام عاشورا زیاد و زیادتر و در سایر ایام هم غیر این ایام متبرکه، هفته‏ها هست و جنبش‌هاى این طورى هست. اگر بُعد سیاسى این‌ها را این‌ها بفهمند، همان غربزده‏ها هم مجلس به پا مى‏کنند و عزادارى مى‏کنند؛ چنانچه ملت را بخواهند و کشور خودشان را بخواهند. من امیدوارم که هرچه بیشتر و هرچه بهتر این مجالس بر پا باشد. … گرچه خود بعضى اشخاص هم ندانند دارند چه مى‏کنند، مِنْ حِیْثُ لا یَشْعُرْ ..

تقریباً ما به این مرتبه رسیده‏ایم که ملت ما یکدفعه یک انقلابى کرد و یک انفجارى درش حاصل شد که نظیر آن در هیچ جا نبود. یک ملتى که همه چیزش وابسته بود و این رژیم سابق همه چیز این را از دست داده بود و همه‌ی شرافت انسانى این کشور را از دست‏ داده بود و همه چیز ما را وابسته کرده بود، یکدفعه یک انفجارى حاصل شد که این انفجار در برکت همین مجالسى [بود] که همه‌ی کشور را، همه‌ی مردم را دور هم جمع مى‏کرد و همه به یک نقطه نظر مى‏کردند. (صحیفه‌ی امام، ج‏۱۶، ص ۳۴۷)

اگر عاشورا و گرمى و شور انفجارى آن نبود، معلوم نبود چنین قیامى بدون سابقه و سازماندهى واقع مى‏شد. واقعه‌ی عظیم عاشورا از ۶۱ هجرى تا خرداد ۶۱ و از آن تا قیام عالَمى بقیه‌اللَّه- ارواحنا لمقدمه الفداء- در هر مقطع انقلاب ساز است. (صحیفه‌ی ‌امام، ج‏۱۶، ص ۲۹۰)

اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان که مى‏خواستند قلم سرخ بر وحى و کتاب بکشند و یزید یادگار عصر تاریک بت‌پرستى که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحى امید داشت اساس اسلام را برچیند و با صراحت و اعلام «لاخبر جاء ولا وحى نزل» بنیاد حکومت الهى را برکند، نمى‏دانستیم به سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه مى‏آمد. لکن اراده‌ی خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهایى بخش و قرآن هدایت افروز را جاوید نگه دارد و با خون شهیدانى چون فرزندان وحى احیا و پشتیبانى فرماید و از آسیب دهر نگه دارد و حسین بن على آن عصاره‌ی نبوت و یادگار ولایت را برانگیزد، تا جان خود و عزیزانش را فداى عقیده‌ی خویش و امت معظم پیامبر اکرم نماید، تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیارى فرماید و از وحى و از رهاوردهاى آن پاسدارى نماید. (صحیفه‌ی امام، ج‏۱۴، ص ۴۰۶)

وقتى یک ملت در ماه محرم، سرتاسر یک مملکت، یک مطلب را مى‏گویند، شما انگیزه‌ی این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم براى سیدالشهدا. نه سیدالشهدا احتیاج به این گریه‏ها دارد و نه این گریه‏ها خودش- فى نفسه- کارى از آن مى‏آید، لکن این مجلس‌ها مردم را همچو مجتمع مى‏کنند و یک وجهه مى‏دهند. سى میلیون، سى و پنج میلیون جمعیت در دو ماه محرّم و خصوصاً دهه‌ی عاشورا، یک وجهه، طرف یک راه مى‏روند. این‌ها را در این ماه محرّم، خطبا و علما در سرتاسر کشور مى‏توانند بسیج کنند براى یک مسأله. این جنبه‌ی سیاسى این مجالس بالاتر از همه‌ی جنبه‏هاى دیگرى که هست. بى‌خود بعضى از ائمه‌ی ما نمى‏فرمایند که براى من در منابر روضه بخوانند. بى‌خود نمى‏گویند ائمه‌ی ما به این که هرکس که بگرید، بگریاند یا صورت گریه، گریه کردن به خودش [بگیرد] اجرش فلان فلان است. مسأله، مسأله‌ی گریه نیست. مسأله، مسأله‌ی تباکى نیست. مسأله، مسأله‌ی سیاسى است، که ائمه‌ی ما با همان دید الهى که داشتند، مى‏خواستند که این ملت‌ها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند از راههاى مختلف. این‌ها را یکپارچه کنند تا آسیب پذیر نباشند. (صحیفه‌ی امام، ج‏۱۳، ص ۳۲۳)

بیانات مقام معظم رهبری

در مورد مسأله‌ی محرّم و عاشورا، باید بگویم که روح نهضت ما و جهت‌گیری کلی و پشتوانه‌ی پیروزی آن، همین توجه به حضرت ابی عبداللّه(ع) و مسایل مربوط به عاشورا بود. شاید برای بعضی‌ها، این مسأله قدری ثقیل به نظر برسد؛ لیکن واقعیت همین است. هیچ فکری – حتّی در صورتی که ایمان عمیقی هم با آن همراه باشد – نمی توانست توده های عظیم میلیونی مردم را آن چنان حرکت بدهد که در راه انجام آنچه احساس تکلیف می کردند، در انواع فداکاری ذره‌یی تردید نداشته باشند. (۱۱/۵/۱۳۶۸)

خود  ماجرای عاشورا هم یک ماجرای عرفانی است. جنگ است، کشتن و کشته شدن است، حماسه است – و حماسه های عاشورا، فصل فوق العاده درخشانی است – اما وقتی شما به بافت اصلی این حادثه‌ی حماسی نگاه می کنید، می بینید که عرفان هست، معنویّت هست، تضرّع و روح دعای عرفه هست. پس، آن وجه دیگر شخصیت امام حسین(ع) هم باید به عظمت این وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گیرد.

حال نکته‌ای که می خواهم عرض کنم، این‌جاست. شاید بشود قاطعاً گفت که همین معنویّت و عرفان و توسّل و فناء فی اللّه و محو در معشوق و ندیدن خود در مقابل اراده‌ی ذات مقدّس ربوبی است که ماجرای عاشورا را هم این طور باعظمت و پُرشکوه و ماندگار کرده است. (۱۳/۹/۱۳۷۶)

امام حسین(ع) تک و تنها بود. البته چند ده نفری دور و بر آن حضرت ماندند؛ اما اگر نمی ماندند هم، آن حضرت می ایستاد. مگر غیر از این است؟! فرض کنیم شب عاشورا، وقتی حضرت فرمود که «من بیعتم را برداشتم؛ بروید» همه می رفتند. ابوالفضل و علی اکبر هم می رفتند و حضرت تنها می ماند. روز عاشورا چه می شد؟ حضرت برمی گشت، یا می ایستاد و می جنگید؟ در زمان ما، یک نفر پیدا شد که گفت «اگر من تنها بمانم و همه‌ی دنیا در مقابل من باشند، از راهم برنمی گردم.» آن شخص، امام ما بود که عمل کرد و راست گفت. «صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه.» لقلقه‌ی زبان را که خوب همه داریم. دیدید، یک انسان حسینی و عاشورایی چه کرد؟ خوب؛ اگر همه‌ی ما عاشورایی باشیم، حرکت دنیا به سمت صلاح، سریع، و زمینه‌ی ظهور ولیّ مطلق حق، فراهم خواهد شد. باید این مفاد برای مردم بیان شود. فراموش نکنید که هدف امام حسین(ع) بیان شود. حالا ممکن است انسان یک حدیث اخلاقی ای هم – به فرض – بخواند، یا سیاست کشور یا دنیا را تشریح کند. این‌ها لازم است؛ امّا در خلال سخن، حتماً طوری صحبت شود که تصریحاً، تلویحاً، مستقلاً و ضمناً، ماجرای عاشورا تبیین شود و مکتوم و مخفی نماند. (۳/۳/۱۳۷۴)

حقیقتاً یک عمر می شود سخن از این حقیقت درخشان گفت. هرچه درباره‌ی عاشورا و قیام امام حسین(ع) فکر کنیم، متوجّه می شویم که این قضیه، از ابعاد مختلف دارای کشش و گنجایش اندیشیدن و بیان کردن است. هرچه فکر کنیم، ممکن است حرف‌های جدید و حقایق تازه‌ای بیابیم. این یک مقوله‌ی حرف، که اگرچه در دوره‌ی سال گفته می شود و باید هم گفته شود، اما محرّم خصوصیتی دارد و در ایّام محرّم، از این مقوله بیشتر باید سخن گفت و می گویند و ان‌شاءاللّه باز هم خواهند گفت. (۱۷/۳/۱۳۷۳)

نمونه‌ی کاملی از حوادث عاشورا، همین بسیجی‌هایند. همین بچه‌ها و جوانان بسیجند. این یادتان نرود. عدّه‌ای از آن‌ها شهید شدند، عدّه ای هم هستند. این‌هایی که هستند، اگر شهید نشدند، به خاطر این نبود که از شهادت گریختند. به سراغ شهادت رفتند؛ امّا شهادت به سراغشان نیامد. فراموش نشود که ماجرای عاشورا و محرّم، با شهدای ما و با بقایای آن بسیجی‌ها – که امروز بحمداللّه از پیر و جوان در جامعه‌ی ما زیادند – پیوند دارد. این ماه تبلیغ، مقابل ما و شماست. مواظب باشید از این ماه، حداکثر بهره را  در راه دین و برای خدا ببرید. (۲۶/۰۳/۱۳۷۲)

غیراز درس، عاشورا یک صحنه‌ی عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی چه، عبرت بگیرد؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید می کند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ این را می‌گویند «عبرت»… اوّلین عبرتی که در قضیه‌ی عاشورا ما را به خود متوجّه می کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر(ص) جامعه‌ی اسلامی به آن حدّی رسید که کسی مثل امام حسین(ع) ناچار شد برای نجات جامعه‌ی اسلامی، چنین فداکاری‌ای بکند؟ این فداکاری حسین بن علی(ع) یک وقت بعد از هزار سال از صدراسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملت‌های مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفی است. اما حسین بن علی(ع) در مرکزاسلام، در مدینه و مکه – مرکز وحی نبوی – وضعیتی دید که هر چه نگاه کرد، چاره‌ای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری خونین با عظمتی! مگر چه وضعی بود که حسین بن علی(ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند، والّا از دست رفته است؟! عبرت این‌جاست. (۲۲/۰۴/۱۳۷۱)

حادثه‌ی عاشورا که در باب جهاد و مبارزه‌ی فی سبیل اللّه، ام المعارف است و پایه‌ی اصلی انقلاب ماست، به صورت پیراسته بیان بشود؛ حقایق در آن جلوه کند و اضافاتی که احیاناً در گوشه و کنار از زبان‌ها و یا قلم‌هایی تراوش کرده و شنیده و خوانده شده است، کنار برود. مسأله‌ی عاشورا شوخی نیست. نمی‌شود این قضیه‌ی با آن عظمت را با خرافات آمیخت و انتظار تأثیر کامل داشت. امروز، روزی است که باید این کارها انجام بگیرد. (۲۰/۴/۱۳۷۰)

دکمه بازگشت به بالا