طناب‌کشی در کلاس ادبیات

سید علی کاشفی خوانساری  

دوگانگی شخصیت ادبیات نوجوان از آغاز تولد                                                                                                      

مقولۀ ادبیات نوجوان، به شدت مقوله‌ای نوظهور و کم سابقه است. از طرفی در نظام سنتی ما و پیش از دورۀ مدرنیسم، عملاً نوجوانان آثار تفکیک شده‌ای نداشتند و پس از خواندن مقدماتی، مثل یادگیری زبان فارسی و عربی و توانایی خواندن متون، سراغ متون بزرگسال می‌رفتند. بعد از گذراندن سال‌های اولیۀ مکتب‌خانه، بچه‌ها در هشت نه سالگی به خواندن گلستان، بهارستان جامی، نصاب و بعد هم متون جدی‌تر می‌پرداختند و عملاً برای گروه سنی نوجوان، تفکیکی از گروه سنی بزرگسال وجود نداشت. مفهوم جدید ادبیات کودک و نوجوان از اواسط دورۀ قاجار با آثاری از محمود مفتاح‌الملک شروع شد. بعد از آن، چند ترجمه و در اواخر دورۀ قاجار، افرادی مثل رشدیه و باغچه‌بان در یک مقوله و مفهوم جدیدی، ادبیات کودک و نوجوان را شکل دادند. مؤلفه‌های خاص این نوع از ادبیات بر باورهایی مبتنی بود؛ مانند آنکه آثار خواندنی این گروه سنی باید از نظر زبانی و محتوایی ساده‌تر باشد، باید عاری از خشونت و مباحث جنسی و برخی از فضاهای بزرگسالانه باشد، باید امیدبخش باشد و در یک کلمه، نگاه مثبتی داشته باشد.

منفک شدن خواندنی‌های گروه سنی نوجوان از خواندنی‌های گروه سنی بزرگسال و انضمام و الحاق آن به گروه سنی کودک، دو اتفاق را ناخواسته به دنبال خودش آورد: اولین اتفاق این بود که نوشته‌هایی به نام آثار نوجوان منتشر می‌شد که خیلی وقت‌ها از نظر خود این گروه سنی، کودکانه بود. مخاطب نوجوان با توجه به بلوغ، شوریدگی و شور و شوقی که دارد و فضاهای روحی نوجوانانه، احساس می‌کرد آنچه که با برچسب ویژۀ ادبیات نوجوان به او عرضه می‌شود، برای او مناسب نیست، او را دست کم می‌گیرد، لحن کودکانه و از نظر او توهین‌آمیزی دارد، به دنبال پند و اندرز و نصیحت و مستقیم‌گویی است و به نوعی مخاطب خود را کوچک فرض کرده است.

دومین پیامد منفی این اتفاق، ناتوانی ادبیات نوجوان در زمینۀ‌ اتصال و آشنایی نوجوانان با ادبیات بزرگسال بود. پس از آن کتاب‌هایی که با عنوان گروه سنی «د» منتشر می‌شد، برنامۀ‌ مشخصی برای چگونگی پیوند به دنیای مطالعه در بزرگسالی نداشت. بچه‌ها در دوران دانش‌آموزی خودشان، پیوندی با ادبیات کلاسیک و ادبیات فارسی ایجاد نمی‌کردند. همین مسئله به دو دلیل، کاهش میزان کتابخوانی در بزرگسالی را به همراه داشت: اول. کتاب‌هایی که به نوجوانان معرفی می‌شد، از نظر آنها کتاب‌های کم جاذبه‌ای بود، دوم. یک سری محتوای جدید و مستقل از پیشینۀ‌ ادبی و فرهنگی ایران، در این سال‌ها تولید شد که خیلی بچه‌ها را به قِدَم اصلی ادبیات و کتابخوانی مثل شاه‌نامه، منطق‌الطیر، گلستان و… متصل نمی‌کرد. این خلأ حتی در دهۀ پنجاه و شصت، عملاً نوجوان‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کرد: یا کتاب نمی‌خواندند، که روز به روز بیشتر و بیشتر شد. یا اگر کتاب می‌خواندند، کتاب‌های نوجوانانه نمی‌خواندند؛ عدۀ زیادی از بچه‌ها رمان‌های عامه‌پسند و عشقی مثل رمان‌های «ر. اعتمادی» را می‌خواندند و آنهایی هم که جدی‌تر بودند، به فلان کتاب سیاسی، فلان کتاب دینی، فلان کتاب علوم اجتماعی و هر چیز دیگری که در ردۀ سنی بزرگسالان قرار می‌گرفت، تمایل بیشتری داشتند.

اتفاقی که در سال‌های اخیر افتاده، ترجمۀ بسیاری از رمان‌های نوجوانان، از زبان انگلیسی به فارسی است. اولین نمونه‌های فراگیر آن که در پانزده سال اخیر گسترش یافت، مجموعه‌های هری پاتر، نارنینا و… بود. در حقیقت فرهنگ غربی به این باور رسید که آن تعریف قدیمی از ادبیات نوجوان، دیگر راهگشا نیست و اگر نوجوان‌ها قرار باشد کتاب بخوانند، باید کتاب‌های‌شان بسیار شبیه کتاب‌های بزرگسالان باشد. البته ممکن است تفاوت‌های اندکی در تنظیم کتاب، ویرایش، محتوا و… داشته باشند. شما تا دهۀ هفتاد میلادی، اصلاً کتاب نوجوان دویست، سیصد صفحه‌ای نمی‌دیدید؛ ولی در سال ۲۰۱۷، کتاب‌های چند هزار صفحه‌ای در مجلدات پیاپی برای نوجوان‌ها منتشر می‌شود. اولین تجربۀ این‌چنینی هم -که به نوعی موفق بود- مجموعۀ‌ ده جلدی «آن‌شرلی» بود که از سوی دخترها مورد استقبال قرار گرفت. گرچه فکر می‌کردند که این حجم اصلاً برای نوجوانان دبیرستانی مناسب نباشد، نوجوانان به راحتی این کتاب را خواندند. ادبیات نوجوان امروز در مرحله‌ای قرار دارد که سعی می‌کند هر چه بیشتر خودش را از ادبیات کودک جدا کند. آنچه امروز به عنوان کتاب نوجوانان منتشر می‌شود، عملاً مورد اقبال و استقبال نوجوانان قرار نمی‌گیرد؛ اگر اجباری نباشد، کمتر دانش‌آموز متوسطۀ اولی، «رشد نوجوان» را می‌پسندد. بچه‌های متوسطۀ اول اگر به انتخاب خودشان باشد، می‌گویند «رشد جوان» را به ما بدهید. آن رشد نوجوان، عملاً بیشتر به سال‌های آخر دورۀ دبستان می‌خورد. آنهایی که متوسطۀ دوم هستند، اگر گروه کمی که اهل مجله خواندن باشند، مجلاتی مثل دانستنی‌ها، همشهری جوان، چلچراغ و… را می‌خوانند. چرا که می‌خواهند خودشان را از آن برچسب قدیمی «کودک و نوجوان» جدا کنند و هویت مستقل خودشان را در دنیای بزرگسالی و بلوغ به رسمیت بشناسند و آن را به بقیه اثبات کنند. آمار فروش کتاب هم نشان می‌دهد که بار اصلی کتابخوانی در کشور، الآن بر دوش دبیرستانی‌هایی است که اهل مطالعه هستند؛ دبیرستانی‌هایی که ترجیح می‌دهند شعر شاملو، فروغ فرخزاد، علی معلم، علیرضا قزوه، گروس عبدالملکیان و فاضل نظری را بخوانند. اگر الآن از کافکا، پروست، چخوف و همینگوی رمانی در جامعه فروش می‌رود، عمدۀ خوانندگان این آثار، دبیرستانی‌ها هستند. دبیرستانیهای کتابخوان، کمتر ممکن است سراغ کتابهایی که مثلاً مراکزی مثل کانون پرورش فکری به نام ادبیات نوجوان برای آنها منتشر میکند، بروند.

انقلاب در این زمینه چه نقش و تأثیر ویژهای داشت؟

در فاز اول انقلاب، عملاً نوجوان‌ها بسیار بزرگسال تلقی شدند. اگر کتاب‌هایی که در سال‌های میانی دهۀ ۵۰ تا اواسط دهۀ ۶۰ برای نوجوانان منتشر شده را نگاه کنید، آن نگاه سنتی‌ای که کانون پرورش فکری کودکانِ فرح پهلوی تعریف می‌کرد و برآمده از تئوری‌های تربیتی دکتر هشیار و دانش‌سرای عالی مقدماتی و شاعرانی مثل عباس یمینی‌شریف و محمود کیانوش بود را کاملاً زیر سؤال برد. در آن دوره با نوجوان‌ها خیلی صریح از تلخی‌ها و بی‌عدالتی‌های جامعه صحبت کردند؛ افرادی مثل مرحوم حجت‌الاسلام مصطفی زمانی، حجت‌الاسلام میرابوالفتح دعوتی، حجت‌الاسلام جواد محدثی، محمود حکیمی، جواد محقق، دکتر علی شریعتی، در جبهۀ مذهبی‌ها و افرادی مثل نسیم خاکزاد، علی‌اشرف‌ درویشیان و مرتضی رضوان، در فضای تفکر چپ. اینها کاملاً آن نگاهی که بچه‌ها و نوجوان‌ها را نباید افسرده کرد، نباید از تلخی‌ها گفت، نباید از بی عدالتی‌ها گفت را زیر سؤال بردند.

انقلاب در دهۀ اول و دوران زایش خود، نوجوانها را بزرگ فرض کرد، به آنها شخصیت داد و با آنها بزرگسالانه برخورد کرد؛ نشانه‌اش هم اینکه درصد قابل توجهی از شهدای انقلاب، نوجوان بودند. ما فرماندۀ گردان هفده ساله داریم. ما در دورۀ اول مجلس، نمایندۀ مجلس بیست‌و‌یک ساله داریم. فرماندار نوزده ساله داریم. این اتفاق است که در فاز اول انقلاب به نوجوان‌ها اعتماد کرد، شخصیت داد و آنها را به رسمیت شناخت؛ اما به مرور بعد از سال‌های جنگ، این نگاه تغییر کرد. حتی رأی‌دهی در ایران تغییر کرد. سنی شانزده سالگی برای اخذ رأی، به هجده سال تمام تغییر کرد و عملاً سعی شد که نوجوانان را هر چه بیشتر از فضای بزرگسالی دور کند. دوباره آن نگاه سنتی که نوجوان را ملحق به کودک می‌دانست، اوج گرفت. با اتمام دوران هشت سالۀ دفاع مقدس و قرار گرفتن کشور در مسیر سازندگی و جهانی‌شدن و تطبیق با الگوهای جهانی، هم‌چنین پذیرفتن کنوانسیون بین‌المللی حقوق کودک توسط ایران و بعد الزامات مربوط، این نگاه تفکیک نوجوانان از بزرگسالان و نزدیک کردن آنها به کودکان در بحث‌های صدور مجوز و ممیزی کتاب، برای ناشران دولتی قوت گرفت.

عملاً کارهای درخشان ادبیات نوجوانانۀ ما، در همان دهۀ شصت و هفتاد در اشکال مختلف پدید آمد؛ در زمینۀ ادبیات مقاومت، در آثار افرادی مثل محمدرضا بایرامی، داوود غفازادگان، خسرو باباخانی، احمد دهقان و… . در ژانر اجتماعی‌ در آثار افرادی مثل هوشنگ مرادی کرمانی و… . اما به مرور از دهه هشتاد تا به امروز، ژانر غالب به سمت فانتزی، دنیای خیالی، پرهیز از بیان تلخیها، سختیها و بی‌عدالتیهای دنیای بزرگسالانه، هر چه بیشتر گرایش پیدا کرد. امروزه کمتر ما کارهای رئال و اجتماعی جدی و تأثیرگذار در فضای نوجوان می‌بینیم و این تفکر وجود دارد که نباید نگاه منفی‌ای را به نوجوانان تزریق کرد.

ادبیات یک مفهوم گسترده و بسیار متنوع است. باید در نظر داشت هر نوع یک‌دست شدن و هر نوع مُدزدگی، آسیب است. امروز عملاً در فضای ادبیات کودک، به شدت دنیای فانتزی یا غیر واقعی، پرهیز از هرگونه پیام، پرهیز از هرگونه ایدئولوژی، پرهیز از هرگونه نگاه آرمانی و آرمان‌گرایی، ترویج می‌شود. به نظر این تفریط، برآمده از افراط‌های دهۀ اول انقلاب است که می‌کوشید در هر اثری، حتماً چند پیام مستقیم و جدی سیاسی و ایدئولوژیک را بگنجاند. ادبیات آن دوره، خالی از طنزها، شادی‌ها، تخیلات و هیجان‌های مورد نیاز جامعه بود که اثرات منفی خود را در پی داشت. در حال حاضر ادبیات بی‌هویتی که در آثار خیلی از نویسندگان شاهدش هستیم، حتماً چیز مطلوب و قابل دفاعی نیست.

نکتۀ پایانی

من نشریۀ راه‌نما را دیدم؛ ابتدا فکر می‌کردم نشریه برای دانش‌آموزان است، مثل آینده‌سازان، امید آینده و… . بعد متوجه شدم نشریۀ راه‌نما برای مربیان است. خیلی فکر خوبی است؛ خلأ مهمی را پر می‌کند و بسیار ضروری است. به شما تبریک می‌گویم. چند سالی نشریه‌ای تحت عنوان «تربیت» در آموزش و پرورش می‌کوشید چنین خلأیی را پر کند؛ الآن سال‌ها است تربیت، دیگر آن بُرد را ندارد! نشریۀ شما نشریۀ فکری، اعتقادی و قابل دفاعی است. تبریک می‌گویم؛ إن‌شاءالله موفق باشید.

دکمه بازگشت به بالا